آرشیف
درو ودسته
jameghor
دهاتی
شاید فرهنگ عوام چیزی دیگری باشد اما اینجا فر هنگ نه بلکه کلیمات عامیانه ودهاتی بکار رفته تا قبل از فراموشی به سینه آرشیف سایت جام غور ثبت گردد ونسل های بعدی کلیمات پدران خودرا بیاد داشته باشند. قضه یک زمین دار است که چنین نقل میکند.میخواستم زمین خودرا شوار کنم اما تیر مای سال بود کسی یک دهنه او نداد تا زمینکه وقت کشتیو نبود برق بزنم وآودرگی کنم خوب خیر زمین هائیکه نوبت کشت بود به لوبت تخم زدیم وتا وقت هیزم کشی خلاص شد. شما می فهمین اگر تیر مائی کشت کنین باید در ماه سنبله اودرگی شروع شود بخاطریکه وقتی پرمی بر اید چشمه ها آب میکند وکمی او بیشتر میشه با آنکه تیر مایه دلیل انرا نمی فهمم چرا با بر امدن پرمی بدون باران آو ها کمی میجینه خو البته رضای خداست. وقتی اودرگی بزگرا زمینارا برق میزند درست مثل سیستم برقیکه از مرکز عمومی بخانه ها کش میشه.وسائل کار یکجفت گاو، جوغ ، جوغله ، کنده ، تیش ، تیر کک وماله است.اما در بهار بعضی مردم سر خکاره می شکنانند( در چغچران میگویند: شق وا مینن)وآنرا بزمین اصلی علاوه میکنند. بعد از کشت علف های زمین هارا سو میکنند.اگر زمین ها در منطقه کم آب باشه مردم تیل بسته میکنند طوریکه شب آورا ذخیره نموده وروز بالای زمین های زراعتی یله میتن.حالا مردم سر بند های کلان میسازند که همیشه آب داشته باشد البته پیشرفت کرده.چون عنوان نوشته درو ودسته است خوب است که از دروگری محمد درو گری سره قریه خود بشما نقل کنم.
تموز مای سر طان بود زمین ها به درو آمده بودند. ارباب چند نفره حشر کرد و محمد عبدالرحمن دروگر مشهور قریه هم در بین شان بود خیلی خوش بودیم که درو زود خلاص میشه.ما هم بره هارا کنار زمین بردیم تلاش دشتیم دسته هارا بردارند تا پخل خالی شود و بره ها را بچرانیم.دیدیم محمد با همو منگال دسته شاخی غره میزدو به کاکل که بین گندم ها بود نزدیک شده مه دویده رفتم که اگر کرک از بین این کاکل پر کرد به دنبال آن بروم وآنرا بگیرم. یک بچه دیگه که بسیار خیز داشت هم بره های خود می چراند طرف کاکل گندم های غلتیده زق زده بود.کمی تیر شد که یکدم غغ بلند شده کرک مه همراه این بچه که چشم ما به اسمان بود از زمین به دنبال کرک خیز میکردیم یکدفعه دیدم پای آن بچه به یک کرقی بند شده وافتاد میخواستم تیز بروم صدا کرد مر بلند کن تا چیزیه فش فش میکنه خیال کدم کشف ویا خار پوشتک چیزیه دست بچه را گر فتم وقتی بلند شد دیدم یک مار سر خودرا از کرق بیرون کده وبطرف ما زبونک میزد گفتم خوب شد این اسول تره نزد. مقصد لری به لر وجری به جر دویدیم ونتا نستیم کرکه بگیریم. وقتی دوباره رفتیم همه مارا دو میزد که بره های خودرا به گندم ها یله کردین ورفتین کرک بگیرین.خوب کمی هیبت وبد قهری را قبول کردیم وصدا غره درو گر ها میامد هر قودۀ محمد دروگر برابر یکدسته بود تا ما آمدیم دو سه راستن را خلاص کرده بود.
برادرم که تی تربه چند دانه سیب داشت میگفت هرکس راستن خوده خلاص کرد یک سیب به طرف آن غلتورو میکنم محمد عبدالرحمن همه سیب ها را مثل او حوف کشید.وقتی ناشتا شد کسی دوغ میخواست ویکی چای . برار مه گفت چرا چای نیاردی گفتم چای نیست تنها کتری بالای کته های دیگدان گوشته بود ویک غلامک هم بالی خروج ها مگر تا حالا کل کل نمیکرد.آخر همه به دوغ قناعت کردن وبه امید چاشتی چرب به درو ادامه دادند.
وقتی درو خلاص شید همه منگال هارا پس شانه انداختن وکنار چشمه گرم اختلات ونسوار کشیدن بودن یکی گفت چاشت تا چه باشه ؟ مثلیکه گوشته یکی گفت نه قروتی ودیگری از کله جوش وچشم بلبل گپ میزد همه در ماندۀ یکدیگر بودند که صدا کردن بیائین نان بخورین.بشرطیکه بعد از نان دسته هارا هم جمع کنین.یکی کمی قدفره بود خود خو قدقد کرد ودیگری گفت بشرطیکه خاله ما حشیل کنه و بعد از درو یک ملیده مزه دار بتینه . تا ارباب میخواست در خواست را رد کند همه منگال هارا کلتک کردند ولکنته هارا از کمر ها باز کردند که به سر کنند وبروند ارباب یک چپات به لوس کسیکه جلو گپ زده بود زد دیگر ها هم حول بر داشتن آهسته آهسته سر زمین رفتند مگر آن شور وغره صبح نبود دسته ها را دلمرده جمع کردند اما طوری جمع کردند که به نفع خوشه چین ها بود.ارباب که به حشر ها ضرورت داشت شروع کرد به خچوا زدن وگفت بچه ها دق نشوین از ما وشما وعده که ملیده را بعد از دسته جمع کردن میدم.بعد از دسته جمع کردن یک ملیده کله چرب داد خو محمد خیلی همخوری کرده بود همه را دوباره غسیان کرد.خو بعضی این بد غلقی هارا دارند گرم وحنک یکجا میخورند باز دلشور میشن…..
وقتی خر من لت کردن:
ارباب ده تا گاو جمع کرد اما گاو گال ندشت باز هم مجبور شد نزد کسی برود که آنرا زده بود مردکه کم سواد بود میخواست خودرا بسازد گفت باز به غیز آمدی که از مه گاه می طلبی؟ باز ارباب قهر شد.گفت غیز غیز نگو گاو میتی یا نه؟ مردکه مجبور صدا کرد ارتینه گاوه از قبل بیرون کن تا ببره .خر من لت شد وبعد چک زدن و چغل وغلبیر وقتی راش همه بچه ها رفتند ده یک گرفتند تا از سودا گر دشلمه یا دشمله بخرن من آخر رسیدم گفتند صبر کن تا سرخ کویه ها لت شود باز بتو از گندم بی جودر وبی ماشک میتیم بشرطیکه ده تمبک بالی این کفه ها بزنی تا نرم شوند ولی نمیشد چون خوشه ها خیلی حفت بود.یله کردم آخری گفتن اگر ایطورشل ماشه باشی لکک تو میکنیم که گندم بخوری مه هم گفتم نمایم به ایقدر غر ماله نمیارزه گهی تمبک بزن وگهی دوره کن وجارو بزن بیزارم خدا حافظ… از نظر من کلیمات که آبی نشانی شده کلیمات عامیانه مردم غور است کلیمتیکه قابل فهم نباشد پرسان کنید تنها توضیح شود ویا بعد از چند نوشته جمعا یک توضیح عمومی صورت میگیرد….
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور