X

آرشیف

لمحه هــــایی از تأریخ . . .

در تأریـخِ ابوالـفـضـل محـمـد بـن حسـین بیـهـقی کـه ولادت وی بـه سـال سـه صـد و هـشـتاد و پنـج هـجـری قـمـری اتـفـاق افـتاده و در سـنـهء چـهار صـد هفتـاد و نُه هجری قـمری بدرود حیات گفته است ، از حـادثه یی ، بـه گفـته یی نامیمون و نـاگـوار و به تعبـیـری دگـر سـتـرگ ، در زنـده گـی سـلطـان مـسعـود ، یـاد شـده اسـت . ایـن رخـداد واگـر بـتـوان بـرآن نـامِ حـادثــه یــی نـا منـتـظـر را گـذاشـت ، پـس از گـذشـت ایـن هـمـه سـده و سـالِ مــبـارک و منــیر و یا نا خوشـایند و شگرف ، حتی مـردمانِ امروزین را به شـگفتی وا می دارد و برای مـدت زمانی ، نا باورانه و با بُهـتی ژرف به آن فکر می کنند و با بالِ تخیل و باور های نا همرنگ در گِـرد و نوا و فضای منقشِ آن پَر می گشایند .درتأریخ بیهقی در واقع به نوعی نگرشی گونه گون بر زندگی ، سلوک و اندیشه ها و عادات سلطان مسعود غزنوی بر می خوریم که ما را به وادی بیشتر اندیشیدن در خصوص و ویژه گی های آن ، رهنمون می سازد .
بنا برگفتهء پژوهنده گانی که درین راستا ، با استواری گام برداشته و در پیرامونِ زنـده گــی و رخداد های معتبر و گاه دلخراش دوران های حکمفرمایی سلطان محمود غزنوی و پسرش سلطان مسعود قلم زده اند ، جاسوسی و خبر چینی و گونه یی عدم اطمینان و بی باوری در دستگاه اداره و ارتش آن زمان ، جاری و حاکم بوده است . مرگ اسفناک و بد فرجام حسنک وزیر ،که اینک به آن چون نوعی اسطوره نگریسته می شود ، باید با همهء ابعاد آن مـورد خـوانش و پـژوهشِ مجدد قرارگیرد .و صد البته که اندیشه ورزانِ دگر، از قماشِ حسنک را ، نباید به چنگلِ تند بادِ فراموشی بسپرند که گناهیست و آنهم کبیر.
بایسته است گفته آید که یکروز پس از اعدام حسنک ، مادرِ ستمدیده اما بی مهابا دلیر او ، با دیدن پیکر حسنک بر دار ، چیزی اینچنین گفت :
« خوشا پسرم ، که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و شاهی چون مسعود آن جهان را . » 
در آن روزگاران ، خبر چینی و جـاسـوسی ، آنـهـم به شیوهء پیچیده و پُر دامنه ، چونانِ خون در رگ رگ دستگاه اداره و انسجام امور ، جریان داشته است . و این جاسـوسی آنـقـدر مـاهـرانـه و پُـر از پـیـچ و خَـم و کـوچه و پسکوچه بـوده است که قـصـه هـای سرشار از حقیقتِ امـروزین در پیرامونِ جواسیس ، در مقایسه با آن ، از بها و نظر می افتند . 

2
آنگهان که مسـعـود درهـرات حـکمفـرمـایی مـی کـرد ، پـدرش سـلطان مـحـمود ، بـه همیـاری خـجـسته گـانِ اهرمِ نیرومندِ اداره و دربـارِ خـود ، به گـزارش ها در پـیـرامـون فـراز و فـرودِ زنـده گـی فـرزندش مسعود ، بـا روشـی گسترده ، وقـع مـی گـذاشـت و آنـرا ، بـی هـیـچ درنــگی دنـبال می کــرد .
این نگرش ها و برداشت های مداوم در همهء مسایلِ زنده گی و حتی در ورزش و شکارمسعود موجود بودند . مردان ِ موظف ، اشخاصی معتمد را برای خبر چینی و تهیهءگزارش ،گماشته بودند . و بی هیـچ مـکث و تردیـدی میـتوان افزود که در اقامتگاه و خوابگاه مسعود نیز ، این پنهان کاریها وعوامل موجود بودند . افراد وابسته در بسیاری موارد آدم های معتمد در محلِ اقامتِ مسعود بودند که در مورد آنان به ندرت فکر جاسوسی در اندیشهء مسعود و همدمان و یاران او ، خطور می کرد . ابوالفضل بیهقی پا را فراتر می گذارد وشـخص شخیصِ سـلطان مسعود را به حیث « آیتی » در راستای جاسوسی ، به خواننده و مخاطبین خود ، معرفی می نماید . یـعنـی مـسعود :آدمـی اسـت زُبـده در گـمـاریـدن افـراد بـرای خبـر چـینـی و فــراهــم کــردنِ اطلاعات .
مسعود غزنوی تا حلقوم زنده گی خویش غرق در نوشیدن پیوستهءشراب بود وکارِ عیاشی را به مصیبت وفاجعه برای سرزمین و شخصِ خود رسانیده بود . هیچگاهی از فکرِ باده و جام و مطربان و ندیمانِ متملق دوری نمی جست . پُر خوری را تا بدانجا و بـه گـونه و طَـرزی پیـشـبرده بـود کـه کـارش به مو نزدیک شده و بـه چـاقی بیمار گونه دچارگـشــتـه بـود .

