X

آرشیف

شهر بی آشنا

نه آهنگی، نه شعری، نه سکوتی
نه همدردی که بشناسد صدایم
نه درس مهر و حرفی آشنایی
به شهر آشنا بی آشنایم

به کی گویم درین‌جا راز خود را
به مهتابی‌، به کوهی یا به سنگی
و یا برگوش خودخواهان این عصر
و یا بر طفل پاک و ساده رنگی

درین‌جا هیچ جز، ظلم و ستم نیست
نه همفکری که راه نیک پویی
صدا خشک، آرزو و فصل‌ها خشک
و تنها شاعر و بغض گلویی

سرودم ناله‌ی خودجوش گشته
دلم تنگ است در کاشانه‌ی خویش
و دارد آرزوی آن دلی را
که دارد بار غم بر شانه‌ی خویش

بیا ای روح زین زندان سفر کن
و برق زندگی بر دیگران بخش
ندارم دوست نقش تیرگی را
اگر خواهی برای این و آن بخش

دگر ای زندگی آزار کم کن
بیا بشکن طلسم خسته‌گی را
مسایی بیش قلب نازکم را
که دارد دوست او وارسته‌گی

8/2/1391
کابل

 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.