آرشیف

2015-6-24

استاد فضل الحق فضل

زنـده گینامۀ مرحوم میرزا عبدالغفور "مهاجر"

زنـده گینامۀ مرحوم میرزا عبدالغفور
مرحوم میرزا عبدالغفور مهاجر

مـرحـوم مـیـرزا عـبــد الـغـفـورخان” مـهــا جـر” فـرزنـد دوست محـمـد خان درسال 1319 هـجـری شـمـسـی در یک خـا نوادۀ مـتـد یـن ، با نـفـوذ ، وبا اعـتـبـار در قـریه کاسی عـلـیـا مـر بـوط چـغـچــران مـرکـز ولایت غور دیـده به جـهــا ن گشــود و چـشـــم وچـراغ خانواده اش گـردید.او تحصیلات ابـتدایی را تا صنف سـوم وسپـس تحصیلات خصوصی اش را نزد عـلـمـای دیـنی با کسـب عـلـوم متداوله به پـا یان رسا نیـد و از هـنـرخطاطی و سـواد کافی بهـره مـنـد شـد.موصوف درسال 1341 بـعـد از اخـذ امـتـحان سـویه برای نخـستـین بار به حیث مامور در مدیریت مکلفـیت ولایت غور مـقـرر شـد وسـپس به حیث مامور ثبت احوال نـفـوس درین ولایت و بعـد ا به حیث مدیر املاک ولایت غور مـقـرر گردیـد. ودرسال 1358 هـجـری شـمـسـی رسالتـمـنـدانه از کار دولـتـی دست برداشت و با ارادۀ قـوی وعـزم متـیـن مهاجـرت ازکار با دولـت بر تر دانـسـت و از تمام مال ومنال زنده گی مرفه دست شسـت ولیرانه درکنار مجـاهـدین راه اسلام زنده گی فقیرانه ومهاجرت را بر زنده گی مرفه زیر یوغ بیگانه عـزت خود دانست و مدت ها با تحـمـل همه مشکلات درین مهاجرت دست وپنجه نرم نموده احساس عـزت وافتخار میکـرد. ولی دریغ ودرد که در یک حادثـۀ الـمـنـاک ورنج آفـرین در اثریک حمـلۀ هوایی طیارات ارتش سرخ شـوروی به تاریخ7 حمل 1362 درمنطقه گلبانه مورد حمله هوایی قـرارگرفت ودرین حمله به تعـداد چهـا رده تن از اعضا ء فـا میـل شخص خـودش به شـمـول برادران ، اهـل بیـت، زنان، دخـتران واطفالـش در ظرف کمتر از نیم ساعت به شـهـا دت رسیـدنـد واو خود شاهـد این صحنـۀ دردناک بود وقـرار اظهاروبیان ناظرین صحنه او با گفتن تکبیر اجساد تکه تکه شدۀ وخون آلود شهـداء را به کفن می پیچـیـد . او بعـد ازین حادثه نه تنهــا که بر ارادۀ متـیـن وعقیـده راسخش کدام خلل پـیـدا نشـد ، بلکه به حیـث یک مسلـمـان مـتـدین وبا اراده میـگـفـت : بنده گان راستین خداوند متعال همیشه مورد آزمایش وامتحان سخـت الهـی قـرار میگیرنـد که نباید معنویات خود را در جـریان این امتحان ها در برابر همه حوادث ناگواراز دست بد هـنـد . ما با ید در برابر همـۀ حوادث شکیبا ، صبور وبا اراده باشـیـم. مـرگ وزنده گی به ارادۀ خداونـد متعال است. امـروز نه تنها ما بلکه همه ملـت آزاده افغان مورد آزمایش بزرگ خداوندی قرار دارند وروزانه ده ها تن جوانان ونوجوانان وزنان واطفال قربانی جنگ می شـونـد. وآزادی کـشـورما درگذشته نیز بدون قربانی وجان نثاری فرزندان راستین در راه وطن مفت ورایگان به دست نیامده است . اینکه دیگران جانهای شان را نثار میهـن شان کردند تا ما آبرومندانه وآزادانه زنده گی نماییم حا لا فرصت آن فرارسیده است تا ما با دادن جان های شیرین خویش کشور خود را از قید اسارت وغلامی کـفـار تجاوز گر نجات دهـیـم . این رسالت ودین یک هر هموطن مسلمـان ومتدین افغان هست.