X

آرشیف

بـــــــــه خــــاطـــــــــــری

 

 

به خاطری
آرمش روح و روانم
به یگانه عشقم پناه می برم
واژه زشتش
به نرمی ابریشمن نوازشم میدهد
در صحرا خار بستر پرنیانی را 
با صفا یک روز بهار
به استقبالم شتافت
با لحظه مهرین در تپش های قلبش
در عالم از بی خودی رفتم
اما زمان زود گذشت
با عطش دیرینه سیراب نشده
به بیابان خشک و سرد رسیدم
فقط تنها بودم و درد کشدم
و با بی مهری 
تمام احساسم را در باد هوای رها کرد
با شب ها ی خسته روزم را نیز تار کرد
فقط تنها درد می کشیدم
و اشکهایم بی اختیار
گونه هایم را بیادش نوازش میکرد
و گوشم در انتظار زنگ فون
با ثانیه های طولانی قرنها
 در بستر غربت
تنها ماندیم

 

 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.