آرشیف

2015-1-12

عبد الحمید سروری

گـــذشـتـــه تــــاریــخـــی غـــــــــــور

جغرافیای تاریخی غور پوهنمل عزیز احمد پنجشیری، انتشارات پوهنتون کابل سال 1360 هجری شمسی، کابل

امیدوارم معلومات ارائه شده هذا که مستند بر اسناد تاریخی دانشمندان و تاریخ نویسان داخلی و خارجی در مورد گذشته تاریخی غور و اقوام ساکن آن میباشد مورد توجه محترم نصرالدین ایماق قرار بگیرد. غور گذشته تاریخی خیلی طولانی است شاهنامه فردوسی که انعکاس از خاطره های بسیار کهن کارنامه های شاهان و پهلوانان نامی کشور در دوره آریایی و بعد از آن میباشد در ذکر پهلوانان یکی را بنام (سام نریمان) یاد کرده است که در دوره شاهی منوچر آخرین پادشاهی آریا نا زندگی داشت و برادرش بنام (سور) یاد میشد و ایشان از اولاد فریدون بودند یکی امیر و دیگرش سپه سالار گردید و سام در داستان های فردوسی خیلی مشهور گردید زمان حیات او را در حدود سه و نیم هزار سال پیش از امروز حدس میتوان زد.1.

الف طبقات ناصری میگوید که اولاد ضحاک (بسطام سوری) از (جبال شنقام، شنقام، شغنان) بر موءا آمده به طخارستان و بامیان غرجستان آمدند و سپس شکار کنان به سر زمین غور در ناحیه (هزار چشمه ) در پای کوه (زار مرغ ) و (مندیش) رحل اقامت افگندند. در نزدیکی چهل ابدال معبر تنگی وجود دارد موسوم به تنگی چهک و کوهی در نقطه شمال آن موجود است و آنرا کوه (سور) و یا سوری گویند و دامنه های آن با چشمه سار ها و گل های وحشی سبزه زار های طبیعی پوشیده شده و آن ناحیه را (هزار چشمه خوانند و احتمالآ اجداد (سوری) در همین جا فرود آمده اند و (بسطام سوری) که فردوسی او را سر غوریان می خواند (سر غوریان بود بسطام شیر             کجا پشت پیل آوردی به زیر) بدین ترتیب از ناحیه سور غور یک سلسله پهلوانان و گردن کشان بزرگ و امرای محلی بلآخره پادشاهان و سلاطین فاتح و جهان گشایان بزرگ بر خواسته اند که آن ها را ملوک جبال می خوانند. 2

پوهاند حبیبی دانشمند کشور این نظر منهاج السراج جوزجانی را که میگوید: غوریان از آل شنسانیان و از بقایای ضحاک میباشد تردید نموده مینویسد که ضحاک و کار هایش یک افسانه مطلق است، گیرم اگر کسی بدین نام بوده باشد آمدن آنها در کوهساران غور و سرزمین هندوکش از حقیقت و منطق دور است بنابر آن دانشمند مذکور آل شنسب غوری را از قوم سوری و بقایای ساک ها می شمارد که به سیر مهاجرت های اقوام آریای ساک ها و پارت های آرین نژاد قرن ها قبل از ظهور اسلام از طریق باختر وادی غربی افغانستان در قسمت جنوب غرب کشور و میدان سیستان جاه گرفته بودند بقایای این تازه واردان سالیان درازی دولت های خورد و بزرگ ساک ها و پارتها از سیستان و قندهار تا کناره های سند……..

بوجود آوردند بدون شک شاخه از همان اقوام بنام سوری ها در منطقه غور رحل اقامت افگندند از مطالعات پروفیسور دورن والفنستون و دی گنگویس و غیره بر می آید که غوری ها دارای نسب شجرهء خالص آریائی میباشد راجع به ضحاک و متولد شدن اولاده او در غور جز افسانه بیش نیست، اخیرآ سید بها در شاه ظفر کاکا خیل نویسنده و دانشمند پشاوری در حصه غوری ها مینویسد: که در غور قدیم چهار قبیله چون سوری، تایمن، جمشیدی و فیروزکوهی امرار حیات داشتند ولی حکمرانان غوری یکسر متعلق به قوم سوری بودند " 3 جنرال فریه فرانسوی سیاحی که از غور مفصلا دیدن نموده است (1845 – 1845 عیسوی) ایالت غور واقع جنوب شرق هرات مملکت آن شاهان و شهزاده گان بود که بر روی خرابه های قلمرو سلطنت سبکتگین و پسرش محمود غزنوی بر پا ساختند این قسمت پارو و پامیزاد در آن اوقات مسکن قبیله بود موسوم به (سور) که هنوز هم سه و یا چهار هزار خوانواده آن در شمال غرب ولایت غور باقی مانده اند…… به همان اندازه که جنگهای داخلی سبب انحطاط و تنزل قبیله سوری گردیده بر عکس قبیله تایمن رو به ترقی گذاشت. غور که از سوری ها خالی گردیده بود و آنرا مسکن خود قرار دادند.

