X

آرشیف

 

 

وه که از بادۀ جانانه شدم مستِ الست
جامه افگندم و هوش و خِرَدَم رفت ز دست
گفته بودم نه کنم باده پرستی هرگز
رندی از باده فروشان ، سر من توبه شکست
مهوشی ، سیم تنی ، زلف فتاده سر دوش
باده در ساغر و پیمانه پُر و شیشه به دست
صف عشاق درید و سوی من گشت روان
از سر لطف کنار من بیچاره نشست
گفت : این آب بقا است که رندان نوشند
بی می و ساغر و مینا ، کسی از غصه نرست

 

سید محمد نادر خرم 
اسلو – ناروی

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.