X

آرشیف

معجونی از صفات بــــــــــد

 

در مورد خیلی چیزها رسم و رسومات اعتقادات باید حرف زد خیلی از صفات و عادات اسم دارند ولی من هرچه گشتم یک اسم  برای این عا دت و صفت که مختص ما هست نیافتم.
راستش صفت یا که چه عرض کنم یک معجونی است که از مخلوط عادات و صفات بد درست شده .
 خود بزرگ بینی،شیطنت ،چشم به هم چشمی، قیافه گرفتن، و خیلی صفات بد دیگر که فکر نکنم هیچ دانشمند ار بلاد کفر و یهود همچون مخلوط درست کند که همه صفات بد درآن ترکیب شده باشد و در حد بمب اتم  جامعه مارا به دست خودش خراب کند.
خوب حالا که اسمش را نتوانستم برایتان بگویم بگذارید برایتان توضیح بدهم.
مثلآ فرض میکنیم که بنده میشنوم احمد فلان جا دکان باز کرده کارش گرفته و وضعش خیلی خوب است من هم میرم دکان باز میکنم .
تا اینجا مشکل ندارد خوب چه فرق میکند انسا ن ازدیگران  الگو بگیرد. ؟ اما مشکل کجاست  ؟ 
مشکل از همان مخلوط است که در اینطور جا قلیان میکند ،اول از همه میروم دیوار به دیوارش یک دکان مسازم بعد به هر قیمت که او برای مشتریانش جنس میفروشد من کوشش میکنم کمتر از قیمت آن ولو به ضررم هم باشد بفروشم. بعد زیر پای شا گردشه خالی میکنم میگم من برایت دو برابر حقوق میدهم .و هر چه مشتری داره کوشش میکنم به نصف قیمت به طرف خودم جلب کنم. تنها چیزی که به ذهنم نمیرسد این هست که من برای دکان داری نه تجربه کافی دارم و نه شغلم دکان داری است و دومآ به جای اینکه یک جای مناسب برای دکان خودم بگردم درست دکانم را دم دهن همان میسازم که فایده کرده.
مدتی میگذرد میبینم احمد قیمت آورده پایین من هم میارم پایین تر او میاره پایین و مه هم پایین تر .
کرایه دکان مزد کارگر مصرف انرژی و خرچ و مخارج زندگی وهمه و همه دست به دست هم میدن تا هم من و هم احمد ورشکست بشیم.بعدیش هم سایه هم را به تفنگ میزنیم . . .
در شهری ما یک گاراژ بود که کارش خوب بود و هم تر و تمیز یکی از دوستان را یک روز دیدم که از شهری دیگری آمده بود این دورو برا مرموزانه میگشت دیری نگذشت که او هم در پهلوی این گاراژ گاراژ برای خودش خرید و همینطور موتر های مردم را سرودست میکشید بالا و پایینش را به هم میزد و کار او افغان دیگر را هم خراب کرده بود به حدی که او دوست ما ورشکست شد هالند را رها کرده چند وقت به انگلستان رفت تا باز زندگی اش کمی سرو سامان گرفت و این دوست که گاراژ خریده بود و خودش اصلآ مسلکش صاحب منصبی بود هم کاری بلد نبود تا که این هم بد رقم ورشکست شد.
این عادت و صفت تنها مربوط به تجارت اقتصاد و یا مسلک نیست .
کافیست یک شاعریا ادیب ویا هم یک سیاست مدار یک . . . حرفی بزند یا کاری بکند و یا عمل بخصوص انجام بدهد که مورد توجه قرار بگیرد. بلا فاصله همان ادا را تقلید میکنیم و همان حرف ها و همان کار ها را انجام میدهیم.تا رفته رفته دل همگی ره سیا میکنیم. همانطور که آن دوست که شروع به دکانداری میکند و یا گاراژمیخرد و نمیداند که برای آن کا ر مطالعه تجربه و باید مسلکی بود در مسایل سیاسی اجتماعی فرهنگی و . ..  هم بدون مسلکی بودن مطالعه داشتن بد ون اینکه تجربه کافی داشته باشیم متفکر جلوه کنیم دایم حرف های که شنیدیم طوطی وار تکرار کنیم و ژستهای روشنفکرانه میگیریم، بدون ذره مطالعه و دانش. تا حدی که دل مردم مان را سیاه میکنیم. از این همه ارگان نشراتی راستی، چپی، انتقادگر، و بنیاد های زیر نام با سوادان، بی سوادان، تحصیل کرده گان ،جوانان، زنانه و مردانه چه ساخته است ؟ چه دست آورد داشته اند و دارند ؟   
خیلی از حرف ها شعار ها و حرکات زیبا است که تکرارش تهوع آور است. این چه صفت وویروس بدی است که روز به روز ماررا ضعیف تر وضعیف تر میکند .نمیدانم ولی هرچه هست میدانم خودمان خودمان را از بین میبریم. 
 
 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.