آرشیف

2014-12-29

afrotan

وقتی این دنیا قصاب خانه است !

نظرگذرایی بر یک مغالطه ای بنام  اسلام سیاسی و اسلام تاریخی !

قسمت اول   
 
در این هنگامی که میهن تاریخی و باستانی  ما افغانستان  از زمین و هوا نه از یکسو بلکه از همه جوانب مورد حملات و هجوم ظالمانه ای از ظالمان قرار گرفته است و همه جناح های اعتقادی و اجتماعی مختلف ، موافق با مذهب و یا هم مخالف آن دراین اصل متفق اند که  جامعه ما سخت ارزشمند وسنتی در چهار راه تاریخ و تمدن بشری اُفتاده است که با اندکترین فشاری دُچار یک بحران عمیق سیاسی و فرهنگی میگردد. و بدون تردید زخم های خونین و کهن آن نیز تازه میشوند. و همین جناح های فکری در این اصل نیز اتفاق نظر دارند که قوی ترین عامل تحؤل فکری در میان مردم مذهبی و سنتی جامعه ما نوع گرائیش وسیع مذهبی و اسلامی است که در میان نسل جوان جامعه ما به ؤضوح به مشاهده میرسد و نه تنها در چند سال آخیر با سرعت خارق العاده موج گسترده ای از نهضت مترقی اسلامی را سراسر مشرق زمین بویژه جامعه درد دیده افغانستان بر انگیخته است ، بلکه در همین راه دارای « مکتب فکری و آرمان های اجتماعی » معینی است که مؤفقیت های معنوی و سیاسی را نصیب تمامی مبارزان اصلاح طلب و نواندیش دینی ساخته است و  با حرکت های شور انگیز و غیر قابل پیش بینی نسل تحصیلکرده و روح ترقی خواه حاکم بر این نسل را با احساس مذهبی و اندیشه های ناب اسلامی توجیه میکنند .  همین روح تازه دمیده شده در نهضت های اصلاح طلب دینی سبب گردید تا جنگ افروزان گوناگون و درعین حال متحجری از اقشار مختلف روشنفکران که اکثرشان درجامه ای ازعلم وخِرد گرائی تاریخی البته« نه متعهد وهدفمندانه » انسانی   در برابر امواج توفنده ای از نهضت های اصلاحی و آزادی بخش  دینی که کُنگره های مرمرین استبداد و تحجر را در سراسر دنیا به لرزه در آورده اند در برابر ش ناگهان پدید آمد تا چهره چنین حرکت های آزادی بخش را در چشم افکارعمومی که به شدت اثر پذیروحساس شده است ، مسخ کنند و زمینه را برای خنثی کردن اینگونه تأثیرات مسموم سازند . این توطئه ها و ابداع های جدیدی در ترمنولوژی اندیشه های دینی بصورت واضیح از توجیه ریأ کارانه زمامداران حاکم بر سرنوشت توده های ستمدیده بر اندیشه ها ی دینی بویژه در حوزه اسلامی نشئت کرد . که با دریغ فراوان این واژه با گذشت زمان آرام ، آرام مورد پسند برخی ازبزرگترین روشنفکران و مراجع دینی  نیز واقع گردید و با پدیده ای بنام « اسلام سیاسی! » با شیوه ای که خواست وانگیزه اصلی  فتنه گران وابداع کننده گان واژه « اسلام سیاسی » بود بصورت نا خود آگاه آشتی نمودند ، آنچه مسلم است اینگونه آشتی روشنفکران حوزه اسلامی  با واژه « اسلام سیاسی » هیچگاه برخاسته از فهم دقیق وارزیابی عالمانه روشنفکران دینی درحوزه اسلامی که ازمفهوم اسلام به عنوان یک تفکررها ئی بخش به مقتضای فطرت بشرداشته باشند نبوده است بلکه به گمان اغلب با این تصؤر پارادُکسیال ازمفهوم روشن واژه « اسلام سیاسی !» که گویا هدف ازاین واژه همانا توجیه جنایات بی شمارزمامداران شبه مذهبی که درتاریخ بشرانجام داده اند« اسلام سیاسی !» نامیده شده است تن به پذیرش چنین مفهوم مغالطه آمیز داده اند. واین راهم باورداریم که اگربرخی ازهمین روشنفکران حوزه اسلامی ازتحلیل اجتماعی دقیق مسائل عاجز باشند وریشه های اصلی این داد وقال هارا نتوانند یکا یک نشان دهند،لا اقل این را یقین دارند که این شکل هیاهو وچنین آشوب ناگهانی و « همد ست وهمه یکد ست » آنچه مسلم است از سرِ ایمان و اخلاص و از درد دین و منطق علم و خِرد نیست ، زیرا ، اولأ منطق علم و دین هرگز  چنین  نیست  و ثانیأ کسانی که کالبد پوسیده چنین مفهوم معیوب یعنی  « اسلام سیاسی !»  