آرشیف

2014-12-30

afrotan

وقتی کارد به استخوان میرسد !

 

 

 

آنگاهی که استخاره و توَهُم با آب تحجرتیوریزه شود !

قسمت ششم و آخیر :

 

میگویند : در قرون وسطا و در دوران اوج قدرت کلیسا در اروپا ، عقاید و خرافه های دینی که کشیش ها به وجود آورده بودند ، شدت گرفته بود و راهب ها به قدرت رسیده بودند… کشیش ها بهشت را به مردم می فروختند!! مردم نادان هم با پرداخت کیسه های طلا ، دست نوشته ای به نام سند بهشت دریافت میکردند!! فرد دانا و هوشیاری که از این نادانی مردم رنج می برد دست به هر عملی زد ، نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد… به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: آقای کشیش ! قیمت جهنم چقدر است ؟ کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟! مرد دانا گفت: بلی جهنم…! کشیش بدون هیچ فکری گفت: ۳ سکه مرد فوری مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم به من بدهید! کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت: سند جهنم مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد. به میدان شهر رفت و فریاد زد : ای مردم! من تمام جهنم را خریدم و این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کسی را داخل جهنم راه نمی دهم……

خواهش میکنم اگر دراین یادداشت رسوباتی از یک تعصب مثبت و انتقاد های تیز و تلخی را مشاهده فرمودید این تلخی را بر من ببخشید .اگر معتقد ید و می بینید که در آن حقیقتی هست . زیرا مصلحت گوئی خوشایند است و فریب دادن و دروغ بافتن و تائید و تمجید کردن شرین ، به قول شاعر: چه گویم که نا گفتنم بهتر است !سخن در دهان پاسدار سر است ! 
اما حقیقت تلخ است ، بگذارید بجای تخدیر درد و کتمان بیماری و داروی تسکین دهنده رو در روی تن بیمار تاریخ سرزمین باستانی ما با یستیم وتلخ و تند وراست وصاف بگوئیم که عقده های سرطان قومی ، زبانی ، مذهبی در اعماق مغزبیمار و دهلیز های قلب اش رخنه کرده و با سرعت بسوی سرنوشت نامعلومی در حرکت است زیرا اززمین و هوا توطئه می بارد و این وضعیت ناگوار همه ما بویژه روشنفکران و چیز فهمان هفتاد و دو ملت ساخته شده ما را محاصره کرده اند . تمامی مجراها و جویبار های خِرد وعقلانیت بروی تک، تکی از شهروندان این خیطه جغرافیاوی را بسته و باران تیر را گشوده اند . ودراین میان « ما » و اگر نه « بسیاری » از ما چنان آسوده خفته ایم که بلند گوهای بیست وچهار ساعته مافیائی که به نیروی دالرو یورو و ریال میچرخند بیدار مان میکنند . هر باری که شعله های این فاجعه زبانه میکشد و هرگروهی از ما علیه گروه دیگری رجزخوانی میکنند و نقشه میکشند ، لشکری از بیگانه گان از راه میرسد و هرآنچه که از نظر آنها حائز اهمیت است و در سیر تدوین و ترسیم به اسارت در آوردن ملتها بکار گرفته میشوند به نام منافع ملی و حتی انسانی در دل و دماغ توده های درد دیده افغانستان و منطقه واز همه اول در مزرعه ای ازدماغ نیمه روشنفکرانی که بر باران دالر و ریال آبیاری شده است نفوذ نموده و سنگرسازی میکند . چنانچه در مباحث و فصول گذشته این یادداشت نیز اشاره شده و تذکریافته است مذهب درحیات سیاسی و فرهنگی مردم سرزمین های شرقی بویژه افغانستان نقش برازنده وتعیین کننده ای را بازی میکند لهذا با توجه به چنین نقش مذهب بالخصوص دین مقدس اسلام که درامتداد تاریخ گذشته سرزمین های باستانی شرق منجمله افغانستان عده ای از پیشوا های شبه روحانی واستخاره ای و" بسته بندی شده" با نشان ومُهر " مذهب" با گفتمان تخدیری و تزویری تنها بر مقتضیات منافع استراتیژیک و دکتورین امنیتی استعمارکهن درسرتا سر نیم قاره هند جابجا گردیدند و چنانچه تاریخ معاصر افغانستان گواهی میدهد آثار این جعبه های به ظاهر قشنگ و زیبای که برمُهر" استخاره " تقدیس و لاک زده شده اند در گوشه گوشه ای از تاریخ ما و در هر کنجی از جغرافیای این سر زمین به مثابه بزرگترین خطرات و دهشتناکترین خطا ها و سمبولها که فقر و زندگی طبقاتی را توجیه میکنند به مشاهده می رسند .