آرشیف

2015-6-23

jameghor

زندگی نامه عبدالکریم عظیمی به قلم خودش

ولایت غور شخصیت های بزرگ ونیرو مند داشته است که دوستان بنوبه از ایشان نام می برند ولی برای من پدرم که مانند سائر رجال برجسته غور نشیب وفراز های زیاد را در تاریخ غور دیده است از ارزش فراوان بر خوردار است همان است که بخاطر ادای احترام ویاد از ایشان لازم دیدم طور فشرده از زنده گی ایشان یاد آوری نمایم.
این شخصیت گرامی محمد عظیم خان نام دارد که در سال 1294 خورشیدی در منطقه دهتای وچشمه میران ولسوالی تیوره ولایت غور در دامن کوه بلند قامت وبا بر کت چهل ابدال دیده به جهان فانی گشود.دران زمان که از مکتب ودرس وتعلیم سراغ نبود با آن هم ایشان به کمک پدر بزرگوار خویش توانستند از سواد کافی بهره گیرند در مساجد اصول زبان منطق فق حکمت وعقائد را فراگرفت ورسم الخط نستعلیق ونوشتن درست را نزد ماهرین آن زمان فراه گرفت.در جوانی به صداقت ورشادت شهرت یافت ودر زمان رشد بحیث موی سفید وکلان قوم مورد احترامک قرار داشت وبا سائر موی سفیدان وأهل خبره به حل وفصل قضایا ومشکلات مردم می پرداخت.
وی در زمان حکومت امان الله خان جوان بود که بعدا از خاطرات خود همیشه یاد آوری میکرد والگوئی از خدا پرستی ووطن دوستی بود دران زمان که آغاز دور دموکراسی ونجات ملت از دست استعمار انگلیس بود محمد عظیم خان بخدمت عسکری رفت او علاوه از دو سال مکلفیت عسکری دو سال دیگر بطور رضا کار به وطن خدمت نمود ونسبت شوق وعلاقه که بخدمت وطنش داشت دوسال بجای برادرش در عسکری سپری نمود که مجموعا شش سال میشود که اینها هم شاهد بر وطندوستی ایشان میباشد.
مرحوم عظیم خان تمام عمر را در خدمت بقوم ومنطقه سپری نمود ودر زمان تجاوز شوروی سابق در صف مقاومت گران ومجاهدین علیه تجاوز روس استاد ومردم آنرا بصفت رئیس وکلان خود انتخاب نمودند.با آنکه محمد یوسف ولسوال وقت وی را به مرگ تهدید کرد خوشبختانه ازین ما جرا نجات یافت.واما متأسفانه تعداد زیاد از متنفذین وموی سفیدان منطقه وحتی اقوام نزدیک وی توسط این ولسوال بی رحم به حبس ومرگ سوق داده شدند که تا هنوز داغ شان در دل مردم باقیست.مرحوم عظیم خان قسمت آخر عمر خویش را در کابل سپری نمود تا اینکه در سال 2000 میلادی مطابق 1379 خورشیدی داعیه أجل در کابل لبیک گفت گفت  خداوند جنت الفردوس را نصیب شان گرداند.
اینجانب عبدالکریم عظیمی که در عکس فوق در پهلوی پدر مهربانم قرار دارم یکی از فرزندانش میباشم که مانند هزاران هموطن دیگر کشور را ترک گفته ام وفعلا در شهر نای میخن هالند در عالم هجرت وغربت به سر می برم دارای فرزندان پسر ودختر میباشم که همگی به درس وتعلیم مصروف اند وآرزویم این است تا اطفالم بتوانند از آموخته های خودر دراه خدمت به وطن استفاده کنند.