آرشیف

2014-12-23

afrotan

گفتمان انتخابات و دموکراسی « قبیلوی !!»

اندر حکایت انتخابات «ریأ » ست جمهوری افغا نستان

                                                                                           
 
قسمت دوم :
 
قبل از همه باید از تمامی خوانند ه گان این یادداشت بویژه آنعده دوستان گرانقدری  که این حقیر را با نوازش های تلفنی و یاهم  ایمیل های پر مهرومحبت شان مورد شفقت های  بی پایان خویش  قرار می دهند قلبأ ابراز سپاسگذاری نمائیم و به کمک  ویاریی  چنین نیروی معنوی که دراعماق وجود م  یک قدرت حیرت انگیزی  از معنویت و صمیمیت  را ایجاد کرده اند  بحث مانرا از آنجائی که قطع شده بود آغاز می  کنم . چنانچه تمامی عزیزان خواننده این یادداشت  میدانند درآخرین بخش  قسمت اول این  نوشته گونه به عرض رسانده بودم که :  که شاید هیچ جمله ای درباره « جهاد ومجاهدین » به اندازه ای این توصیف رندانه ای از مارشال صاحب نزد هردو گروه «دوستان خوشباور» و «حریفان معامله گر» وی  مسرت آور و درعین حال  تخدیر کننده  نباشد زیرا همه میدانیستند واکنون نیز  میدانند که هدف و مقصد مارشال از این گونه اظهارات متوجه ساختن اهرم ها و محور های  اصلی قدرت که در عقب صحنه «مدیریت بحران» را بر عهده دارند در راستای مشارکت درآخرین  غنیمت ها ی  باقی مانده  میدان معرکه بوده  است وبس (۱).اکنون نیز با توجه به این اظهارات جناب مارشال صاحب فهیم خان که از سوی جلالتمآب حامد  کرزی برای یک دوره دیگری به عنوان فرد اول تیم کاری اش در نظر گرفته شده است باید گفت وبرویت یک تحلیل علمی و جامعه شناسانه دریافت که چرا علی الرغم آن همه شعار ها و استدلالات « بنی اسرائیلی » نخستین دوره ریاست جمهوری آقای کرزی  که گویا « از ین پس حکومت ائتلافی با دیگران را نه  می سازد  …..و علت این همه مشکلات در جامعه تشکیل حکومت های  ائتلافی با دیگران است . . . . » و  مارشال صاحب فهیم خان با همین استدلال و مشروعیت از تمامی مقامات ملکی و نظامی برکنار گردید . اکنون چگونه شد که همان چهره ها وهمان شخصیت ها مگر این باربا توجیهات و دلائیل  دیگری شامل تیم کاریی« اعلیضرت» کرزی می گردند ؟
بسیاری از ما شاید تصؤر کنیم که این همه معامله گری ها  برای کسب قدرت ، وجا بجا ساختن مهره ها و فعل و انفعالات سیاسی، محصول یک ذهن " بومی و داخلی  " خواهد بود که درشرائط داغ کشورما بؤقوع پیوسته است ،  اما نتا ئیج پژوهشهای مؤرخان  و دانشمندان  علوم سیاسی  جامعه ما حکایت دیگری و از جنس  « این قصه سر دراز دارد ! » بیان میکنند . لهذا اگر کسی نداند که حتی ثمره ء آن همه شهادت ها ی راه عدالت و آزادی در تاریخ معاصر  با این همه معامله گریها و زدوبند های روشن دست مایه های گرانبهأ و ارزشمندی برای ظلم و استبداد ، و نظام مافیائی حاکم بر جامعه  ما شده است ، ازتاریخ خونین میهن ما هیچ نه میداند.در عین حال هر کس به عمق فاجعه کنونی پی برده باشند مانند آفتاب خواهند دید که سیستم مالکیت انحصاری معاصر چگونه انسانهای سکه پرست و زرپرستی را همچون مورچه های بی آزاری بدور خود می چرخانند ؟ واقعأ چیزی که در معامله آخیر مشارکت در« قدرت کاذب » درجامعه ما  به ملاحظه میرسد سخت شگفت انگیز و درد آور است . زیرا این «معامله مشارکت در قدرت کاذب»  محصول نگاه توتا لیتار و تمامیت خواه و یک جهان بینی ای مادی از لحاظ علمی و تاریخی است که اساس و پایه کار شان جامعه ء توده واراست ، یعنی جامعه ای که هر فرد انسانی در واقع یک رأی نباشد ، بلکه یک رأس باشد ؛  بدون تردید چنین جامعه ء توده واری نه میتواند مبنای تأ مین عدالت اجتماعی ، آزادی و دموکراسی واقعی باشد . که درنتیجه  دموکراسی و مردم سالاری واقعی زمانی تحقق پیدا خواهد کرد که ما  ازلحاظ انسان شناسی به مرحله ء individualisme  اندویدوالیزم رسیده باشیم و هر فرد انسانی ، بتواند آگاهانه انتخاب و اراده ء خودش را بیان کند . با همین نگاه است که اکثریت مصلحان و پیشوایان معنوی ملت ها در سرتاسر زندگی شان نگاه کرده و به پیش رفته اند ، به عبارت دیگر آنجا که ایده آل ها و مطلوبهای خویش را بیان میکرد خواهان فضای بودند که انسان روزی به استقلال واقعی و آزادی حقیقی نائل آید تا آنجا که انسان از« مذهب خرافی و بیگانه کننده » ، یعنی مذهبی که انسان آنرا انتخاب نکرده ،بلکه آن مذهب خرافی و توجیه کننده استبداد « انسان که خلیفه خدا در زمین است » را نشانه گرفته باشد،   لهذا وقتی انسان این جانشین خدا درزمین منتخب این گونه مذهب تخدیری می شود ، بدین معنا است که درمتن و بطن این مذهب سنتی و خرافی که فاقد  پیام معنوی و  الهی در تاریخ بشر  است گرفتار آمده است لهذا  یکی از پارادُکس های اصلی و اساسی که میان این گفتمان و واقیعت های موجود در جامعه ما  به مشاهده میرسد این حقیقت تلخ روزگار است که متأ سفانه به اثر بی کفایتی  مشهود زمامداران جامعه و ملت ما از لحاظ ساختار اجتماعی تا هنوزهم ازقلمرو« قبیله »عبور نکرده است ، لهذا برای نهادینه سازی ارزشهای والای چون «دموکراسی» و «شوری »که حقائق انکار ناپذیر زمان ما اند به همان شیوه های تخدیری  و اسلوب تاریخی مسخ اندیشه ها روی می آورند .و ارزشهای مسلم دینی و اسلامی با قرئت مطلوب از آن را با فورم یک دموکراسی از خود ساخته ووارداتی  پینه می زنند ، که در همان وضعیت  تاریخی کار کرد این حقیقت ، تبدیل به خیانت و مانع رشد و تکامل جوامع انسانی می شود . بدون تردید این فرآیند و پینه کردن ها در خدمت رؤسای قبیله برای سؤ استفاده اززندگی در  قبیله قرار می گیرد . اینجاست که تمامی علمبرداران راه آزادی و استقلال واقعی ملتها در جهان سوم بویژه افغانستان  ،جهت رهبریی ملتها و پایه گذاریی یک  تمدن پربارو مالامال از معنویت و برابری و برادری نهادینه سازیی یک  دموکراسی و مردم سالاری هدایت شده و حقیقی در جامعه  را پیشنهاد میکنند . وبا این پیشنهاد خویش ضمن اینکه مردم را در سرنوشت خویش به  مشارکتآگاهانه دعوت  می دهند  به صورت  تدریجی و در فضای  آرام وضعیت عقب مانده تاریخی جامعه ما  را نیز عوض می کنند و  « استقلال انتخاب » و اراده ء آزاد انسان های  باشنده قلمرو معین  جغرافیا وی و تاریخی   را در مردم افغانستان تقویت میکنند . چنانچه از مطالعه تاریخ بر می آیند که دموکراسی حاکم بر« مدینه و مکه » در همان  سال یازدهم هجری نیز، دارای یک فورم فاقد محتوای بود که درآن « دموس» یعنی مردم نه میتوانیستند اراده خویش را در چهارچوب های معینی از حاکمیت تمثیل کنند ، بلکه شیوخ و نخبه گان  قبا ئیل حاکمان اصلی جامعه بشمار می آمدند . و پیامبر بزرگ اسلام که منادی چنان یک دموکراسی متعهد ورسالتمندی  بود که نه تنها درحیات پر بارخود اش بلکه  درامتداد تمامی  تاریخ جزیرة العرب چندین نسلی از انسانها را درس پرورش معنوی می دادند  تا  در پرتو حاکمیت توحیدی عموم « انسان ها » هویت فردی پیدا کنند و از مرحله هویت توده وار جمعی وقبیلوی که ممثل اراده ء نخبه گان و شیوخ قبیله بود ند  بسوی هویت « اندیویدوال » individual   ، مستقل  ، آزاد و منتقد انتقال یابد . لهذا باید تمامی عواملی را که استقلال و انتخاب آزاد افراد و شهروندان را محدود می سازند شناسائی کرد . ازجمله اینگونه عوامل