آرشیف

2017-12-27

یک شب سیاه طوفانی ازتپه تاجبیک افغانستان را آتش زد
یک شب سیاه طوفانی ازتپه تاجبیک افغانستان را آتش زد
 قدرت وحاکمیت شش ماهه حکومت حفیظ الله درقصر تاریخی ومجلل تاجبیک توسط قوای شوروی درششم جدی ۱۲۵۸ سقوط داد
بلی خوب بخاطر دارم هوای سرد زمستانی بود روزپنجم جدی ۱۳۵۸ ساعت ده صبح موترهای مد روز بنزجرمنی یک و دوموتر شاولیت امریکائی حامل وزرای کابینه یکی پشت دیگری جاده پرخم و پیچ قصر تاجبیک که تازه تزئین شده بود بالا میشدند وگفته شد که جلسه شورای وزیران (کابینه ) است .
رفت وآمد موترها قطع شد . احساس میشد که تمام وزرائی حکومت درجلسه  حضورپیداء کردند برای من وهمکارم گفتند که برق درست تنظیم نمائید و قطع نشود که جلسه وزیران است وبرعلاوه جلسه کابینه نظر پلان  ساعت یک بعداز ظهرتعداد ازفعالین حزبی وافسران ارتش همراه امین صاحب ملاقات دارند.
طبق وقت معینه ساعت ۱۰ صبح رفت وامد موترهای وزیران قطع شد ویک آرامش کلی فضای قصرتاجبیک را فراء گرفت . خوب بخاطردارم تعداد ازویزان بعدازختم جلسه محل را ترک نمودند وتعداد محدود ازقصر بیرون نشدند فکرمیشد که به نان چاشت ماندند.
 طبق پلان فعالین حزبی وافسرانیکه دعوت شده بودند موترهای حامل شان ساعت یک بعدازظهردرمحل تلاشی حضورپیداء کرده ومورد تلاشی قرارگرفتند.هنوزتلاشی ختم نشده بود که جگرن جانداد قوماندان گارد که افسرجاذب بود قدوقامت بلند داشت درعین زمان با پوشیدن یونیفورم تشریفات به جذابیت آن افزوده بود، یک دستگاه مخابره کوچک تاکی واکی بدست داشت به یک سراسیمه گی که ظاهرآ خودرا استوارنشان میداد آمده گفت :
رفقا؛ ملاقات شما با امین صاحب لغوشده کدام توطعه درراه است به نماینده گی اززعامت حزب ودولت ازشما معذرت میخواهم هنوزحرفهایش ختم نشده بود. که کسی ازمخابره بالایش صدا زد که قوماندان صاحب کدام توطعه بزرگ در راه است آماده گی کامل بگیرید جواب داده گفت :
اطاعت میشود، و به قطعات تحت امرش آماده گی واحضارات داد وگفت « تادم مرگ میجنگیم به دشمن هرکه باشد وهرنام وهویت که داشته باشد تسلیم نمیشویم اطمینان » چندقدم دورتر رفت صدایش آمد ه وگفت «به رهبری زهرداده اند تمام آنها بیهوش اند . وازتولی تشریفات یک ده نفر برای امنیت لوی درستیزبفرستید» لوی درستیزدگرمن یعقوب بود که همان شب تا آخرین لحظه با سربازان شوروی جنگیده وکشته شد همان لحظه بود که رفت وآمد مشاورین ودکتوران روسی که توسط دکتورجگرن ولایت حبیبی قوماندان اکادمی طبی قوای مسلح به اصطلاع چهارصد بسترهمراهی میگردید شروع گردید. درقصرتاجیک وضعیت بدی حکمفرمابود .