 

3
ازکشورِ « دَم را غنیمت شــمــردن » بیرون نمی شد و به هـوای دلنـشین و مـعتدلـش خــو پــذیــر شــده بود .
در بـدتـرین دوران هـای سـلطـنتـش و در هنگــامِ شـکـست هـایش ، پیوسته ، بادهء مرد افگن و دشـمنِ اندیشـه هــای دور ودراز و انــدوه ، در جـامـش بــود .
درشـبِ آخـریـنِ نـبـرد سـرنـوشـت سـازِ او بـر سَـرِ تـکـیـهء ابـدی براریـکهء قدرت و شـهنـشـاهی ، آنـقـدر مـست بـود که خـوابـش در ربـوده بـود و مصـاحـبیـن و خدمـتگـذاران او ، بـه هـیـچ نـوعـی از رموز این فن ، نتوانستند بیدار نگهش دارند .
یکی از قصه های تکان دهندهء او این حکایت است :
مسعود هدایت داده بود که بر دیوار های یک صالون بزرگِ در اقامت گاهش در  هرات ، صُوَرِ قبیحه ، پورنوگرافیک ، نقاشی کنند . هـر روز پس از صرف نان چاشت بـا شـرابِ سـرخ ، با تنی چـنـد از کـنیزانـش ، بـه این اتـاق ، کـه بـرای او رویایی و ملجایی بود ، می رفت .
جاسـوسـان پـدرش سلطان محمود ، این مطلبِ گزیده را به آگاهی سـلطان  مـحمـود رسـانـیدنـد .

 

4
سلطان محمود هدایت اکیدصادرفرمود که چند تن از وابسته گان دربارکه ازطرزِ اطاعت و خدمتگزاری آنـان بـاورِ کـامـل مـوجـود بـود ، بـی هـیـچ وقـفـه یی ، در هـمان روز بـه سـوی هـرات حـرکت کنـندو صُـوَرِ قبیـحه را از نزدیک ببینند و از نتیجهء جریان ، شخص سلطان محمود را آگاهی بخشند . اما جواسیس و گماشته گانِ مسعود در دربارِ پدرش این موضوعِ بیش بها و حیاتی را ، با آگاهی دقیق و بی نقص وکامل و تمام دریافـتند و پیـش از سـفر هیأتِ گـزیـده شـده از سـوی سـلطان محمود به هرات ، هیأت خویش را فرستادند تا مسعود را برای پیشگیری از سانحه مطلع گردانند تا فرصتِ انبوه داشته باشد.
حیـنیـکه هـیأت فـرستـاده گی سـلـطان مـحمـود به هـرات رسـید ، شـهـزاده مسعـود آنـان را در هـمـان اتـاقـی خـوش آمـدیـد گـفـت و با مـهـمان نـوازی بیـشتراز روالِ مـعمـول ، کـه بـرای خدمتگزاران و نزدیکانِ او بـه کلی جنـبهء افـراط داشـت ، پذیرایی کـرد کـه درین هنگام صُـوَر قـبـیحه از دیـوار هـایـش نـاپـدیـد شـده بـودنـد . اعـضـای هـیأت کـه مـوضوع نـقـوش را پیشاپیـش می دانستند و منتـظر بودند که آن  نقش ها را بر دیوار ها ومقداری هم در سقفِ صالون به تماشا بگیرند ، بُهت زده بر دیوارهـا و سپس به گونـهء اسرار آمیز و لبریز از ایهام به چشـمانِ بـی بـاورِ همدگرنگریستند .

پایان 5
 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.