را بردوش میکشند در تمامی عمر شان نشان داده اند که همیشه در لاک حقیر منافع شخصی و زندگی خصوصی و محدود خویش خزیده  اند و در برابر رشد آزادی بخش و آگاهانه دین بویژه اسلام  درتاریخ  همیشه پیش قراؤل  توطئه های بوده اند که برای ریشه کن ساختن فرهنگ و اندیشه های دینی در قصر های مجللی از اشراف و اعیان چیده می شد .  و بدون شک بازمانده گان همان اشراف و اعیان قصر نشین به مثابه مهره های قابل اعتماد بومی و داخلی آنها در تمامی کشور های جهان منجمله کشور های اسلامی در دام توطئه گران و صاحبان شرکت های بزرگ  نفتی وفابریکه های از اسلحه سازی اُفتیدند تا روح اسلام را از ریشه بر اندازند و جوامع اسلامی را مسخ کنند و نسل تحصیلکرده و جوان را با اسلام بیگانه سازند و حتی با آن به دشمنی برانگیزند و نسل پیر و توده مردم را در خرافات و جمود و جهل – بنام دین و درقیافه ء  اسلام فلج کنند عوام را کالانعام تصؤر کرده غرق در موهومات ارتجاعی به بار آرند و خواص را نیز در فساد های اخلاقی و جنسی استعماری غوطه ور سازند ! جالب آنجا و آنگاه است که استعمارجها نی  برای تضعیف معنوی و روحی اسلام برخی از مهره ها و چهره های  مطلوب خویش را با تشریفات  شبه دموکراتیک و بااقتضای شرائط  فرهنگی و تاریخی جوامع شرقی حتی درکسوت رجال مذهبی  درسراسر خاورمیانه و کشور های اسلامی به قدرت رساند و آنها را برای چندین سال و حتی چندین دهه  ای در قدرت و حاکمیت نگاه داشتند . آنچه که از تب شدید و لرزه این جسد تب آلود یعنی جاسازیی  « اسلام سیاسی ! » در ترمنولوژیی و ادبیات فلسفی معاصردر جوامع اسلامی   به مشاهده میرسد اینست که شاید این فاز اول توطئه ، توطئه گران باشد که راه را برای انزوای کامل دین اسلام از حیات بشر فراهم میسازند . زیرا پس لرزه های فاز دوم این دسیسه ها و توطئه های دشمنان صلح و معنویت بدستان شبه روشنفکران مصنوعی و نیمچه اخوند های  نو بالغ جوامع عقب مانده با حضوریافتن بر منبرهای مدرن که برکت انقلاب در ارتباطات و تکنولوژی  بر بستر تاریخ بشر کنونی  سر بلند کرده اند  بخوبی  می بینیم و می شنویم .مشاهده چنین هذیان های درد آلودی که جز بذر نفرت ها و کینه ها برای بشریت بویژه برای جهان اسلام منجمله افغانستان درد دیده و خونین  حاصلی ندارند این سوالی را در ذهن عامی ترین افراد جامعه مطرح ساخته است و اگر همه نتوانند آواز ها را تشخیص بدهند ، حلقوم ها را که می شناسند و می بینند که به هر حال هرچه هست ، طبیعی نیست و لابد باید  پس لرزه های از یک انهدام خونینی  باشد  که به اراده ناپاک اهریمن،  به ظاهر پایه ها وستون های  عرش الهی را به حرکت درآؤرده است . خوشبختانه ، هم مردم امروز آگاه تر و بیدارتر از آنند که با  چنین برنامه ریزی های  کودکانه و شیوه های مفتضحانه بویژه لجن مال کردن و حق کشی مرسوم در تاریخ معاصر ، و برپاکردن چند منبر برای مسخ ووارونه ساختن حقیقت ها و ایجاد تقسیم بندی های مصنوعی فرهنگی وساخته  در فابریکه های ازد یار فرنگ  چون « اسلام سیاسی ، مارکسیسم سیاسی ، ناسیونالیزم سیاسی ،کمونیزم سیاسی .» و ده ها پروژه مسخ  و تقلب فرهنگی  را با چشمان بسته بپذیرند و قبول کنند که آفتاب از غرب برمی خیزد و در شرق غروب میکند . !!
