X

آرشیف

شعر های عا شقانۀ باران

برسبزی مقدسِ هر برگ می نوشت
اشعارِ عاشقانۀ خود را باران
آنگونه بود شاد
هوا و فضای ده
ـ درآن سپیده دم ـ
کز شاخه های هستی می شد بهارچید .
 
() () ()
 
آوازِ هر پرندۀ سرشار
در باغ های سیراب
و کوچه باغ ها
و کُرد ها و دشت
حما سه یی برای رویش و خورشید بودومِهر .
 
() () ()
 
هر چیز بودعا شق و سرمست
باد
ـ این همیشه مظهرِ بیداری ـ
و دشتِ پُر از لاله های سرخ
ودست های دهقان
و
خانه های ده
و خاک
    این بزرگ.
 
() () ()
 
در خاطراتِ نابِ شگوفه
یادِ شگفتگی و قشنگی زنده بود
آبِ زلالِ جاری
ـ نبضِ سخاوت از دیر ـ
می شست بی دریغ
اندوهِ باز مانده ز لحظاتِ سرد را
از ذهنِ جوی ها .
 
() () ()
 
در آن فضای کمیاب
دیدارِ بید ها
پروازِ هر کبوتر وحشی
و رقصِ شاخه ها
و جسمِ هر گیاه
و قطره های باران
و بوی کاهگِل
چیزی برای دیدن و گفتن بود
چیزی
برای
شعر سرودن.
 
() () ()
 
از دور های احساس لیکن
آوازِ داغدیدۀ بیخوابی
در گوشِ لحظه های من، آن صبح ، می رسید :
آیا
توان
همیشه
همینگونه
فکرکرد ؟
 
حمل سیزده شصت ویک خورشیدی
کابل
 
***
 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.