صبـر ووپایداری اودر برابر این حادثه به حدی بود که در همان لـحـظات دشوار وغیر قابل تحـمـل وقتی مردم دسته دسته بخاطر تسلیت وعزادرای ایشان میرفتند ، حیـران بودند که چگونه وچطور با بکار بردن کدام کلمات و الفاظ برایش تسلیت بگویند ولی زمانیکه اورا در آغوش میکشیدند به جای اینکه مردم اورا تسلیت ودلداری بدهـنـد او که چون کوه در برابر این حادثه وبه قوت ایمان واخلاص استوار بود وفقط از خداوند متعال مـد د میخواست وبـس. مردم را به متانت وپایداری وصبر دعوت میکـرد . همان بود که مـجـا هـدین ولایت غوردر یک محـفـل سـوگـواری وفا تحـه داری لـقـب پـــد ر شــهـــدا ء را بـرای شان دادند. موصوف که ازنگاه اخلاق اجتماعی وسلوک انسانی واسلامی واقعـآ یک شخصیت استثنایی بودو به مثابه یک مسلمان خیٌـر با انصاف ، با تقوی ، دلسـوز ، مهـربان ، صلـح خواه ونیک اندیش بود وهمـیشه برای خیر وصلاح ملت ومردمش فکـر میکرد ومنافع مردم واجتماع را بر منافع خویش به مراتب ترجیح میداد وازین وضع احساس افتخار وغرور میکـرد. در سال 1371 هـجـری شمسی همزمان با پیروزی مجاهـدین بر اساس تقاضا های مکرر واصرار های متواتر مجاهـدین به صفـت مدیر املاک ولایت غور مقرر گردید .زیرا همه مجاهدین برایش احترام خاص را قایل بودند واولین والی مجاهدین محترم حاجی مولوی محمد موسی که حقیقتا یک مجاهد واقعـی ودلسوز ومهربان بود از او مصرانه خواست تا به حیث مدیر املاک که وظیفۀ قدیمی اشت بود دوباره آغاز به کار نماید ، تا باشد که با اشـتـغآل مجـدد درین وظیف احساس آرامش روحی کرده از صحت کامل فزیکی وروانی مجـددا برخوردار باشد . ولی او با شـهـا مت خاص حاضر نبود مجـددا به حیث کارمند کارنماید زیرا نمیخواست تا خدای نخواسته از نام شهدا امتیاز بگیرد. ا وبعـد از پیروزی مجاهدین وقتیکه داخل شهر چغچـران شد کارمندان دولت تحت الحمایۀ شوروی را که از جانب آنها بر او ستم های فراوان شده بود وخسارات غیر قابل جبران را متحمل شده بود با جبین گشاده در آغوش میکشید ومیگفت من از خداوند متعال راضی هسـتم وامروز بخاطر ررضای خداوند متعال که ملت افغانستان از قید تسلط بیگانه نجات یافته به احترام پیروزی جهاد وشـکرانۀ این هـدیۀ بزرگ شمارا می بخشـــم زیرا ما همه رنجها را بخاطر رضای خداوند متعال وآزادی میهن خود قبول دار شده ام نه برای کسب امتیاز ویا گرفتن انتقام واز بارگاه رب العزت شـکـر گزارم که به لطف خاصش برایم صبر عنایت فرمود تا مرتکـب کدام جـرم نـشــدم و به شما اطمینان میـدهــم که هرگز در صدد انتقام نبوده ونمیخواهــم مو قف عالی وافتخار آفرین شـهــدای خـود را