آرشیف

2021-3-28

باسط آریانفر

پدیده‌ی «علی‌پور» محصول ناسیونالیسم منحطِ حاکم بر نهاد دولت است؛

 

سده‌های نزدهم و بیستم، سده‌های تغییر پارادایم‌ها بود. پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری‌های بزرگ سنتی وطبق «اصول چهارده‌گانه‌ی  ودرو ویلسون» بیست‌و‌هشتمین  رییس جمهور ایالات متحده‌ی آمریکا، دولت‌های ملی با مرزها و قلمروهای مشخص و تعریف شده شکل گرفتند. یکی از چالش‌های جدیِ این دولت‌های جوان چگونگی ساختار اجتماعی و بافتار قومی و تباری در قلمروهای تازه‌تشکیل بود. اروپایی‌ها- کشورهای مادر- دارای نهاد‌ وساختارهای منظم و بیروکراتیک و مدیریتیِ منسجم و بعضا تقریبا دارای ملیت‌ها و هویت‌های کمتر پراکنده و متنوع بودند؛ بر عکس، کشورهای تازه‌تشکیل‌یافته یا قلمروهای اشغالی و تازه‌استقلال با بهره‌ی کمتر از نهادها و ساختارهای مدرن و با تنوع تباری و کثرت قومی  در بحث  ملت-‌دولت‌سازی به پرسش‌های جدی‌ای روبرو شدند. یکی از پاردایم‌های تازه‌ظهور در پهنه‌ی دانش سیاسی و انسان‌شناسی فرهنگی در مبحث ملت-دولت‌سازی،  ملی‌گرایی به مفهوم همگینی نژادی و خونی بود. ملی‌گرایی یا ناسیونالیسم به مفهوم امروزیِ آن ابتدا در کشورهای مادر- اشغال‌گران غربی و عمدتا اروپایی-به ویژه آلمان، اتریش، ایتالیا و اسپانیا، و در آسیا « ژاپن و قبل از جنگ اول تریاک(۱۸۳۹-۱۸۴۲ در چین تجربه شد و به‌ تبع کشورهای تازه استقلال‌یافته با جوامع متکثر و ساختارهای پیچیده و چند لایه‌ از این روش استفاده کردند که همواره به شکست مواجه شدند. ناسیونالیسم به مفهوم همگنی نژادی و خونی اساسا در پی مهندسی اجتماعی و ایجاد جامعه‌ی آرمانی یا فلک‌گمینشافت« Volksgemeinschaft» است. طرد یا یکسان‌سازیِ غیر در مدل آرمانیِ ناسیونالیسم نژادی«فلکس‌گمینشافت» پایه‌ای‌ترین و ضروری‌ترین عنصر پنداشته میشود. این نگرش در رد اصطلاح « جامعه» که غالبا غیرآلمانی و انتزاعی تصور میشد، در نیمه‌ی دوم قرن نزده و در بحبوحه‌های آغاز جنگ جهانی اول غالبا در جمهوری وایمار شکل گرفته بود و به آرمان قومی یک اجتماع هماهنگ اشاره داشت که موانع و مبارزات طبقاتی را پشت سر گذاشته است. در واقع انتی‌تز مارکسیسم و بلشویسم بود.

