آرشیف

2015-1-13

جمشيد احمدي

چـــــــــه بگويم سخن از شهد كه زهـــر است بكامم!!

 
نميدانم سررشته ي سخن را از كجا بايد آغاز كرد، از كدام خاطرات قصه نمود و از چه درد دلي براي دوستان حكايت کرد، به راستي همه ي قصه ها، همه ي خاطرات، همه ي يادها و درد دلها همان( خندهاي گريه دار) است حرف هاي است كه شايد اكثريت مردم اين شهر( چغچران) بيشتر و بهتر از من، از آنها آگاهي داشته باشند، چرا كه همه ي ماجراها شهره ي شهر اند با تمام مجريان آن، زماني كه اين قصه ها به ذهن مان خطور مي كند با مشاهد ي وضع موجود و سيماي بدون تغيير اين شهر، انسان را باز به همان گذشته ها بر مي گرداند، گذشته ي كه خاطراتش چيزي جز درد، رنج، و شكنجه ي روحي براي انسانها تحفه ندارد، اين همان ياد هاي روزهاي لاف و پف  وپتاق هاي واليان گذشته؛ رييسان گذشته ای ديروز و امروز است كه هرلحظه، هر ثانيه و دقيقه گلوي انسان را مي فشارد، ياد مي آورم روزگاري كه در دبيرستان سلطان علاوالدين غوري دانش آموز بودم گاهي آوازه هاي مبني بر اسفالت جاده ها مي شنيدم و زماني هم پف و پتاق ها براي سنگ فرش كردن سرك هاي اين شهر، پكه هاي گوشها را به حركت مي آورد، كه در آن زمان بنام سرك تاوخانه ي مشهور شد، نميدانم به قول عاميانه ( زبان گاو) امروزه را چه بناميم!!!
      اما حالا كه بعد ازچندين سال وسپري كردن دانشگاه وارد اين شهر آبايي ام شدم بازهم همان ده و همان پوده سالاري!
      اصل قصه اينجاست كه بعد ازسالها سروصدا و لاف و پف باالآخره (قرعه ي فال بنام من ديوانه خورد) نميدانم چند كيلومتري از قضاي روزگار براي اين شهرمنظور شد، اما غوري هاي عزيز درد دركجاست؟ ما به عنوان غوري از كدام ناحيه رنج مي بريم؟ غوري كه در تمام دوران حكومت آقاي كرزي تا اكنون، همه مردمش خواهان صلح، آسایش، آرامش، و آبادي اند، ولي از ديد قدرت مندان و سردمداران حكومت آقاي كرزي و كرزييان در اين مرحله ي تاريخي آخرين جبرو ستم را بنام ولايت درجه سوم ميكشد، ولي براي ولايات و مردم كه هرروز انتحار و انفجار حاصل كار شان است، بنام هاي درجه اول ياد مي شوند و امتيازات شان هم، همانطوريكه گفتم براي ما بعد از سالها بازگويي(كيلومتري!) نصيب مي شود ولي آنهاي كه عامل همه ي انتحار، انفجار، مكتب سوزي … اند كيلومتر ها بدون تقاضا و درخواست تقديم شان ميشود كه خود به نوعي تبيعض سالاري را نمايانگر است.
      اما آنچه نصيب ما شده به هر عنواني كه باشد مجبورا بپذيريم، شنيديم كه جاده هاي اين شهر با همان چند كيلومتر اسفالت خواهد شد، اما چگونه؟ اين چند كيلومتر بعد از طي مراحل با شركتي ساختماني به مقدار هنگفت پول قرار داد شده، نميدانم به كدام معيارها، آيا اين شركت افراد فني براي براي مسايل سرك سازي با خود داشتند يا نه؟  ويا آيا اين افراد همان كلاه برداران حرفه اي بودند؟ بهرحال اينها، كار خود را روي اسفالت نمودن جاده هاي اين شهر آغاز كردند، و بعد از چندين ماه و فصل، چيزي عجيب و قريب را به نام جاده ي اسفالت براي ما تقديم كردند، كه در اين جريان مسولين شركت سرك سازي باري بدون به پايان زسانيدن كار، پابه عرصه ي فرار گذاشتن كه به اساس فشار هاي نهاد هاي مدني و مردم شهر چغچران دوباره شروع به ساخت و ساز نمودند، كه حاصل آن همين( پخته ي خامه مانند) است، از قرينه بر مي آيد كه اين شركت نه انجينري داشته و نه هم  انساني فني در راستاي سرك سازي.
      روز از روزها كه هوا باراني بود بادوستم (حميدي) از بالاي پل (داخل شهر چغچران) ميگدشتیم، مشاهده كردم كه قسمت بالاي پل، مملو از آب برف وباران است، كه هيچ مجراي براي جاري شدن آب از بالاي پل وجود ندارد تا آب از آنجا جاري شده و مشكلي براي ساختمان  پل اينجاد نكند، من به اين باورشدم كه به راستي نظارت، كنترول و بررسي از سوی نهاد هاي زيربط  براي انجام چگونگي كارهاي زيربنايي وجود نداشته و ندارد، در غير اينصورت، مسولين شركت سرك سازي به عوض اينكه امروزه در كانون گرم خانه هايشان هستند، بايد شب هاي سرد محبس را تجربه مي كردند، لازمی است بگويم كه پل داخل شهر چغچران كه ارزش آن براي همگان(غوري ها) هويدا است، يگانه اثر ماندگار است كه بعد از منار جام چشم هاي مان سوي آن باز ميشود. ميخواهم براي تمام مسولين خاطر نشان سازم كه بياييد بخاطر(چهارمتر!) سرك اسفالت بي كيفيت، بي ارزش و خالي از معيار هاي سرك سازي، ارزشهاي تايخي مان را زيرپا نگذاشته و به ويرانه مبدل نسازيد.
     

چه بگويم سخن از شهد كه زهر است بكامم!!