آرشیف

2014-12-30

afrotan

گِره را با گِره نه میتوان باز کرد!

همه ی بدبختی های ما ناشی از این است که نسل کهنه وقدیم ما به تحجر مبتلاست و نسل جدید ما به تجدد معتاد ! 
 

پیوسته به گذشته قسمت سوم :

چنانچه در نخستین و دومین قسمت این نوشتار در مبحث « طبقه بندیی رؤس اختلاف میان این دو نگاه به تاریخ وانسان ! » به برخی از تفا ؤت ها و درعین حال نکات مشترک این دوجریان فکری در مورد مسأ له نوع مناسبات با شهروندان غیر مسلمان درکشورهای غربی وعمدتأ صنعتی جهان معاصر اشاراتی داشتیم و حاملان هردوقرئت ازدین مقدس اسلام را دنباله روِنافهمیده و نا خواسته نظام سرمایه داری امپریالیستی حاکم برسرنوشت کشورهای غربی گردیده اند خواندیم به دلیل اینکه به وضاحت می بینیم واز فحوای بیانات وسخنرانی های داغ تلویزیونی اسلام شناسان امریکا نشین هردو جناح یعنی گروهی که خودرا« قرآنیون» می نامند وهمچنان کسانی که این گروهی از« قرآنیون » را منکران احادیث و دربسیاری زمینه ها دشمنان دین اسلام میخوانند و به عنوان مدافعان « سنت رسول الله» و مبلغان راستین اسلام توحیدی در برابر فرهنگ و تمدن غربی !! به مقابله می پردازند نیز شنیده میــشوند بر معیوبیتِ بنیادی و تاریخی ی این دیالوگ صحه میگذارد . بدون شک این عیب مـــتضاد و پارادُکسیال بنیادی را باید در پارامتر های فکری و بینیش معیوبی جستجوکرد که آثارورسوبات کُشنده آن برتحلیل ها و فتوی های فقهی هردو تیپ از تیوری پردازان و اسلام شناسان سایه افگنده است . به هر صورت آنچه در این ساختار فکری و جهان بینی این دو تفکر قابل تأمل و بررسی سیاسی و مطالعه اجتماعی میباشد این است که هردو گروه بدون اندکترین ارزشی که به فرآیند « اجتـــهاد » و اصل « عقلانیت جمعی » باید قائل باشند برای زندگی وحیات بشر بصورت جامد و غیر عقلانی برنامه ریزی میکنند .از همین جاست که هردو جناح در حوزه کشف ماهیت و جوهر انسان شناسی از یک فورمول پیروی میکنند .بنابراین امروز نظام سرمایه داری حاکم بر قلمرو جوامع غربی با هردوطرز تفکر ی که بصورت مختصر از ان یاد آوری شد ازپایگاه ذاتی«ســـکولار وعلم برای علم!! » یکسان برخورد میکنند و شبه دانشمندان و کارشناسان این دو طیف را بصورت برده های نیازمند و ذلیل در خدمت خویش گرفته اند . شعاری که از طرف روشنفکران چند سال آخیر به عنوان آخرین تجربه فرهنگی و تاریخی در کشورهای غربی بویژه ایالات متحده امریکا مطرح شده « بازگشت به قرآن » است که بدون شک یک شعار بسیار جذاب و دلپذیر بشمار میرود ، اما من میخواهم بگویم که بازگشت به کدام قرآن و با چه تفسیرو برداشتی ؟ آیا قرآن تنها به مثابه پاره های از کاغذ که درنخستین روزگاراران اسلام وبه روایتی در زمان خلافت حضرت عثمان سومین خلیفه ای از مسلمانان جمع آوری شده و بحیث شئ متبرکی در دست جهل و به عنوان پرچمی برسر نیزه های جنایت برآفراشته میشوند ؟ یا قرآن کتابی که برخلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان قیاس میکنند – بیشترین توجه اش به طبیعت ، زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال است و این کتاب را که آئینه کائنات ، جامعه و تاریخ است وبا مراجعه به فرآیند دینامیک و پویای اصل « اجتهاد جمعی » نقشه راه همه نسل ها و در تمامی عصرها گردد و از آن روزی که به « حیله دشمن » و به کمک دوستان نادان مغز اش را گذاشتند و تنها جلد اش مصرف پیدا کرد و از آن هنگام که این آئینه کائنات و تاریخِ انسان را که خواندنی و کشف شدنی است دیگر نخواندند و کشف نکردند ، به قول دانشمندی برای تقدیس و تٌبرُک و کوچ کشی و عروسی واموات بکار رفت و از آنگاهی که دیگر درمان درد های فکری و روحی و اجتماعی را دراو جستجو نکرد،تنها وسیله شفای امراض جسمانی چون درد کمرو قُلنج گشت !! ودیگر ندای ملکوتی اش بر قلمرو تاریخ اجتهاد و تمدن بشر ی ساکت گشت و خاموش شد و بالاخره میبینیم که با گذشت بیش از هزاروچهارصد سال تمام در خدمت اموات قرارش داده اند وعاشقانه نثار ارواح گذشته گانش میــکنند و ندایش از قبرستان ها ی هر قوم و هرقبیله ای از ما بگوش میرسد .حتی با صداهای خطرناکتری گفتند : اصلأ قرآن حقیقی دست امام زمان است و هرگاه ظهور فرمائند با خود خواهند آورد و قرآن فعلی ، نسخه اصلی قرآن نیست بلکه با برداشتن برخی آیات از آن تحریف شده است …!!! که اینگونه شعارها ی زشت و دشمنانه کار رایکسره تمام میکند ؛ باید گفت که این پروژه و چنین اظهارات از سوی علمبرداران مذهب بویژه از تبار شبه روشنفکران دینی و مترقی که داعیه داران آشتی و گفتگوی مستقیم میان ادیان بزرگ آسمانی اند مصرف برپائی چنین مناظره ها فقط و فقط در راستای اشباع غرایزی ازشهرت طلبی این قبیله باید جستجوکرد .!! 
