آرشیف

2018-1-30

njehanzib

پیام خونین:

به اجازه شعرا و اساتید معزم از آنجائیکه دل هر افغان خون است خواستم ابیات را بنویسم.

سحر ازخواب خویش بیدار گشتم
انیس و همدم بادار گشتم

پس از طاعت خدا  را یاد  کردم
کار و بار خودم  آغاز کردم

همه دوستان چه خوش بودیم آندم
به فکر خوشیها بودیم کم کم

یکی  خنده   کنان  بر دیگری  گفت
نشا ید دور  گردیم  از  پی هم

صدایی انفجار   بد   شنیدیم
که زخمی و شهیدبیحد شنیدیم

شدیم در فکر آن دوستار  دیگر
یکی خوبان میان خود ندیدیم

دمی گشتم بکار خویش مصروف
 ندایی ناله و افغان    شنیدیم

چو پرسیدم از دوستم چه حالیست
پیام بدجای دوست خالیست

به من گفت این پیام غم رسیده
که گشته غرق خون آن نور دیده

همان دوست قدیم و یار همدم
دگر از بین دوستی مان شده کم

روان شد اشک از چمان خیسم 
مثال   آب    اشک    رشک ریزم

روان  کشتم    بسوی  منزل غم
یقین گشتم که آن جانان شده کم

یکی گفتی      برادر جان کجایی
 یکی  لالا  و ماما جان کجایی

پسر نالان پدر نالان از این غم
همی گفتند شهی خوبان کجایی

پیام غم نبود یک کوه غم بود
همه دیدم که چشم شان نم بود

بدیدیم چهره گلگون آن دوست
دوچشمانش مثال چشم آهوست

چنان فریاد کردم از طی دل
شنیدی آب شدی آن سنگ خردل

ولیکن رفته بود از دور گردون
 دل یک ملتی را کرد پر خون

الهی هرکسی کو انتحاریست
برایش ده جهنم افختاریست

خداوندا به حق حی بی چون
مدا وا کن همه دل های پرخون

نگهدار این وطن را از شرارت
که کشته  انتحاری  را  اعمارت

بیاور صلح امنیت درین مُلک
مثال شهر امن (خانه) خویش

همی خواهد جهانزیب از الهی
جزا ده هرخائن را آنچه خواهی
 

و من الله التوفیق