آرشیف

2015-6-24

jameghor

شهید عبدالقدیر اوشانی

شهید عبدالقدیر اوشانی

شهید عبدالقدیر اوشانی

شهید عبدالقدیر اوشانی فرزند ارباب عبدالأحد اوشانی در سال 1341 خورشیدی در منطقۀ اوشان ولسوالی شهرک دیده به جهان فانی کشود. او یگانه فرزند پسر بود که درآغوش خانواده اش رشد کرد وپرورش یافت وبرادر دیگری نداشت همان بود که از خوردی تحت اهتمام وتوجه  بی حد والدین واقارب قرار گرفت.او در خانواده نیمه متمول بدنیا آمده بود لذا در زنده گی از نعمات موجود در ولایت غور به حد کافی بر خوردار بود .علاوه از مسجد ومکتب مدرسین خصوصی در خانه هم به تعلیم وتر بیه آن می پرداختند.

ازانجائیکه عبدالقدیر اوشانی فرزند یگانه پدر بود همه أعضائی فامیل به محبت ودوستی با آن حرص می ورزیدند طوریکه در معاملات با مردم دربیرون از خانه سخت مراقب آن بودند وحتی از تعامل وبر خورد آن به اجتماع ومردم جلوگیری میشد.اوهم مانند صد ها هزار طفل دیگر افغان در زمان پا به عنفوان جوانی گذاشت که شبه سیاه دیو استعمار سرخ بر کشور ما سایه گسترده بود واژدها گونه هزار ها جوان بیگناه را به کام خود فرو برده بود لذا پدرش می ترسید وابستگان رژیم در منطقه با إحساسات فرزند جوانش بازی نکنند واورا از نزدش نگیرند.

عبدالقدیر اوشانی از نعمت سواد ودانش سیاسی مطابق شرائط روز بر خوردار بود واز لحاظ جرئت وشهامت سخاوت وجوانمردی الگوئی وقت خود بود.همین خصوصیت های مردانگی آن بود که مردم محیط آهسته آهسته بوی روی آوردند او از سال 1365هش به بعد بحکم مقتضیات زمان وارد جهان سیاست شد زمانیکه سیاست وتشبث به امر اجتماعی پیام آور همه مصیبت ها بود چون عاملین ووابستگان دولت هر حرکت را در جهت دشمنی با دولت تعبیر میکردند افرادی را که از رشد فکری وحمایت مردمی بر خوردار بودند به کام مرگ و نابودی می فرستادند.

عبدالقدیر اوشانی بر خلاف سائر مردم اوشان با ملیشه های طرفدار دولت وقت مخالف بود در سالهای 1367هش که پدرش پا به فصل پیری گذاشته بود ادره مردم اوشان را طور کامل بدوش گرفت وبا ملیشه های طرفدار حکومت خلقی ها عملا مخالفت نمود وروابط خودرا با مجاهدین مخالف دولت تقویت بخشید.دولت که تا آنوقت در مناطق اوشان مخالف سر سخت نداشت از موقف گیری عبدالقدیر اوشانی بر آشفته شد تیر ماه سال 1369 هش در تبانی با ملیشه های منطقه و تعبیه لشکر بی سر وپا از چغچران بالای اوشان لشکر کشی نمودواز جنوب وشرق مناطق اوشان را به محاصره کشید ازانجائیکه کسی به کمک اوشانی نرسید مجبور شد با یک هزار خانوار از طرفدارانش مهاجر شود ومنطقه را به حکومت خلقی ها وملیشه های طرفدارش در منطقه واگذار نماید.

ازانجائیکه در مناطق غور ادامه حیات این تعداد بی خانمان کار مشکل بود او از طریق تیوره وباغران به کویته پاکستان پناه گزید در کمپ سرانان در غرب کویته زیر چادر های مهاجرت امرار حیات می نمود طبعا زندگی برای او وپدرش که از همه امکانات زندگی بر خوردار بودند در چنین حالن نهایت دشوار بود اما او هر گز به دارائی وامکانات زندگی که از طرف حکومت خلقی ها غارت شده بود نمی اندیشید واز آنچه اتفاق افتاده بود راضی بود ودر همه حال شکر خدارا به جاه می آورد.

