آرشیف

2016-10-2

دوکتور نصرالله طوفان

چرایک شخصیت برازنده فراموش خاطره هاشده؟

 محترم گل حضرت خان
 

نزدیک غروب آفتاب،موقعیکه بعدازطی مسافت بین مکتب وقریهٔ"وردکا"وردک هابه عقب برمیگشتیم واین فاصله رامیخواستیم باتکراریکی ازکتب نیمه ضخیم درسی طی مسافت نمائیم، اغلبن درنیمه راه باجوانی خوش اندام وشیک پوش که معمولن برای حفاظت چهره اش ازآفتاب سوزان شالی رابالای سرش می انداخت،برمیخوردیم که بعدازختم درس وامورمکتب بطرف خانه اش روان بود.باادای احترام عمیقیکه یک شاگرددرموقع روبروشدن بامعلمش انجام میداد،ازبرابرش میگذشتیم واوهم بایک لبخندملیح وپرازعطوفت به سلام معصومانهٔ ما که درآنزمان خیلی ها بآن ضرورت داشتیم علیک میداد.
این شخص که به نظر بنده وشاید هم همهٔ آنهائیکه افتخار شاگردی اش راداشتندیکی ازجملهٔ شخصیت های بلا منازعه ،محبوب ومقبول آنزمانی درمعارف ولایت غور محترم گل حضرت خان "وردک" بوددرطول دوران معلمی وی کمتر شخصی را میتوان یافت که به رفتارشخصی وشیوهٔ برخوردویاتدریس وی ایراد جدی داشته باشد.
درسالهای ۱۳۴۶که جدیدن متوسطهٔ سلطان علاوالدین غوری به لیسه ارتقا یافته بود،معلمین مااکثرن ازهرات فرستاده میشدویااینکه وزارت معارف معلمانیراازسایرولایات که کارت "زرد"اخطاریه راباخودداشتند بشکل جزائی برای مامی فرستادن،این بآن معناستکه تاهنوزهیچ کدری حتادرسطح معلم هم نداشتیم،یکی ازمعلمان نوواردازهرات وظیفهٔ تدریس مضمون پشتو را بعهده گرفته بود(بخاطررعایت احترام ازبردن نامش صرف نظر میکنم).

معلم صاحب آغاز به خواندن وترجمهٔ متن پشتوکرد:
دابزه شیدی کوی(ای بز شوخی میکند).

اکثرشاگردها که بابرخی کلمات پشتومثل دودی،شیدی ومستی ازمحیط زندگی شان بلدبودند،باشتباه معلم صاحب پی بردندولی دسپلین خشک آن زمانی،امکانات اصلاح اشتباه معلم را ازشاگرفته بود،بهرصورت هرشاگردنگاه متردد به نفر پهلویش انداخت ومعلم صاحب ادامه داد:
دابزه یوپاو شیدی کوی(ای بز یک پاو……..)یکی ازبزرگترهای صنف دست بلند کردگفت معلم صاحب شایدهمی(شیر)باشد.
بگمانم همان اولین وآخرین ساعت تدریس پشتوی معلم صاحب بود.
درحقیقت مشت نمونهٔ خروارتدریس زبان پشتودرآنزمان چنین وضعیتی داشت،باورود گل حضرت خان،باآنکه مضمون پشتودرمحیط فارسی زبان نمودیکی ازمحبوب ترین مضامین نبودبازهم جای ومقامش رابحیث یک مضمون درسی پیدا نمود.دسپلین آهنین وخشک آنزمانی همهٔ شاگردان راباطاعت کورکورانه وبدون استدلال وامیداشت،فقط این شخص بودکه باحسن سلوک،رفتارکرداروصمیمیت مساویانه اش بهمهٔ شاگردان،متعلم راباطاعت واحترام باوی وامیداشت.

درس معلم اربودزم زمهٔ محبتی.
جمعه به مکتب آوردآورد طفل گریز پای را.

این شخصیت بزرگ که تقریبن اضافه ازنیم عمرش رادرراه تربیهٔ کودکان آن دیار سپری کرده است واقعن قابل تقدیر وستایش است،آوانیکه چهره های رنگ پریده وخاک آلود طفلکان باسیلی های"سهیلی" معلمان،سرخترازمعمول میشدماباین دل خوش میکردیم که:

دلتنگ ازآنی که"سهیلت" زده سلی؟
سیبیکه سهیلش نزندرنگ ندارد.

سیب های دست پروردهٔ این شخصیت فرهنگی یقینن سرخ تروشیرین تر ازسیب های "سهیل"زده است.

خواندن مطالبی بمثابهٔ ارج گذاری درباره محترمٔ غلام دستگیر خان،وعرض حسین خان درجام غور وسایر شبکه های اجتماعی که بطورعمده توسط یگانه صاحب صورت گرفته بود،بنده رابه سوب مطرح سازی ویاددهانی این معلم ومربی بزرگ ،برای شاگردانش همچون:یگانه صاحب،داکترانورغوری،سراج الدین سراج،فضل حق فضل وسایرین انداخت که ازمن بمراتب میتوانند درنوشته های شان بهترازاستادبزرگوار ارجگذاری کنند،امیدوارم که عدم نوشتن درمورد این شخص عواملی دیگری غیراز عدم توجه کوچک با خودنداشته باشد. 

از فیسبوک نصرالله طوفان