گفتیم که اساسأ و اصولأ هردو گروهی که در زمین نظام سرمایه داری غرب با هم به مقابله پرداخته اند در حوزه علوم انسانی و فلسفه تاریخ بر منشأ واحد و معیوبی متوصل گشته اند. و آن زیربنای محکم مگرمعیوب فلسفی منشأ نوع انسان بدون کشف رابطه علمی وی با هستی به عنوان« آدم » است زیرا از نوع نگاه هواداران هردو جریان و حاملان هر دو قرئت به قصه خلقت آدم که زیربنای فلسفه تاریخ محسوب میشود این تشابه اندیشه و بینیش آنها را میتوان در یافت . این نوع نگاه به تاریخ در مغائرت به جهان بینی توحیدی مبنی برتوحید جهانی یعنی اعتقاد به وجود یک اراده ء آگاه نیرومند، خلاق و منطقی که بر هستی حاکم است و ثنویت دیالکتیکی بشری یعنی اعتقاد بر اینکه انسان اراده ای است که با آگاهی و اراده و خلاقیت خویش همواره در حد « شدن » است ودر این شدن که از منهای بی نهایت از لجن ته نشین شده تا متعالی ترین ذات ، به اضافه بی نهایت ، روح خدا در حرکت است ، قرار دارد. لهذا کاملأ طبیعی است که فرآورده های چنین نگاه معیوب وکشف نا شده به انسان و هستی ، در حوزه حقوقی و سیاسی نیز برعلاوه صحه گذا شتن بر سیستم طبقاتی اقتصاد بازار آزاد ، نوعی « اشرافیت سلطانی » را توجیه شرعی کنند .
یکی از مهمترین و شگفت انگیز ترین وجوهات مشترکی که به مثابه یک مغالطه پارادُکسیال تاریخی میان حاملان این دو رویکرد و گفتمان وجود دارد همانا انگیزه واحد تاریخی و جغرافیاوی است که از سوی فعالان سیاسی و فکریی این گفتمانها با جدیت پیگیری میشود . بسیاری از عناوین و مقولاتی که حاملان و هواداران هردو جریان فکری برای نهادینه سازیی آنها در تلاش اند از لحاظ مؤقیعت تاریخی و جغرافیاوی با شرائط معاصر هیچگونه انطباقی ندارد ، مثلأ وقتی فقیهان و دانشمندان نخستین روزگار و یاهم زمانه های دیگری در تاریخ اسلام ، باتوجه به شرائط سیاسی دولت ها و مؤقیعت های جغرافیاوی جوامع اسلامی احکام حقوقی و فقهیی خاصی را تدوین و تسوید نموده اند ، علمأ و دانشمندانی که در قرن بیست ویکم رسالت ووجیبه دینی و انسانی خود میداند تا در راستای تحقق عملیه " امربا لمعروف ونهی عن المنکر" به مثابه داعیان راستین جامعه عرض اندام کنند همان مستندات فقهی و حقوقی ی را که قبلأ و در شرائط خاص تاریخی و چگونگی نوع حاکمیت در جوامع بشری برای زندگی شهروندان همان عصر تدوین یافته بود برای استمرارحیات سیاسی ، اجتماعی واقتصادی شهروندان و باشنده گان دهکده جهانی قرن بیست ویکم کنونی نیز عرضه میکنند .
البته باید اذعان کرد که بیشترین و شگفت انگیز ترین نوعی ازاین تضاد آنگاه به نمایش گذشته میشود که دانشمندان قرن بیست ویکم نه میتوانند بدون توجه به ابعاد حقوقی نظام سیاسی گذشته یعنی در نظر داشت این معادله که فقیه زمان گذشته در کدامین شرائط حاکمیت وبرویت چه مصالح سیاسی و جغرافیاوی چنین احکام فقهی را استخراج نموده اند کشف کنند ؟ آیا حین صدور فتوی و وضع قوانین برای جامعه ازسوی فقهای دینی در آن روزگار حاکمیت از آن مسلمین بود و دیگران بویژه پیروان آدیان دیگر " مسیحیت و یهودیت " در یک اقلیت قرار داشتند ویا هم برخلاف ، نظام سیاسی حاکم بر جامعه در دست اکثریت مسیحی و یاهم یهودی قرار داشت که فقها و علمای مسلمان آن روزگار برای ادامه زندگی اجتماعی مسلمانان در زیر سلطه حاکمیت رژیم مذهبی مسیحی یا هم یهودی که شهروندان مسلمان یک " اقلیت " کوچک آن جامعه را تشکیل میداد با استخراج از اصول و مبانی دین اسلام قوانین اجتماعی و حقوقی تدوین مینمودند ؟

ادامه دارد