هوای غبارآلود وسرد زمستان وسرازیرشدن پارچه های برف وضعیت را طوفانی ساخته بود وبه هراندازه که شام نزدیک شده میرفت هوای زمستانی تاجبیک طاقت فرساء گردیده گمان میشد  که وضع ازکنترول خارج شده میرود ازیکطرف بادوشمال تپه تاجبیک ازجانب هم وضعیت نظامی وسیاسی ایجاد شده روی همرفته آهسته ، آهسته به یک طوفان مبدل شده میرفت یک طوفان بی سروصدا وخاموش که هنوزمعلوم نبود که ، لحظات بعد چه اتفاق خواهندافتید وضعیت ایجادشده وغیرقابل پیشبنی همه راسراسیمه ساخته بود. روزهای کوتا وسرد زمستان عمرخود را به یک شب سیاه طوفانی میبخشید نزدیکهای شام اززبان مسئولین آشپزخانه آوازه شد که آن عهده اعضای کابینه که درنان چاشت حضورداشتند نیززهرداده شده وبیهوش ساخته اند. لحظه به لحظه وضعیت پیچیده شده و چراغهای نورافگن نیزقطع گردیده بود ساعت ۷ شب آتش توپ وتوپخانه دشمن که تاهنوزهویت اش معلوم نبود برفرازقصرتاجبیک شروع گردید همه کس فکر میکرد که کودتای شده لحظات بعد درسیستم مخابرات روسها داخل شدند گفته شد  اززبان تورن وزیرخان قوماندان کندک تانک که شورویهاتجاوزکردند قصرتاجبیک سخت زیرفشارقرارگرفت بود. ساعت ده شب به صدها تانک وماشین محاربوی قوای پیاده دشمن قصرتاجبیک محاصره کرده. من یکی ازدوستانم که مسئولیت تنظیم برق بدوش داشتیم گروپ ازسربازان دشمن که دونفرافغان راهمراهی میکردند به محل جکشن برق آمدند بعداز تلاشی وبررسی برای مان گفتند ازاتاق بیرون نشوید همکارم  که اوهم انجینربرق بود لحظه که گروپ نظامیان شوروی محل ما راترک به بسوی قصر رفتند برایم گفت دونفرافغان را شناختی؟
 گفتم نخیر؛
گفت:
 یکی اسدالله سروری ودیگری آن سید محمد گلاب زوی بود برایش گفتم ؛ پس کوتاه شد.
نه خیرشورویها تجاوزکردند.
مازیاد تلاش کردیم جکشن برق روشن کنیم ، اماکیبل عمومی قطع شده بود.
من یک رادیوی کوچک داشتم سویچ کردم این کلیمات را شنیده ام           « اینجانب ببرک کارمل به نماینده گی ازحزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان به ملت رنجدیده افغانستان اطمینان میدهم که امین نا امین وگروه کوچک وسفاک آواین جاسوس معلوم الحال «سی آ ا » به کمک انترناسونالسیتی اتحادشوروی بزرگ سرنگون گردیده حاکمیت دولتی به دست حز ب واحد دموکراتیک خلق افغانستان واعضای صدیق آن تعلق دارد» ساعت ۱۲ شب جنگ ختم گردیده بود تمام افرادنظامی وملکی تپه تاجبیک را جمع کردند دریک سالون بزرگ شاندن . لحظات نگذشت  همان مردانیکه  همکارم برایم معرفی کرده بود اسدالله سروری با قامت بلند سیبل های بزرگ ولباس نظامیان شور وی به تن داشت توسط چند نفرسربازان خارجی بدرقه میگردید د اخل اتاق گردید. کسانیکه اورا میشناختند ازجایش برخواستند کسانیکه نمیشناختند ازجایشان تکان هم نخوردند روبه طرف اسیران نمود گفت:
خائنین همه تان خائن هستند رهبریک ملیون کمونستهای مارا به شهادت رساندید. کسی ازمیان برخواست که من با او شناخت دقیق نداشتم ، اسدالله سروری را خطاب قرارداده گفت پشت سر تو کیست وتوسط که محافظه وبدرقه میشوی ؟ بساربا افتخاررو بطرف محافظین روسی اش نموده گفت: اینهادوستان انترناسونالستی ماکه ما را درنگونی حکومت نمایده گان (سی آ ا )ٍ کمک نمودند راستی یادم نرود کسانیکه همراه سربازان شوروی همکاربودم دربازوی دست چپ خود تکه های سفید بسته بودند ازموضوع خارج نشوم لحظات که سروری صحبت میکرد سربازان روسی خانواده حفیظ الله امین که شامل زن ودختران ، دوپسرکوچک او همراه با ودو خانم دیگررا نیزآوردند زن حفیظ الله برای سروری گفت
