آرشیف
گفتم از بهشت:
مسعود حداد
در دیار غربت، کنار ساحلی
تنها و محزون
خاطرههایی از نوجوانیام را
در گذرگاه ذهن خود تجدید میکردم
که ناگهان پرسید از کجا آمدهای؟
ولی جوابش ندادم و…
نگفتم از سرزمینی که
نغمهی «بلبل» گلها را پژمرده میسازد
«نسیم ملایم!» شیشهی پنجرهها را میشکند
وادیها و چـمنزارش از بهار نفرت دارد.
نگفتم از سرزمینی که
عشق را بدار میکًشند و
نفرت را به آغوش
لوح مزار مردگانش را میدزدند
و زندگان را فراموش.
نگفتم از سرزمینی که
آسمانش عبوس و ستارههایش بینور
ابرها خونی و
آفتابش آتش زا
آبشارها خشکاند و دیدهها تر
کوزهشکن قاضی و
متهم است کوزهگر.
نگفتم از سرزمینی که
نسترن میشرمد از لاله و
ساقی از پیاله
نگفتم از سرزمینی که در آن
حتی قانون جنگل زیر پاست
شیرها همه خفتهاند و
کفتارها نعرهی شیر سر میدهند و
جغدها خوانش قمری.
باز پرسید از کجا آمدهای؟
اگر چه بود زشت؛ گفتم از بهشت
چونکه، دوست دارم آن دیار را
آن دیار بیبهار را.
مسعود حداد
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور