آرشیف

2014-11-17

عزیزه عنایت

آئینه بندان !

نــذر کردم صلـح آیــد، آینــه بنـدان میکنـم
ازچــراغ عشق راهش پـرتـؤ افشان میکنم

ازشبستــان محبــت دانــه دانــه اختــــران
چیــده چیــده آسمــانـش را فـروزان میکنم

گــرگلی پــژمرده بود ازتند بادی نیمه شب
صبح دم ازمهرصلحش شادو خندان میکنم

ازسـرشک شادمـانی،کوچه وپس کوچه ها
هــروجــب دامان میهــن را گلستـان میکنم

بــا صفــیرصــلح درغــرب و جنوب میهنم
جمله راآگاه، چون مرغ خوش الحان میکنم

دفــزنان با مطرب شهرم (عزیزه) آن دمی
شــادمـان دلهــای رنجــوریتیمــان میکنــــم

3/8/2014
هالند