آرشیف

2014-12-26

رسول پویان

اژدهــــای کین و تعصب

 

بی عشـق زندگی شب ظلمت سرا شود
خـالی ز مهـر و عـاطـفۀ پـر صفا شود

گر درّ و گوهر از دل دریا برون کشید
چـون بـرکۀ ســتـاده دیگـر بی بهـا شود

در پـای خـُم اگـر نکـشی بـاده دم بـه دم
شــوق خمـار و لــذّت مـسـتی فـنـا شـود

گـر اژدهـای کین و تعصب گـزد تـو را
دل پرز زهر وحشتِ بغض و وغا شود

عشق ظریف وشوق طرب گررود زدل
کار تو نوحه وغـم و سوگ و عزا شود

زاهـد بـه فکـر سجده و واعظ به گفتگو
خاخام در ستیزه که دین بی عصا شود

داعـش بـه قتل و کین بـود شهرۀ جهـان
طالب بـه جـان مـرد مـا چـون وبا شود

در غـور نوعروس جوان با همه کسان
قـربـانی خشـونـت و جـنگ و بـلا شود

در غـزه و مداین و سـودان و اوکراین
هر لحظه این جنایت و این ماجرا شود

نـوری دیگـر ز کعـبۀ دل هـا نشـد بلـند
در تـیـره دودِ گلخـنِ تـن چـشـم وا شود

رخت سـیاه بر تـن و ابـر سـیه بـه سـر
یارب چه سَیل مضحکِ خونین بپا شود

جنگ عـقـیده کـرد بـشر را ز هـم جـدا
هرکس به زور وپیسه خود رهنما شود

سرمایه هست و بـود زمین را کند تباه
غـافــل از آن که فـانی رمـز بقـا شـود

عشـق و صفا و شوق ز دل ها گرفتند
زانـرو بهشـت، دوزخِ قهـرِ خـدا شـود

26/7/2014