صـدمه زده خواهان امتیاز ویا خدای نخواسته انتقام بگـیـرم . او که در کارهای دفتر داری نمونه والگوی صداقت ، کفایت وکاردانی، وظیفه شناسی وشایستگی بود ، با زبان گویا ومنطق قوی ، قلم روان وحـسـن خط وحـسـن نیـت در میان همه مامورین ومعززین معروف ومشهور بود. لاجرم حضور ش در همه مجالس ومحافـل مردمی حتمی بود و شخصیت او به مثابۀ یک محک صبر وثبات والگوی اخلاق وادب ومهر ومحبت تبدیل شـده بود اودر برابر مردم بی نهایت مهـر بان ، خود گذر وجان نثار بود. او با کمال صداقت وپایداری وطایف محوله اش را انجام میداد وبه حیث یک مدیر با کفایت وبا صلاحیت وظیفوی کا مـل عیار ، کار می نمـود . شخصیت بردبار، حلیـم وصبور ومهربان او با عث شده بود تا برای هرکس اگر مشکل شخصی ویا در سطح ده وقشلاق وشهر کدام مشکل مهـــم برای مردم پیش مـیـا مد به ایشان مراجعه میکـردند تا برای ایشان مشوره سالم بدهـنـد . ایشان هم با تمام نیرو وتوانش دلسوزانه در حل منازعات قومی مخاصمت های شخصی سهم میگـرفتنـد و کلیه مسایل را ریشه ای وصادقانه حـل وفـصل میکردند. ایـشان در سال 1389 هجری شمسی با کسـب یک تقدیر نامه و مـدت ( 40 ) سال خدمت صادقانه افتـخـارانه از طرف مقام وز ارت در حالیکه مافوق رتبه بودند، به تقاعـد سـوق داده شـدنـد. موصوف علاوه از اینکه یک کارمند صادق ویک میرزای قلم به دست ولایق بود یک شخصیت معروف جهادی ویک صاحب رسوخ مردم دارو قـدر شنا س نیزبود وبه خاطر وحدت ویکپارچگی مردم خود در راه حل منازعات قومی وقبیلوی فعالیت های صلح جویانه وخدمات فراموش ناشدنی را با کمال اخلاص وارادت انجام داده است، که شـکر ولله والمنه این امر هــم موجب رضای خداوند متعال وهم موجب ارامش مردم وجامعه اش گردیده است. مع الوصـف مـرحـوم میرز ا عـبـد الغفور”مـهـا جـر” از اثر همان ضربۀ روانی که در طی مدت چند دقیقه 14 تن از اعضاء فامیلش را ازدست داده بود به تکلیف مریضی حملـۀ قلبی وفشار خون مصاب شده بود وگاه گاه حـمـلات قلـبـی اورا تهـدید میـکـرد. سر ارنجام به تاریخ 12 قوس سال 1391ساعـت 6 صبح بعد از ادای نمــا زصبح بـدون کشیدن رنج مریضی وبستـر حتی بـّرای چـنــد دقـیـقه هـــم در اثـر یک حملۀ قلـبــی درحالـیکـه خودش کلـمـۀ عـا لـیـۀ شــهـــا دت را هـمـراه با مــلا امــام دهـــکـدۀ شــا ن تـکــرار مـیکــرد، داعی اجل را لبــیک گــفــت و جانــش را به جـان آفـــرین سـپـرد. کـٌل شـیٌ هـا لــک ا لا وجـهــه . انــا لله و انـــا ا لــیــه راجـعــون. درحالیکـه برای بازمانده گان ایشان صــبر جـمـــیـل و برای خود مــرحـومی اجـر جـزیـل را از بارگاه رب العــزت تمنـا داریـم :دعا میکنـیـــم کـه : به لـطـف واحســا ن خـداونـد متـعــال وخالـق لایــزال روحـش هـمـیشـه شــــاد وقــبــرش مطهــر شان مـحــل نــزول و نـورباران رحــمــت الـهــی بـا د !