اما این پرسش تا هنوز هم در ذهن  نسل جستجوگر و پرخاشگر ما بدون پاسخ  مانده است که چگونه این ابرقدرت ها از حمایت مهره های که سالها به عنوان پادو های صادق و جِزگران راستین در خدمت آنها قرار داشتند دست کشید ؟ و نه تنها از حمایت و پشتیبانی آنها دست کشیدند بلکه در برابر توده های مظلومی که در امتداد تمامی تاریخ به هدایت  استعمار در قالب بندی های سرخ و سیاه غارت می شدند نا گهان احساس مسؤلیت کردند و در حمایت از بیچاره کرده شده ها ی تاریخ  زبان باز کردند و دست به قلم بردند ؟ طبیعی است دیکتاتورها  ونظام های توتالیتار در جهان معاصر بویژه در خاورمیانه با شیوه ها ی کلاسیک غارتگری نه میتوانند منافع دنیای بزرگ صنعتی و استیلا گر  را نگهبانی کنند ، و از سوی دیگر این نسلی از دیکتاتور های که از سوی استعمار در دوران جنگ سرد برای نگهبانی ذخائر بزرگ نفتی و سائر ثروت های طبیعی با زور و زر گماشته شده بودند نه تنها نتوانیستند اکنون و درعصر حاضرصدای ملت ها وتوده های مظلوم را بشنوند ، بلکه با اندوختن میلیاردها دالرسرمایه های عرق آلودی که آئینه تمام نمائی  رنج های مجروح   توده های ستمدیده  خاورمیانه و کشور های اسلامی شمرده میشوند « رسمأ وشرعأ » رهبریی جوامع و سرزمین های متبوعه دیکتاتورها را نیز  همچون اموال و دارائی های شخصی و ذاتی دیکتا تورها به میراث گذاشتند  . کاملأ طبیعی است که برای کسب مشروعیت دیکتاتورها  هرچند کاذبانه " سیأ "سی  تمامی ابزار مشروعیت بخشی را به کمک  فرا می خوانند و از آنجائیکه  درجوامع و کشورهای اسلامی پدیده  ای بنام دین مؤثر ترین و در عین حال قوی ترین هرم قدرت درجوامع عقب مانده شناخته شده واین وسیله ازبسیار قدیم باب دندان دیکتارها واقع شده است . مثال های استفاده حاکمان وجباران در تاریخ جوامع بشری بویژه اسلامی برای کسب مشروعیت از دین به اندازه ای عمیق وغم انگیز است که تاریخ و سرنوشت انسان ها از گذشته ای بسیار دورازآن حکایت دارد و از قدیم شاهد زمامداران و« چوپان های » بوده است که همچون گرگان گرسنه توده های مردم راچون گله های ازگوسفندان، ازاین گله به آن گله وازاین چوپان به آن چوپان به ریسمان مقدس دین گِره زده وواگذار کرده اند . چنین است که امروز شاهد بزرگترین « الیناسیون » alienation  در حوزه مفاهیم فلسفی و دینی هستیم و بدون شک اگر اینگونه ترویج و نهادینه سازی مفهوم وارداتی بنام « اسلام سیاسی » که به وسیله « علم برای علم » درمتن تاریخ جوامع بشری بصورت وارونه دخول  یافته  است، با ترکیزو تائید برعلم متعهدانه ای که کشف هدفمند ئی هرحلقه ای از کائینات که به عنوان رسالت هر دانشمند وعالم دنیای ما  به حساب می آید فلتر و ارزیابی گردد بسیاری از دشواری های بشر امروزی اقلأ در حوزه فرهنگ لغت وترمینو لوژیی معارف  دینی  مرفوع خواهند گردید چنانچه گذشته  تاریخ درد ناک جوامع بشری منجمله کشور های اسلامی نیز آلوده و مالامال از  اینگونه وارونه سازی ها ی شبه علمی و کاذبی است که امروز و حتی درحیات  نسل های گذشته  جوامع بشری به عنوان پدیده های علمی تلقی گردیده بود. وقتی مفاهیم خطیرومهم حیات بشرمانند عدالت اجتماعی و اقتصادی ، حقوق انسان  و دهه مؤلفه دیگر ی را باکارد ملمع شده برآب طلا گونه علم وفلسفه تاریخی با استناد بر نوشته ها و آثار بزرگترین فلاسفه جهان مانند ارسطو، افلاطون ، سقراط ، ماکیاول و دهها دانشمند و فیلیسوف عهدقدیم وارونه جلوه داده شده باشد لهذا درپرتو ونگاه به این واقیعت درد ناک نباید تعجب کرد که  امروزحقیقت«اظهرمن الشمس» راوارونه ببینند وبا شعارهای دلخراش شان اعلام کنند که گویا  زوال جوامع بشربویژه کشورهای اسلامی را ازآنگاهی آغازیده شد که دین اسلام را با سیاست آمیختند.
 
یارزنده صحبت باقی
30 اکتوبر 2011