همچنان طوایف چادر نشین غور لاصل که در حسس غربی غور با آریانه های هرات و ترکمان آمیخته و طوایف جدیدی از قبیل چهار ایماق و غیره به میدان کشیدند این طوایف مختلفه عبارت بود از قسمتی عساکری مستعمراتی چنگیز که در صفحات هزاره منقسم با وجود اختلاط و حلول با طوایف دیگر افغانی هنوز به همان اسامی قبیلوی مغلی خود ها شناخته میشوند.

غور از قدیم ترین ایام به حراست آزادی و سلحشوری خود معروف بوده و همیشه در مقابل فاتحین و محاجمین دلیرانه مقاومت کرده اند. تا جائیکه تاریخ گواه است هیچ فرمان روای نتوانست بر این دیار تسلط کامل بر قرار نماید. این بود گوشه ئی از نظریات موَرخین و دانشمندان پیرامون گذشته تاریخی غور و ترکیب ملیتی آن که به گونه مختصر و فشرده به آن اشاره گردید. امیدوارم محترم نصرالدین ایماق همانگونه که در مقالات خویش دیگران را مورد انتقاد و حملان لفظی قرار میدهد و خود هم منحیث یک نویسنده و دانشمند پرنسیب های نویسنده گی را مراعات نمایند و از بلند پروازی های بیجا دوری جویند. ( اگر سلطان علاوالدین جهاز سوز ترک هم باشد کسی افتخار نخواهد کرد) که در زمینه محترم عزیز پور و محترم خراسانی جوابات خوب و علمی را ارائه نموده اند و من نمی خواهم در زمینه صحبت اضافگی نمایم. در مقاله دوم تان تحت عنوان (تکرار اشتباه گناه است) یکبار از نظر بگزرانید و خود منحیث یک دانشمند و نویسنده خوب که خود ادعای آنرا دارید قضاوت نمائید که چقدر تحت تاثیر مسائل قومی و لسانی قرار گرفته و آنچه را که در ذهن تان خطور کرده برشته تحریر در آورده اید بطور مثال ((نویسنده به فقر معلومات دچار بوده، وابستگی نویسنده بدولت ایران، بنویس، بنویس تا که شوی خوش نویس، محترم عزیز پور از نویسنده شدن فاصله زیاد دارد غیره و غیره….)) باید یاد آوری گردد که شخصآ خودم با محترم عید محمد عزیز پور معرفت نداشته ولی از جریان مطالعه مضامین آن در سایت های مختلف انترنتی دریافتم که یک جوان با استعداد، نویسنده خوب و دارای فهم عالی و درک عمیق سیاسی از مسائل ملی و بین المللی میباشد و نسبت به زادگاه اجدادش (سرزمین غور) جدآ  حساس بوده و بدیده احترام مینگرد و موفقیت های مزیدش را در تماما ساحات زندگی آرزو مینمایم. و از محترم ایماق صاحب دوستانه تقاضا میگردد تا منحیث برادر ترک بار مان که در طول تاریخ در میهن مشترک ما ملیت های با هم برادر زندگی نموده ایم و هیچ وقت سوال تاجیک بودن و یا ترک بودن مان در میان نبوده است و لهذا در این مقطع زمانی ایجاب آنرا مینماید که باید در جهت تحکیم، دوستی، اتحاد و همبستگی همه ملیت های ساکن  وطن واحد مان افغانستان سعی و تلاش همه جانبه نمائیم و نه در جهت منفی آن. و چیزی را در رشته تحریر در بیاوریم که باعث آزردگی و رنجش دیگران گردد. از آنکه بنده نه نویسنده هستم و نه دانشمند وبعد از مطالعه مقالات محترم ایماق مصمم بر آن شدم که مستند با اسناد تاریخی چند جمله را به رشته تحریر در بیاورم اگر در نبشته ام سکتگی ادبی و یا غلطی در املاء و انشاء موجود باشد امید وارم  مورد بخشش قرار گیرد

با سپاس احترام
عبدالحمید سروری
آلمان شهر برلین
 28.01.2009

عقیق الله پژواک: انجمن تاریخ افغانستان 1345
احمد علی کهزاد: افغانستان در شاهنامه کابل 1355
سرهنگ دوکتور پاینده محمد : غور و غوری های مجله آریانا شماره اول سال 1357
خواند میر غیاث الدین تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر… با مقدمه به قلم جلالدین همای 1333
سراج منحاج قاضی : طبقات ناصری
مبارکشاه، فخرالدین اداب لحرب و شجاعت به بصحیح احمد سهیل خوانساری 1346