یکی هم ترزیق و پمپ کردن غریزه قدرت خواهی و شهرت طلبی و ثروت اندوزی  در وجود انسانها است که بنابر پژوهشهای معاصر جامعه شناسی وقتی این روح سرکش ،  در احادی از یک جامعه و ملت بویژه در میان نسلی از نیمه روشنفکران و نگهبانان رسمی و سنتی  قدرت  حلول کند ، جدار های بلندی از دموکراسی حقیقی و راستینی را برگِل  ناپاک ریأ و تظاهر می پوشانند و همان دموکراسی راستین را  نیز بصورت یک کمیدی تاریخی به نمائیش می گذارند . زیرا افراد نابرابر از لحاظ مؤ قیعت های فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی نه میتوانند سازنده ء یک دموکراسی راستین باشند . روی همین دلیل است که آزادی و دموکراسی ، پیوند عمیق با عدالت اجتماعی و اقتصادی دارند .
 از این دلائیل و چهار چوب  ها ی مستد ل سیاسی و اجتماعی  چنین نتیجه گیری بعمل می آید  که راه رهائی ملت ها و کشور های جهان سوم بویژه افغانستان و استراتیژیئ  نجات میهن ما  و استقلال کشور ، مستلزم  ایجاد یک تحؤل عمیق فکری وفرهنگی و نهادینه سازیی گفتمان اصلاحات ساختاری در جامعه است .بدون راه اندازیی چنین یک گفتمان و اجندای اصلاحات بنیادی  هرگونه اجندأ و طرح دیگری هرچند در  زرورق« مذهب و جهاد » پیچانده  شده باشد  و در ویترین تاریخ ملت ها بالخصوص تاریخ خونین مردم افغانستان به مثابه یک الگوی قابل عمل واجرأ در جامعه  به نمائیش گذاشته شود ، شوخی با حق و  عدالت  تلقی  میگردد و به جز به تداوم بخشیدن فاجعه و بحران در جامعه جنگ زده ما  اثر و معنای دیگری  نخواهند داشت . در یک نگاه اصلاحات ساختاری در جامعه ما کل استراتیژی فکری و عملی انسان باشنده این سرزمین  را شامل میشود یا به عبارت دیگر وقتی از اصلاحات ساختاری سخن به عمل می آید نسبت های منظم و منسجمی از اندیشه های توحیدی دل ودماغ ما و نسلی از آئنده ما  را با عطر عدالت و تقوی  معطر می سازد . 
«از گرگی که با دهقانی روبرو شده بود و نعره می کشید و می لرزید و دمش را تکان می داد. پرسیدند که های سلطان جنگل ! چرا نعره می کشی؟ گفت؛ می خواهم حریف را بترسانم. گفتند پس چرا می لرزی؟ جواب داد، آ هی  ! که من هم  می ترسم. پرسیدند حالا چرا دمت را تکان می دهی؟ گفت؛ دنبال میانجی می گردم .»
 به حق که داستان معامله مارشال صاحب فهیم خان نیز درست  شبیه به قصه ای همان گرگی است که به غلط خود را سلطان جنگل می دانیست وبا قدرت نمائی های ساخته گی و مصنوعی اش حریف اش یعنی همان « قدرت اصلی پشت صحنه » را متوجه خود میسازد تا آنگاهی که « غنیمت های » به باد آورده را بر حواریون شان تقسیم میکنند ، «حقوق مسلم !!» و « سهم معین !!» جناب مارشال و نزدیکانش را نیز از نظر بدور نیاندازند .
لبرال های چپ « گلخانه ای » و کاندیدای « ریأ » ست جمهوری افغانستان :
شاید مبالغه نباشد اگر گفته شود واقعأ سناریوی  که بنام « انتخابات آزاد و دموکراتیک !!» در افغانستان به نمائیش  میگذارد  شرم انگیز است اما علاوه بر تمامی آنچه که گفته شد کسانی یا نیروهای نیز وجود دارند که نسبت به انجام و اجرای هر نوع اصلاحات بنیادی و ساختاری در جامعه ما حرف های فراوان وسوال برانگیزی  دارند از تربیون انتخاباتی « ریأ » ست جمهوری افغانستان آواز " سمفونی " صدا های رابلند میکنند که نسبت به تمامی ارزشهای مسلم و قبول شده تاریخی در جامعه فقیر و جنگ زده ما  خط بطلان می کشند ، جالب و شگفت انگیز است که  نجات ازاین وضعیت آشفته حاکم بر جامعه را بهانه قرارداده و بنام  فرقه ، ملیت و زبان و خاک و خون شریکی های ملی و تاریخی بنیاد های مستحکم تاریخ و تمدن باستانی این سرزمین را نشانه گرفته اند .اما مهمترین پرسشی که نزد تمامی آگاهان امور سیاسی بوجود آمده  این است که چگونه شد میراث داران نسلی از خشونت گرا یان قدیم  برای بیان « شعار های افراطی  و زنگ زده » دوران جنگ سرد در جهان ، زمان برگزاریی انتخابات « ریأ » ست جمهوری وتربیون مشارکت فعال دراین « انتخابات » را به مثابه تخته خیزش برای فعالیت های خویش بر گزیده اند ؟
