X

آرشیف

صدای آزادی

گاهگاهی که از خود جدا میشوم
فقط سایه ها را می بینم
سایه های کهنه ی دور از آفتاب را

گاهگاهی که از خود جدا میشوم 
مزرع گندم را می بینم در برابرم
که تاب و توان شکفتن ندارد
و در امتداد راه
خورشید را می بینم که به تن اش پرده افگنده است
و همان لحظه
تیره بسان ابری سیه
نور گم میشود از چشمانم

گاهگاهی که از خود جدا میشوم 
پرستوي روی شاخه ای درختی می بینم
که سر در آغوش 
سفرش پایان گرفته است
و آنگاه
با صدای آزادی
به باد خنک که انگشتانش را به سراپایم گذر می دهد
سلام می کنم
و در نور پریده رنگ
از میان لحظه های متروک 
دیگر بار 
بیدار می شوم

شهلا لطیفی
August 29th, 2017

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.