بعد از سقوط حکومت خلقی ها در سال 1371 هش دوباره با تمام مهاجرین اوشان به وطن بر گشت اما پدرش که نسبتا مسن بود از مریضی وکهولت ومصائب هجرت رنج می برده بود ومریضی اش هرروز شدت می یافت .عبدالقدیر اوشانی با آن عده اقوام خود که با ملیشه ها کنار آمده بودند از راه صلح ومدارا پیش آمد وبا اوشان آشتی نمود تا یکجا به زندگی خود در منطقه بعد از شکست خلقی ها ادامه دهد.علاوه ازینکه خودش با مخالفین خود کنار آمد من حیث میانجی بین حاجی گل وخلیفه سید گل چشت که سالها با جنگیده بودند وساطت نمود وایشان را آشتی داد ودر منطقۀ خار زار ولسوالی چشت نشست دوروزه تشکیل داد که مورد حمایت خلیفه سید گل قرار گرفت وعده زیاد از موی سفیدان ومتنفذین غور وولسوالی چشت شرکت کرده بودند این کار باعث شادی مردم محیط ومنطقه گردید.

بعد از آشتی حاجی گل و خلیفه سیدگل عبدالقدیر اوشانی همراه با عبدالقدیر علم تاج محمد مشغول وبرخی دیگر از متنفذین غور عازم هرات شد ند تا با اسماعیل خان در مورد صلح وآشتی مردم غور که با اسماعیل خان مخالف بودند صحبت نمایند، مولوی محمد موسی والی وقت غور هم با جمع از نمایندگان غور به همین مناسبت به هرات آمده بود .طی یکهفته نشست وبر خواست ها توافقات بدست آمد وکدورت ها ظاهرا بر داشته شد بعد از ختم مجالس در هرات عدۀ از نمایندگان غور به شمول عبدالقدیر علم به خاطر شرکت در شورائی حل وعقد عازم کابل شدند واوشانی دوباره به منطقه بر گشت.او به خاطر آرام وإعتماد به صلح که دربین اقوام ومنطقه به وجود آمده بود در منطقه گشت وگذار میکرد اما غافل ازینکه دشمنان قسم خورده اسلام که لقب منحوس مزدر وملیشه کمونست را کمائی کرده اند به هیچ تعهد وپیمان متعهد نمیباشند.

حامیان راه ابلیس با تلبیس ومکر وی را به ضیافت ومهمانی خواستند تا خاطرات تلخ کدورت های گذشته را فراموش کنند امابا تما قساوت وسنگدلی وبا پیروی از کردار ابولوءلوء وبن ملجم درصبحگاهان که وقت نیایش ودعا به پیشگاه خالق منان است دست به قتل وجنایت زدند اوشانی راحین اجرائی وضوء برای نماز ودعا به رگبار مسلسل گرفتند وقامتش را چو گل نا بهنگام پرپر کردند با این جنایت پیروان ابلیس او بتاریخ /  /    جدی1371 هش به قافله شهداء پیوست یادش گرامی وخاطرش شاد باد.

 شهید عبدالقدیر اوشانی

عبدالقدیر اوشانی از جملۀ دوستان نزدیک عبدالقدیر علم بود واو در مورد وی چنین میگوید.

اوشانی دارائی اوصاف حمیده وخصوصیات جوانمردی کم نظیری بود که در مورد یک جوان به این سن تصور نمی شد غرور وشهامت آن از کوه پایه های مرد خیز غور مایه گرفته بود واورا به تاریخ قهرمانان غور کهن پیوند میداد. میدانم کسانیکه با او آشنا اند به حقانیت اظهاراتم إعتراف میکنند….علم ادامه میدهد  در ولایت هرات بسیار اصرار نمودم تا به غور برنگردد وهمراه من به کابل برود چون میدانستم آرامش اوضاع برای افراد چون اوشانی خالی از خطر نیست  اما او به رفتن به طرف اوشان تأکید ورزید باز برایش گفتم اگر می روید از کلانی واربابی مردم اوشان صرف نظر کن حکومت اسلامی پیروز شده وظیفۀ دولتی بگیر او خنده کرد وگفت خوب است به کابل رفتی هم برای خود وهم برای من وظیفۀ دولتی پیداکن  ولی من باید فعلا به محیط بر گردم چون تازه از هجرت بر گشته ام اطفالم ازعهدۀ آذوقه زمستان بر آمده نمی توانند میدانید خانه های مارا آتش زدند جای برای نشستن هم نداریم.علم میگوید بیشتر اصرار نکردم باوی با تمام نگرانی خدا حافظی نمودم. بعداز چندی در کابل شنیدم که  اوشانی در چنین حالت شهید شده اما بعد از شهادت دیگر افسوس فائده نداشت …..عبدالقدیر علم اضافه میکند دوستان وهمسنگران نزدیکم مانند محمد طاهر ملک زاده عبدالستار حکیمی که هرکدام اسطوره از جهاد وقهرمانی بودند قربانی توطئه های مشابه شده اند که به من اندوه ویآس فراوانی بجا گذاشتند. روح همگی شان شاد وخاطر شان جاویدان باد.