(تو شرم وحیا نداری به کدام جرعت برای این فرزندان افغان خائن مگوی وطن فروش وطنت ، مادرت وناموس خود را به شوروی ها فروخته با فرزندان ماخائین میگوئید )
(اسدالله سروری بجواب گفت بیشین زن بی حیا )در کنج همان سالون بزرگ ما نشسته بودیم آنهارا درمحل نشستن کسی گریه میکرد وکسی ازمیان شان حیرت زده بودند.طوریکه ازوضع شان معلوم میشد مثل که ازوضعیت عمومی خبرنبودند یک دخترش زخمی بودند بسیارسروصداء میکرد مادرش برایش گفت :
(بچیم ازخداوندبرایت مرگ باعزت میخواهم). وضعیت بدی بود همان لحظه که خانواده امین آوردند همان مرد شماره دوم که قبلا آنرا دیده بودم باقامت کوتاه وسیبل های بزرگ داشت یک ماشین داراوتومات پیکاه روسی بگردن داشت بداخل  سالون گردید بسیارسبک سرانه بربعضی افسران ارتش ومحافظین گارد دشنام میداد به سیلی وبکس ولگد به سروکله شان واردمیکرد با کلیمات مانند خائنین جاسوسان امپریالیزم امیریکا نثار شان میکرد.اسدالله سروری ذریعه مخابره ازکسی پرسید که سرنوشت یعقوب لوی درستیزچه شد جانب مقابل هرکه بود جواب داده و گفت تسلیم نشد اضافه ازده نفرسربازان وافسران قوای دوست به شهادت رساند آخرما مجبورشدیم با توپ وتاک محل که موضع گرفته بود منهدم بسازیم سروری جواب دادکه اوخائن تسلیم نمیشود  
نزدیکهای صبح بود خانواده حفیظ الله را بردند فردای آن شب سیاه طوفانی روزآفتابی بود. ولی سرد یخبندان بود درحدود شصت والی هفتاد نفرازملکی ونظامی درمربوطات تاجبیک کشته شده بودند  درحدود پنجاه نفرزخمی بجاه گذاشته بود. تمام افراد که کشته شده بود و پیکرهای به خون خفته آنها را درشمال قصرتاجبک وجنوب قصر دارالامان دریک گوردسته جمعی دفن کردند من یکی ازدوستانم بنام امین الله که زخمی بود مصروف اوشدم یک خاطره تلخ وغم انگیرازهمان لحظه تا اکنون ازآن رنج میبرم ونفرت دارم عبارت ازتعصبات قومی که سید محمدگلاب زوی پشت وطنداران خود میگشت آنها را حمایت ودلجوی میکرد ازان شب سیاه طوفانی ۳۸ سال میگذرد تا اکنون این مردم وملت به آتش جنگ میسوزند نتیجه وپیامدهای آن شب سیاه تا کنون مردم به آتش جنگ میسوزند امکان دارد فعلا افغانها زیادترین رقم مهاجر را به دنیا داشته باشد یک ملیون شهید وزخمی  .۱۵۰۰ باب مکتب تخریب ۱۷۹۶کلنیک شفاخانه تخریب وازبین رفت مجموعآ ۲۵۰۰۰ کیلومترسرکهای ملی ولایتی وروستائی تخریب گردید ۱۵۰۰۰ کیلومترلین تلیفون ازبین رفته است تمام مرکزولسوالی ها قسمت اعظم شهرها تخریب گردید بیست نسل بیسواد ماند تمام ساختارهای اجتماعی ، اقتصادی وفرنگی بشمول  نیروهای مسلح کشورازهم پاشید تااکنون هم معلوم نیست کجاه میرویم