با روی کار آمدن نازی‌های آلمان، کاربرد و کارکرد این اصطلاح جدی‌تر و عمیق‌تر شد و دستگاه پروپاگندای هیتلر به ویژه شخص جوزف گوبلز به اهمیت ابزاری و کاربردیِ این اصطلاح در میان آلمانی‌ها پی‌برده بود، و سه عنصر مهم و پایه‌ای ناسیونالیسم آلمانی ( کار ژرمن، تطهیر نژاد ژرمن و انتی‌سمیتیسم) را در خدمت این اصطلاح بکار گرفت. پایه‌ای‌ترین عنصر این نگرش دیگرتراشی یا دیگرسازی  و مهندسی جامعه‌ی مطلوب بر اساس همگنیِ خونی و نژادی است. به سخن دیگر،خودی‌سازی و بیگانه‌تراشی« inclusion & exclusion» لازمه‌ی نیل به غایت مطلوب در این نگرش است. ایجاد و ایزاد هنجارهای تازه، نمادها و ارزش‌های جدید، ستیز با هنجارها، ارزش‌ها و نمادهای پیشین به ویژه اگر مرتبط با گروها و طبقات اجتماعیی باشند که عمدتا دشمنان ذاتی و آشتی‌ناپذیر ملی و قابل طرد پنداشته میشوند، از دیگر ویژه‌گی‌های ناسیونالیسم دیگرساز و نژادی است.   این روش ملت‌-دولت‌سازی و پیامدهای ویرانگر و وحشتناکی  که بر حافظه‌ی تاریخ بشری برجای گذاشت، کم‌ازکم از بسترهای ابتدایی آن یا برچیده شده و قابل بحث نیست، یا به عنوان یک تجربه‌ی تلخ تاریخی شناخته میشود واحزاب و گروهای ناسیونالیستی که با شیوه‌های به‌روزتر به‌ویژه دماگوژیسم راست افراطی هوای احیای این آرمان‌شهر را به‌سر دارند، تا کنون نتوانستند موفقیتی داشته باشند.

با این پیش‌درآمد میخواهم به این ادعا که « فرمانده علی‌پور» محصول رویکردهای قومی و ناسیونالیستی منحطِ حاکم بر نهاد دولت است، بپردازم. آنگونه که در پیش‌درآمد عرض کردم، «ناسیونالیزم افغانی» نیز به لحاظ کارکردی تا اکنون همان راه هشتاد سال قبل را می‌پیماید. عنصر دیگرشونده در تطهیر نژادی ناسیونالیسم افغانی در زمان عبدالرحمان خان( ۱۸۸۰-۱۹۰۱) هزاره‌ها بود. دوره‌ی حبیب‌الله فرزند عبدالرحمان، دوره‌ی نسبتا آرام و کم‌دردسری برای اقوام و تبارهای غیر افغان( پشتون) بود. شاه‌ امان‌الله و محمود طرزی اما  با پیروی از مدل نازی‌های آلمان و ترکیه، پروژه‌ی اسکان ناقلین و یکسان‌سازی( افغانیزه کردن) را کلید زدند. ناسیونالیسم امانی و طرزی بر خلاف ناسیونالیسم عبدالرحمانی، ابژه‌های متعدد داشت و  هدفمندانه و جدی پی‌گیری شد، که  در مدت حاکمیت ده‌ساله‌ی امان الله خان، نظم و ساختار و بافت اجتماعی مناطق شمال و شمال‌شرق افغانستان را دگرگون کرد. این رویکرد در حاکمیت‌های بعدی نیز همواره و با جدیت پیگیری شد، و حتی در زمان طالبان بت‌های بامیان که نمادهای کهن و باستانی و دالّی بر قدامت حضور مردمان خاصی بودند، ترور شدند.  منطق توجیه دینی  ترور بت‌های بامیان نه‌تنها بدوی و خردناپسند بود، حتی نتوانست  واقعیت تروریسم فرهنگی که به منظور عقامت تاریخی و طرد و تطهیر نژادی به زعم آنها«بیگانه‌گان» را لاپوشانی کند.

