X

آرشیف

احساس آزادگی

در محفل شادی دعوت بودم. محفلی که برای بانوان و کودکان خوردسال بمناسبت سالگرد تولدی یک پسربچه شش ساله برگزار شده بود. پسرک را خیلی بدخو دیدم، مثل آنکه دسپلین بویژه آن شب با حسش همآهنگی نداشت. و همه لباس ها، رنگ ها و خنده ها را نادیده میگرفت و هوش و حواسش فقط به آنسوی سالن در جمع همبازی هایش بود و آرزوی کوچک نهفته اش از برای یک جست و خیز جانانه در اطراف سالن. گاه گاه بطرفش میدیدم که آیا رنگش روشنتر خواهد شد با خوراک ها، حرکات نه چندان موزون خانم ها بروی استیج رقص و یا هم از دیدن آن کیک خوش مزه رنگین و پهن در وسط میزی آراسته ای پهلو؟ اما، نه

خوب، بعد از قطع کیک سالگره و عکسبرداری، دست با دست پدرش راهی استیج رقص شد، البته با پایکوبی بی حال و بی تمنا. چند لحظه ی نگذشت که یک همبازیش با پوقانه ی در دست به روی استیج آمد. پسرک به یکبارگی خندید، رخسارش رنگ شادی گرفت و نور قناعت از چشمانش درخشید که این است جشن تولدی من- یک پوقانه (بالن)، یک همبازی با حس آزادگی

06-10-14
شهلا لطیفی

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد
کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.