X

آرشیف

خـــواب طلایی

شبی در خواب دیدم دلبــرم را 
که او را چادر میچید بسر بود 
به دستش ساعت از زهره و ماه
و او را جامۀِ خورشید ببَر بود 

چو آموی خروشان از نگاهش 
سرور و شادمانی بود جاری
به لبخندش به دامان دل من 
فشاند چند دسته ی گل یادگاری

نسیم گردش چشمان مستش 
مرا در بهت پیچ و تاب می داد 
زلال چشمه ی رخسار ماهش 
به عشق تشته ی من آب می داد 

نهادم دست بر دستان نازش
و در آغوش پر مهرش غنودم
به پیشش از جدای گریه کردم
ز قلبم قدری از اندوه زدودم

او قطره قطره اشک دیده ام را 
به نوک چادر خود پاک می کرد 
و یک یک غصّه های قلب من را 
بدستش برده دفن خاک می کرد

چه لطف و مهربانی و محبت …!
چه گلهای که از مهرش بچیدم
چه رؤیای، چه یک خواب طلایی!
که دیدم آنچه را هرگز ندیدم

عارف شریفی نژاد
چغچران- غور
حمل 1392

 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.