با اندک ترین تلاش فکری درمیابیم که ا ین طیف نسبتأ بزرگی  از آدم ها و « سیا » سیون در کسوت « نیمه روشنفکری » از همان نخستین روزهای حیات طفیلی خویش که در گروه ها  و تشکیلات «سیا » سی معینی در جامعه آغازبه فعالیت  کرده اند بر مبنای یک نگارش باطل و غلط تاریخی نسبت به هستی و انسان  فقط اطلاعات و معلوماتی که از روزنامه ها و مجله های مافیائی بدست می آوردند ،و مسیر زندگی شانرا اساس گذاشته اند .و در این راه بسیاری « ســــرها بريده بيني بي جرم و جنايت.» * را دیده اند و خود نیز ازشرکت و سهم گیری در انجام و اجرای  آن همه فاجعه ها و دار زدنها و ویرانی ها درآمان نبوده اند .چنانچه « نیمه روشنفکر» را درادبیات معاصر« نیمه بینا » نیزمی خوانند و آنرا بیچاره و نا توان از تشخیص حوادث و بحرانات اجتماعی  به حساب می آورند،
زیرا نه کور است که عصایش را دست کسی دیگری بدهد و نه بینا ست که بتواند خطرات راه و مسیرسیاسی را که  درپیش دارند  تشخیص کند بلکه نیمه بینا است که  چشمان اش بدرستی نه می بیند ، و با گواهی تاریخ سیاسی جوامع بشر اکثر  تصادفات تاریخی و اجتماعی درتاریخ نیز با این طیف بزرگی از« نیمه بینه ها »که به حق « نیمه روشنفکران » جامعه نیز نامیده میشوند تعلق دارند .
به قول دکتر موريس dr. morise. دانشمند فرانسوي نیمه انتلکتوئل انسانی است که وجدان را از دست داده است ، بدون آنکه شعور را جانشین آن کرده باشد ، چون از تبار  « روشنفکر » است وبه دلیل فقدان شعور در حیا ت خود   با وجدان غریزش عمل نه میکند ، آدم ناقص تلقی میگردد . این انسان « نیمه روشنفکر » که نه دارای هویت فطری است و نه هم از خصلت های یک انسان منطقی برخورداراست دچار یک سراسیمه گی عمیقأ جامعه شناختی میگردد . لهذا این گروهی از نیمه روشنفکران بدون توجه به شرائط تاریخی و فرهنگی ملت ما با ارائیه برنامه های طویل وعریض تشکیلاتی که « نقل مطابق اصل است » کاپی دیگر فرهنگ ها و شرائط تاریخی سائر ملت ها تلقی میگردد .
 شگفت انگیز است که  اکثریتی از این برنامه ها و اجندا های گروهی  در مسیر حیات ملت ها پاسخ کوچکترین نیاز انسان باشنده این زمان  و در جغرافیای  معینی از آن جوامع را نداده است . لهذا مسخره ترین اجندای که بنام یک ایده آرمان خواهانه گروهې ،  از سوی برخی ازکاندیدان وابسته به  همان نسل«  نیمه روشنفکر و دلال صفت » در تاریخ کشور ما عرضه می گردد و با شرائط تاریخی و فرهنگی مردم ما کوچکترین سنخیتی را دارا نیستند همان برگه های بی مصرفی اند که بنام اجندأ و خط مشی انتخاباتی « ریأ » ست جمهوری افغانستان اعلام و بیان می گردد ، چنانچه آخیرأ رسم شده است که هرکه  کاندیدای ریاست جمهوری افغانستان می شود ضمن ارائیه برنامه و خط مشی سیاسی و اقتصادی هزاران شعار دروغین و وعده های « سرِخرمن » مانند اینکه اگر من رئیس جمهور شوم آفتاب را از مغرب در می آورم هیچگونه دردی را دوا نه می کند ، زیرا آنچه که مهم است این است که ملت رشید ما بداند و بدانیم که این مقام اجرایوی روی چه « خط» ی حرکت میکند و شناگر کدامین جریان است . وهمیشه و همه جا چه جریانی را وعده می دهد و چه خطی را انتخاب می کند ؟
17 می 2009 
 
 
۱ : ازمتن قسمت اول مقاله