درست همین وضعیت عمومی جامعه تمامی فضای سیاسی و فرهنگی افغانستان را به جولانگاهی از خشونت و استبداد مبدل ساخته است . اکنون می بینیم که در قرن بیست ویکم نیز کشیش ها و شوالیه های مذهبی در جعبه های بسیار زیبا ومزئین با مارک «روحانیت اسلامی !!» در همدستی با نیروهای به ظاهرروشنفکرو لیبرال که تولیدات کارخانه های نظام سرمایه داری به حساب می آیند ، انهدام تمدن باستانی افغانستان و ساختار های اصلی آنرا تمرین میکنند ، تا دیگرجامعه افغانستان برای چندین دهه وچندین سده از درد ی که زائیده اپاندیسیت سیاسی است مدوا و معالجه نگردد وصرف خوراکهای تخدیر کننده ای را که در زرورق مقدس و زیبا ی بنام آزادی !! و دموکراسی !! پیچانده شده ادامه دهند … روشن است که چنین حرکت و چنین مشی بطور مستقیم تنها از قرئت سنتی از دین حاصل نه میشود بلکه به عنوان بسترو کاتالیزی برای تعاملات مافیائی نظام سرمایه داری عمل میکند که بدان ویژه گی ستیزه جویانه و خشونت آمیزی به سطح تمامی جامعه می بخشد و سرانجام نیز این گفتمان که همان قرئت بنیاد گرایانه از دین است که نه تنها در بدل مواجب ناچیز مادی روح خشن نظام حاکم شبه سرمایه داری را در مطابقت کامل با مفرادات و احکام شریعت اسلامی توجیه میکنند بلکه با توجه به سهم بارزو عمده ای که در حفاظت و نگهبانی سیستم حاکم دارااند آنرا با ضرب زبانی ها و مغالطه های مذهبی و با تفسیر و تأویلات من درآوردی از آیه های قرآن پاک مقدس ترین نظام و وجود عدالت در آنرا بهترین و نامور ترین نوع عدالت در تاریخ معاصر به حساب می آورند . با توجه به حقیقت موجود که در هر مقطعی از تاریخ معاصر و هر وجب خاکی ازمیهن ما به مثابه واقیعت های درد ناکی به مشاهده میرسند باید گفت و قضاوت کرد که نسل معاصر و بالنده ما در یک وضعیت شگفتی از اندیشه و سیاست قرار گرفته اند زیرا هیچکسی حتی مدافعان سرسخت نظام کنونی با توجه به وضعیت آشفته ای از جامعه برای نظام حاکم تعریف خاصی ندارند و نه می توانند درباره نوع و چگونگی حاکمیت موجود قضاوت کنند و بگویند که نظام حاکم بر جامعه افغانی از این نسل نظام های حاکم در جامعه و جهان به شمار می رود . حتی اگرهمه " مدافعان وضع موجود و نظام کنونی " متحد شوند نه میتوانند برای هویت و جنس نظام کنونی تعریف پیدا کنند . البته میتوانند تا برخی از ارتدکس های مذهبی و یاهم دموکراتهای مافیائی با قرئت بنیاد گرایانه از دین ، دموکراسی و آزادی بیان !! بصورت وارونه وضع موجود را بهترین نوعی از دیانت " سیأ " سی و آزادی به حساب آورند اما مطمئن باشند که با این گونه تلقیات نه میتوانند متحجر ترین و در عین حال دلسوز ترین دوستان و خویشاوندان خویش را نیز بتوانند قناعت دهند . باتوجه به اینکه ما در وضع گذاری قرار داریم و در شرائط کنونی پارادُکس و تضاد عمده ای میان پارادایم حقوق بشر و احترام راستین به کرامت انسان بویژه حقوق زن که توجه به آن در جوامع غربی مظهری از عصر مدرنیته به حساب می رود و مفرادات و احکام مذهبی که بدون توجه به روح اصلی آن که بلند ترین نوعی از انعطاف و دیگر پذیری اند با قرئت غیر اجتهادی و غیر عقلانی و فقط بر بالهای بیماریی از خرافات و استخاره بر گوشه گوشه ای از اقلیم حیات نسل ما به پرواز در آمده اند به مشاهده میرسد . 
با صراحت باید گفت تا زمانی که نتوانیم این شگافها را پُر واین پارادُکس را از میان ببریم و با نحوی میان این دو نگاه به هستی و تاریخ آشتی علمی و عقلانی برقرار کنیم این فاجعه ادامه خواهد داشت . بنابراین پل زدن میان این دو جهان و دو نگاه ، تنها از طریق شالوده شکنی وساختارشکنی دلسوزانه و نرم افزاری امکان پذیر است . البته نباید برای حل این فاجعه و آغاز چنین عمل جراحی بصورت مجرد و دریک حوزه خاصی ازاین دو نهاد ( مذهب و دموکراسی ) وارد عمل شد ، زیرا اگر در جهان دهکده مانند کنونی تنها عیب و نقیصه اجتماعی و سیاسی را بصورت مجرد و در بستر یک اندیشه و یک گفتمان مورد مطالعه قرار دهیم عزم و اراده مانرا در زمینه حل بنیادیی بحران کنونی مورد سوال قرار میدهند . هرچند میان مذهب و دموکراسی و اقتصاد لبرال و سکولار تفاؤتهای اساسی وجود دارد اما گاهی به دلائیل و انگیزه های گوناگون میان آنها مشارکت های تجاری و اقتصادی نیز به مشاهده میرسد و یکی حامی دیگری و یاهم توجیه کننده اهداف خشونت زأ و رادیکال دیگری میگردد . روی همین اصل در چهار چوب های نحیف و معیوب نهادی بنام " دولت جمهوری اسلامی افغانستان !!" گفتمان و قرئت استخاره ای از مذهب همگام دموکراسی مافیائی شده و بیش از یک دهه با مسخ ارزشهای متعالی اسلام و فرآیند دموکراسی متعهد بر قلمرو باستانی افغانستان بزرگ حکمرانی میکند ؛ اما اسلام راستین با قرئت و گفتمان انسانی و دموکراسی متعهد که نگهبان منافع ملی و انسانی بوده باشند دوحلقه مفقوده ای اند که انسان باشنده این سرزمین بخاطر رسیدن به آن هرنوع دروغ و شعار های فریبنده شبه حاکمان مافیایی را می شنوند و آهی نه میکشد.

یا هو یار زنده صحبت باقی