X

آرشیف

نامه نوروزی به معشوق رویایی 

 

 

تو کژایی ای گُم شده! 

ای یاد گار “نوروز” وتهمینه ی خراسان  .

 ای که چشمت بِه تر از چشمان تهمینه ست.  تهمینه یی که دل رستم داستان  برد و لی تو دلی رستم های شهر برده ای . ای چشم شوخِ صدبار منافق تر از تهمینه ، منافقی که شب ها رستم هایی به یادت استند ، دلتگ ت اند وبرایت اند. 

ای که مخفی تر از مخفی بدخشی ای ، مخفی یی که قربانی« بی عدالتی» شد وتو داری قهرمان شهر «بی عدالت ها» می شوی . مخفی یی که در کلبه تَریک وبَاریک به سوی خدا پر واز نمود، وتو نخست پروازت به سوی رستم ست وسپس ملاقات طویلی با خدا می نمایی ، در حالی تنها نیستی.

 

 ای دخت! ای که چَشمِ راستت دُل کَن ست ، دل هایی را گرفته شکست شان ممکن نبود . این می گوید تو مریدی، مریدی آهورمزدا. آری می دانم ، می دانم آهورمزدا در تیم تواست . تو با آهورمزدایی.

ای گل گون رخسار! تو همانی هستی

 در« گات های زرتشت» وصفت خوانده بودم . زرتشت از تو گفته بود . میترا آنقدر ستایشت سروده بود ، مرا بغضم گرفت.  در یاد داشت های «زرتشت »کلیشه شده بود که تو منی ، تو زیب ونمود خراسانی .

 

ای فتنه! فتنه ی خُشنود کننده ، شُوخ وبا ایمان . می دانم ، می دانم تو همانی هستی« بودا ی بزرگ» ازت گفته بود .وقتی به چهره یی بت های بامیان، شهر مقدس، می بینم یاد” بودا “می افتم ، وقتی یاد” بودا” می افتم یاد “تو” می افتم. مگر چرا؟  تو را با بودا چه نسبتی ست…؟ گاهی میگم تو مرید بودایی ولی نه ! این بوداست که ترا دارد وبودای تو منم؛ منی که بودایی بخود دارم آن، تویی.

 

ای عفیفه ، پاکیزه و ای منزه! تو همانی سراغت را در آیه های قران دیده بودم . در آیه ی قران آمده بود« یایهاالنبی قل الازواجک وبناتک یغضن من ابصارهن …» آری تو همانی هستی چشم هایت پایین به زمین گره خورده کسی را توان دیدن به تو نیست . تو نسبتت به پیامبر ست ، بنت پیامبری ، در گوشت نصیحت اوست. 

 

ای مطهره زمین ، ای که صفتت در «کتاب مقدس» خوانده بودم .کتاب مقدس گفته بود :« وزن هایی که مهربان ، ساعی وپرده نشین اند، بهتری نند .»  آری تو همانی، همانی که کتاب مقدس پیش بینی کرده بودت . کتابی که «آسمانی» ست وتویی که« زمینی » استی. تو پرده نشین ترینی ، با پرده یی در شهر میان گله های بی بند بار، و بازهم پرده پرستی . تویی که فاسق ومفسد از چهرت ات می تلخند .

ای شیشک ، ای دل بَر خراباتی ! شیشک !آری همان آلمستی ، آلمستی یی که عزیز نسین، طنز نویس ترکی، ترا به من گفته بود ؛ آری تو همانی، شیشک خراسان ، شیشک که پاکیزه ست ومایه امیدِ

 پاکیزه ها.

ای همه چه : دلبر رویایی،  نفس ،دل، روده ، پیشانه و شکم خشک شده من . منی که ازکُوه،کاه شدم از دوری ات . پس نوروزت مبارک ،ومچم کژایی ،چی وقت می آیی واز کدام شهر!.

شیون شرق

 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.