X

آرشیف

پــــاهــیــــز

ترا بوی بهار آید وَ من همدرد پاییزم
به سان برگ خشک زرد از شاخه فرو ریزم
درون دشت شب خفته است آرام دل ویران
ز بعد رفتنت عمریست من با خود گلاویزم
بدور خویش می چرخاندم یاد تو هر لحظه
بسان نیش گژدم هر کجا من زهر می ریزم
ز پیچا پیچی زلفت چنان در خویش یپیچم من
که همچون مار زخمی می تپم وز زخم لبریزم
عبور یک نگاه ات شعله ها در جان من افروخت
ز بعد این همه عمر ار توان از خاک برخیزم
بیا که له شده در منجلاب لحظه ها گشتم
شرارم زن تو دیگر بار تا که شور انگیزم
لهیب آتش شرم و گناه آری چنانم سوخت
کزین واسوخته پیکر شمیم عشق می بیزم
شکیبم در عزای باغ سبز آرزوهایم
سرشک یاس و حرمان را بمژگان دل آویزم

 

 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.