X

آرشیف

شکــار زاغ منجر به قتل یـک زن شد

( عینی )

ازین حادثه  تقریبآ حدود 19 سال میگذرد عواقب وخیم آن تا هنوز دربین مردم دیده میشود شخصی بنام شریف عدالت از قریه براتهای ولسوالی دولت یار ولایت غور یکروز میخواهد شکار کند درآن سوی قریه سر کوه یک گوسفندی از قریه همجوارمرده بود وهر روز کلاغ ها وکرگس ها (مانند همای) برای خوردن گوشت گوسفند جمع میشدند وشریف عدالت هم آنها را شکار میکرد در همان قریه یک زن بیوه  بینوای زنده گی داشته زن بخاطر کندن پشم گوسفندهمرای یک طفل میاید ومشغول کندن پشم گوسفند میشود. که شریف عدالت خیال میکند امروز یک کرگس کلان آمده ونشانه میگرد وبا صدای فیر تنفگ یک طفل ازمحل حادثه فرار میکند وشریف عدالت میداند که نه کلاغ بلکه انسان را شکار کرده است   که در اثر آن زن به قتل میرسد اوبخاطر حل موضوع  وفیصله قوم  دودختر بیگناه خودرا به بد میدهد. در رابطه به وضاحت موضوع با یکتن از باشنده گان قریه که با قاتل همراه بود صحبت نمودم پرسیدم او رخداد را از زبان خود شریف عدالت  برای ماچنین قصه کرد:
او در جواب گفت بلی وچنین شروع کرد روزی سردی زمستانی چند سال قبل  بود همه جا را برف پوشانده بود از خانه بیرون شدم تفنگ خودرا با خود برداشتم همرا با دوستانم برسری تپه ای بالا شدم تا اگر امکان داشته باشد پرنده ای را شکار کیم تا برای چاشت یک شوربای لذیز آماده سازم ناگهان چشمم به سیاهی افتاد که  دور ازقریه بر سری کوه دیده میشد وفکر کردم که شکاری خوبی باشد با تفنگ بسوی اونشان گرفتم وبعد ماشه را کش کردم که مرمی از بین تفنگ بیرون شد. چند لحظه بعد دیدم آن سیاهی بزمین افتاد ودیگر حرکت نکرد با خوشحالی فریاد زدم :
 آی دوستان ! بیایید برویم برسری کوه یک پرنده  را شکار کردم همه باهم به طرف آن سیاهی میرفتیم تا بآن نزدیک میشدم فکری دیگری درذهنم راه میافت سیاهی بزرگتر میشد وقتیکه به اورسیدم دیدم پیر زنی افتاده برزمین وبرف اطراف اورا خون وجودش سرخ ساخته است. واقعآ تعجب کردم دوستم رو بسوی من کرد وگفت : زاغ را نکشتی تو پیر زن را کشته ای با شنیدن این حرف چشمانم سیاهی میکرد آسمان دوری سرم چرخ میزد هر کدام از دوستانم برایم همین حرف را تکرار میکردند: که چه کاری کردی به عوض زاغ زنی بیچاره را به قتل رساندی.
من تنها به طرف آنها نگاه میکردم چیزی گفته نمیتوانستم یک دوستم گفت : میروم تامردم قریه را خبر کنم من خواستم چیزی بگویم اما او از پیشم رفت مردم قریه ازین موضوع خبرشدند همه را به مسجد خواستن وهرشخص نظری مختلف داده اما من قبول نکردم بالاخره موسفیدان قریه فیصله نمودند وبرایم دو راه را انتخاب کردند.
یکی اینکه باید به پولیس تسلیم شوم ویا هم دوخواهرم را با مقداری از مال وجایداد خودرا دربدل خون برای فامیل مقتول بدهم من مجبور بودم برای نجات جانم خواهرانم را با مال وجایداد به آنها بدهم که تا امروزازین رواج نادرست من وخواهرانم رنج میبریم   

 
پایان
چغچران
حمل ۱۳۸۹
 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.