نهاد دولت، مرکز و مرجع توزیع قدرت و منابع است. توزیع نامتوازن قدرت و منابع، رویکردهای سلیقوی و گزینشی در برابر گروهای مسلح غیر مسئول و مجرمان و متهمان پرونده‌های بزرگ، سوء استفاده‌ از قدرت و منابع دولتی در راستای تامین منافع شخصی و قومی-گروهی ، تضعیف  و پاکسازیی نهادها از اقوامِ غیربرگزیدگان به بهانه‌ی اصلاحات- آنگونه که در وزارت صنعت و ریاست دهم امنیت ملی صورت گرفت، در وزارت دفاع و داخله  بازنشسته‌گیِ زودهنگام یا تقاعد افسران و جنرالان نخبه و زبده و رزم‌دیده‌ی که غالبان غیربرگیزدگان و جوان بودند صورت گرفت، همه و همه بستر خلق « علی‌پور»ها در میان اقوام و گروه‌های معترض و ناراض را میسر میکند. اغلب نهادها و اداراتی که در تقسیم قومیِ قدرت به اقوام غیر برگزیدگان رسیده بودند را با ایجاد نهادهای موازی دور زدند. در بحث شناسنامه‌های برقی مستبدانه و تک‌رای عمل کردند. با  قانونی کردن استبداد و ایجاد فضای آپارتایدی در نهادهای آموزشی( سهمیه‌بندی کانکور)،  عملا نابرابری را قانونی ، عدالت را بی‌حرمت و فاصله‌ی مردم با نهاد دولت و نظام را بیشتر و فضای بی‌اعتمادی را تقویت کردند. مواردی که ذکر شدند، هرکدام میتوانند به تنهایی اسباب قناعت و حمایت مردم  از علی‌پور، حسیب قوای مرکز، قیصاری و غوریانی  را فراهم کنند. گروه‌های قومی و تباری که قربانی و هدف این نگرش«طرد» اند، به‌سادگی و بالقوه طالب و داعش و گروه‌های مسلح غیرمسئول تولید میکنند و بسترمناسبی برای تقویت و تجهیز علی‌پورها اند.  حتی مجرمان متکرر و متهمان پرونده‌های مستند و آشکار در سایه‌ی این گروههای  طرد شده، یا آسیب دیده به راحتی نفس میگیرند و تجدید نیرو میکنند.  در قضیه‌ی حسیب قوای مرکز ما شاهد این امر بودیم. یک دولت با ده‌ها تانک و نیروهای زبده و تعلیم‌دیده و مجهز با جنگ‌افزارهای مدرن قادر به دستگیری او نشد و از ساحه فرار کرد.  حملات سنگین نیروهای ارتش و کماندوهای دولت در مزار شریف بر اقامتگاه قیصاری را به یاد داریم. اسلاونکا دراکولیچ در کتاب «  هیچ‌ کس آنجا نبود: جنایت‌کاران جنگی بالکان در دادگاه» به سادگی توضیح میدهد که، وقتی نهاد دولت و پالیسی‌سازان دولتی گزینشی و قومی و تباری عمل میکنند، چگونه فرصت قهرمان‌سازیِ‌ جنایت‌کاران قومی را میسر میکنند.  دراکولیچ میگوید:«  وقتی تصامیم و فضای دولت فدرال  یوگسلاوی قومی شد، جنگ حاصل آن نیز قومی شد. در این جنگ پسر بچه‌ی ماهی‌گیر و ساکت و آرامی که بی‌پرسان حرف نمیزد و خجالتی بود، تبدیل به یک جنایت‌کار جنگی شد. او به سادگی آدم میکشت و در پهلوی قربانی‌هایش می‌آرمید و بوطری آب را سر می کشید….. …، و جنایت‌کاری که در حضور والدین، روی میز غذاخوری به دختر هفت‌ساله  تجاوز کرده بود و لحظات پس از تجاوز، دختر و خانواده اش و صد و پنجا اسیر دیگر را  تیر باران کرده بود، در فردای پس از جنگ قهرمان کرواسیا بود و برای جلوگیری از دستگیری‌اش هزاران کروسیایی به جاده‌ها سرازیر شده بودند». در صورت بروز درگیری و جنگ‌های قومی، علی‌پورها نیروهای رزمی قومی اند و به‌سادگی قدرت به چالش کشاندن دولت و نیروهای زیادی را دارند.

بناءً، این دولت و حاکمان کابل اند که با رویکردهای ناسالمِ ناسیونالیستیِ منحط و قرون‌وسطایی فضای علی‌پورسازی اجتماعی و بستر امن رشد و تقویت حسیب قوای مرکز و حمید خراسانی‌های فراوانی را در هر گوشه‌ و کنار افغانستان به‌بار آوردند.

 

باسط آریانفر