2014-12-29
یونس عثمانی

نیمه روز بود
آفتاب تموز برفرق کوه پیر
تازیانه می زد
هوای سکوت باردره
برشانهٔ سبزجنگل سنگینی میکرد
دهن خشک آبشار مرده در پای کوه
درانتظارباران بازمانده بود
دریا دربستر وادی ز وسوسه می پیچید
ومردی خسته دلی در ساحل آن
چون صخره لمیده بود
خیال اوبه آن طرف گریخته بود
وبه دوردستها رفته بود
به آنجا
که روزگار گنجینهٔ اورا به یغما برده بود
نگاه اوبه روی بلورین دریا دوخته بود
آتش فروزان در دل اش خروشان بود
آب دریا زنفس اش جوشان بود
او خواب د یده بود
که یار رفته را در آئینهٔ دریا میتوان دید
ودویده رفته بود
او خواب دیده بود
شعر: از یونس عثمانی
ارسالی : یونس عثمانی٬ وانکوور٬ کانادا
با عرض سلام واحترام مجدد
پر بیننده ترین مقالات
-
سلطان رضیه غوری
-
آب و هوای ولایت غور
-
بیوگرافی شهید محمد رفیق علم
-
اصطـــلاحــــات و واژه های شیرین لهجـهً غوری
-
شهر فیروز کوه مشهور ترین پایتخت سلاطین بزرگ غوری
-
زندگی نامه مختصر مرحوم سید محمد رفیق نادم رئیس بنیاد فرهنگی جهانداران غوری حوزه غرب
-
سرگذشت سیاه موی و جلالی
-
Muhammad of Ghor
-
نثار احمد حبیبی غـوری کیست؟
-
Minaret Of Jam
مجلات و کتب
جام غور در شبکه های اجتماعی
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور
آئینهٔ دریـــــــا