X

آرشیف

مـــرغ قــفـسـم
از گردش ایام دوتا شد کمر من

دارد شکند سنگ لحد فرق سر من

مرغ قفسم در بن این چرخ کج اندیش
ریزد ز نسیم سحری بال و پر من

 

خامیم نبیند ثمرم گرمی خورشید
نا پخته ببردند ز باغی ثمر من

 

از جهل جو ضرب المثلم در دل آفاق
بر بال سبا میرود هر سو سمر من

 

از باغ بگیرد تبرم دسته ی خون ریز
تا قطع کند ریشه به ضرب تبر من

 

آبستن مام هنرم جلوه ی بیجاست
دیدم که سترون صدف است از گهر من

 

تلخ است زبان و دهن درک حقایق
شیرین نکند کام کسی را شکر من

 

بیدار شو ای نسل جوان بشکند این نظم
سوزد چو خسی دیو و ددان از شرر من

 

چون رستم از هفت خوان گذری قرب مراد است
تا خشک شود آب ز رخسار تر من

 

در پنجه ی نبض قلمت درس معانیست
الکن به زبان آید ازین بوم و بر من

 

با نوک قلم پاره کنی سینه ی خون ریز
با دید٫ توان یافت غلام دو در من

 

جنگ است که صلح آورد ار بستی میان را
با جوهر شمشیر و کمان و سپر من

 

آهم بدهد ابر سیه پیکر گردون
بر گوش فلک رخنه کند شور و شر من

 

( فرخاری) رسد کشتی ز امواج به ساحل
با چشم عسی کور ببیند هنر من

 

۱۲ آکست ۲۰۱۵
ونکوور کانادا

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.