آرشیف

2014-11-22

صالحه وهاب واصل

چشم به راه نامه

 

مدتیست دیدۀ من منتظر نامۀ تست
نامۀ پر ز صفا , حاوی از لطف و وفا
نامه هائی تو که تو نامه همش میخوانی
بهر تو نامه و بر من بود آن گنج نیازم
بهر تو کاغذ و بر من ورق از صفحۀ قلبم
جا بجا کردن هر لفظی تو در آن , بهر تو جملۀ
اما , بر من آن خشت محبت که به آبادی این خانۀ ویران دلم آمده جمع اند
گفته هائی تو , بتو نقشی ز تصویر نگارش
بهر من صورتی از باغچۀ عشق خدائی
که تولد شده از دامن خورشید صداقت
نامه هائی که به من داده ئی تو
نامه نیست
خط و احوال و خبر نیست مرا
نیست یک کاغذ بیجان , بسته در سینۀ تاریک لفافه
نامه ات پردۀ رازیست ز احساس درونت
راز بنهفتۀ از عمق جنونت
آن جنونی که در آوردی در الفاظ
هریک آن لفظی که از قلب تو چون آتش سوزان
سر زد و نقش ورق شد
سرخ چون موج شقائق
داغ چون شعلۀ خورشید
گرم و تفسان بیرون از سینۀ سوزان یک عاشق
ساخت اطراف تن سرد مرا
چون تنورِ طرب افشان
تن شد از شوق تو در جوش , واله و بیخود و مدهوش
رفت در قعر طلاطم , غرق گشت در تو و شد گم
این گمی , بی سرو سامانی و بیگانگی از خود
لذتی بود چو کوثر, لذت آب حیات بود مرا
حال کز نامۀ تو نیست خبر
قلب تنهائی من افسرده شده
شب کنم دست دعا پیش خدایم بالا
روز میگیریم و غرقم, درین مُحلکۀ رنج جدائی
بسته در دام تأثر
سرد و خاموش پر از یأس وپر از وحشت و از ترس
ترس دوری, ترس مأیوسی و فرقت
نا شکیبائی ز وهمی که , مبادا
برده ئی عشق من از یاد
دیگر آن خانۀ قلب تو به من جای ندارد
من دگرمهد تمنای تونیستم
من دگر زیب خیالات تو در عالم تنهائی و حسرت
نیمه شب , وقت سحر گاه
وقت آن روشنی ئی ماه
که همی سر زند و تابد ا ز آن پنجرۀ بر بستر نازت
نیئم , و رفته ام از یاد
من در اندیشۀ اینم
که چه کردم که تو رنجیده ئی ازمن
چه خطا شد که دل از من بگرفتی
چه شد آن وعده و آن عهد و محبت
چه شد آن عشقی که میدادی به من
چه شد آن مهری که ورزیده مرا زنده نمودی
مکُشم باز به بی مهری و دوری
مکنم دور ز خیالت
مبر از یادم و دیوانه مسازم
تو مرا جان و جهانی , تو مرا قدرت و شانی
تو مرا مذهب عشقی
توئی ایمان من و راحت من , روح و روانی
دوست میدارمت و چشم براهم
منتظر بر سر راهم , راه قاصد , راه آنیکه مرا با خبر از حال تو سازد
راه آن عشقی که تصویر شده در پارۀ کاغذ
وقتی می خوانمش از عالم نابودی شوم زنده
روم طرف جهانی که بهشت است , بهشت جاویدانی
مبر از یاد مراو بفرست باز یکی نامه به من
تا شوم غرق تو و گم به تمنائی تو گردم
دوستت دارم و قربان اداء هائی تو گردم

11-12—2008