X

آرشیف

یکسال قبل چنین گفته بودم:

چی بگویم ؟ و با کی بگوییم و چگونه بگوییم و بنویسیم ؟ با کدام صدای ، صدا بزنیم که پرده های پنبه زده ای  گوش های کر بزرگان پاره شود؟ و با کدام خون بنویسیم که برق آن خون چشمان کور بزرگان  را بینایی بخشد؟ 
ملت ستم دیده و همیشه در زیر یوغ چند حیله گر مکار به طریقه های مختلف درد می بینند و رنج می کشند. مردم مظلوم و بی دفاع ، به دهکده های  در سطح محلی از دست چند جانی ، و حیوان درنده بنام این و آن  استبداد و جبر را تحمل می کند، و در سطح ملی اوباش گری ها و لاشی گری های چند خود فروخته و غلام حلقه به گوش هر روز و درهمه حال از ما قربانی می گیرد، و  در سطح بین المللی کشوری مستعمره و  زیر  جبر آمریکایی ها و جنایت کار های متکرر و وحشی  آزادی واقعی، انسان زیستن و انسان ماندن از ما گرفته شده و گرفته می شود؛ اما چی کنی؟  وقتی که همدردی نباشد، مجبوری دردهایت را  وارونه جلوه بدهی و به جگر خونی هایت لب خند اضافه کنی .
یهودی های جنایت کار با همکاران خود فروخته و حیثیت سوخته ی شان در سطح ملی و با غلام های، غلامان شان در  در سطح محلی  مغز هارا به چالش کشیدند؛ آزادی ،و  آزادی خواهی و  آزاد زیستن را به تمسخر گرفته اند؛ نه صدای شنیده می شود و نه کسی به ناله و آهی کسی گوش فرا می دهد . هر روز جویبار های خون جاریست و هر روز دهکده ای ویران و گروهی بی خانمان و فراریست. انسانی به جرم انسانیت زیستن ترور می شود و عاقلی به جرم حق گفتن بدنام و رسوایی خلایق می گردد. سر نوشت ملت به دستان مفسدین و خیانت کارانی گره خورده که جز معامله گری و بی شرفی هیچ کاری دیگری ندارند . درد آواره شدن طاقت فرسا و جان گداز است و هر روز نسبت به روز دیگر آواره تر می شویم و هر روز غمی ما بزرگ و بزرگ تر می شود. هنگامی که کتاب  تلک خرس و یا همان فاجعه قرن را می خوانی  و حضور جنایت کار ترین کشور و وحشی ترین حیوان  درنده عصر را در کشورت می بینی دلت از جهاد دیروز به درد می آید و برای خون های سرخ دیروز، که امروز خشت طلایی قصر رهبران جهادی شده است اشک تاسف می ریزی ؛ و برای اطفال گدا و اواره های خیبانی که پدرش بنام دفاع از حقوق انسانی و اسلامی جان داد و تجاوز روس های روسیه را به خون خود پاسخ نوشت، افسوس می خوری و به رهبران جهادی نفرین و هزار بار لعنت می فرستی؛ در کنار این وقتی عمل کرد غلام زاده گان روسیه را می شنوی و الخصوص وقتی کتاب ( ک. ج.ب )در افغانستان را می خوانی دلت از موجود بنام انسان مترقی خواه می گیرد.

ما چیگونه مردمی هستیم و چرا خود فروخته گی و خود ورشکسته گی در ما ریشه ایجاد کرده است؟ 
سوال که تا مرز انزوا نشینی و بد بینی از زنده گی مرا می کشاند و در هر لحظه و هر ساعت همچون خوره روح مرا در تنهایی هایم می خورد

چی نا جوان ملتی!
ما مردم واقعن سزاوار بد ترین ها هستیم ( خود کرده را نه درد است و نه درمان) وقتی عملکرد انسان های مبارز افغانستان را می خوانی و می بینی، دلت از همه می گیرد.  
متاسف هستم به جوانانی که بازم مدح و مداحی دارند
ای کاش به جایی  وقتی که برای مداحی می گذارنیم  لحظه ای را کتاب می خواندیم. کمی می اندیشیدیم و کمی به رسالت انسانی ما در جهان و جامعه مان می دیدیم

کوهین 

22/10/1395

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.