2014-12-29
یونس عثمانی

دیروز بادهرزهء زکوچهء ما دویده رفت
آن باد تندپا
خبر ورود خزان را درپایان وادی
به گوش سپیدار پیر لب جو گفته رفت
که خزان بالشکرتمام
به باغ یورش برده بود
سپاه آن چادر بانوی غنچه را پاره کرده بود
کتاب مقدس گل
درجمن زیرپاشده بود
کودک نازدانهء بنفشه
درگهواره مرده بود
حمایل یاقوت زگردن مرسل
گسسته بود
شراب ناب درخم های رگ تاک خشکیده بود
شیشه های بلورین انگورشکسته بود
هنگامهء می پرستان باغ به دورآن میخانه
به خلوت پیوسته بود
نه بلبل مست و نه زاغ باده پرست را
به آن ویرانه گذر بود
طنین نیم جان صدایی
زخاک میکدهء ویران تاک بلند بود
که خزان دختر مستانهء رز را ز باغ برده بود
زباغ برده بود
شعر:از یونس عثمانی
اول نوامبر ۲۰۱۱
وانکوور,کانادا
ارسال کننده:یونس عثمانی
پر بیننده ترین مقالات
-
سلطان رضیه غوری
-
آب و هوای ولایت غور
-
بیوگرافی شهید محمد رفیق علم
-
اصطـــلاحــــات و واژه های شیرین لهجـهً غوری
-
شهر فیروز کوه مشهور ترین پایتخت سلاطین بزرگ غوری
-
زندگی نامه مختصر مرحوم سید محمد رفیق نادم رئیس بنیاد فرهنگی جهانداران غوری حوزه غرب
-
سرگذشت سیاه موی و جلالی
-
Muhammad of Ghor
-
نثار احمد حبیبی غـوری کیست؟
-
Minaret Of Jam
مجلات و کتب
جام غور در شبکه های اجتماعی
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور
یــــورش خـــــزان