آرشیف

2014-12-29

afrotan

وقتی این دنیا قصاب خانه است !

 
 

کلکم راع و کلکم مسؤل عن رعیته ؟
 

انتقال اقتدار کاریزمائی در گفتمان اسلام تاریخی یا اسلام سیاسی ؟

 

وموانع تکوین جامعهء مدنی  

 
قسمت دوم :
 

حلول عید سعید قربان ( الضحی ) این سمبول قربانی و ایثار را به عموم انسان ها ی خیر اندیش بویژه خدا پرستان عدالت خواه جهان  تبریک و تهنیت عرض می کنم

 

 
چنانچه در بخش نخست این نوشتار مختصرأ اشاره گردید یکی از برجسته ترین توجیهاتی که اسلام به مثابه یک ایدئولوژی از آن برخوردار است و بدان در چندین وجه پرداخته است و آنرا به عنوان محور تکامل تاریخ می نگرد شخصیت چند بعد یی و چند وجهی انسان و بطور کلی « انسان شناسی » است . بنأ روی همین ملحوظ و اهمیت به این مؤلفه انسان در قلمرو اسلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است ، چنانچه او را خلیفه خدا وند در زمین معرفی میکند و به عنوان بزرگترین علت در مسیر تکامل وی را سازنده ء تاریخ می نامد . به همین علت انسان نخستین خشت جامعه و تمدن در تمامی ادیان الهی معرفی شده است و آنرا در کتله بزرگی بنام « امت » که غیر از معانی و تعاریف جامعه شناسی تاریخی و فرهنگی در همه جای قرآن پاک -در رابطه با رسولان به عنوان بزرگترین پایه توحید برسمیت شناخته است که بر مبنای جهان بینی توحیدی و احکام  صریح قرآن که « برای کلیه امت ها پیامبری است -هرگاه پیامبر آنان بیاید میان آنان داوری شود » ۱ پس در اینجا بصورت روشن  لزوم مؤلفه ای بنام « قسط » به مثابه اصل تغییر ناپذیر در ساختار جامعه «امت ِ رسول » مطرح گردیده است  وبه « اعتقاد و ایمان بر خداوند » به مثابه  ضرورت اجتناب پذیر در متن تاریخ یاد آوری شده و با توجه به این مفهوم بزرگ و متعالی اسلام بنیانگذار نخستین هسته های ازفرهنگ سیاسی و  جامعه مدنی به شمار می آید .
اما با دریغ و تأسف که صحنه زندگی در امتداد همه ء تاریخ صحنه حاکمیت های غاصب ، فاسد و ضد آزادی و عدالت بوده است . ماهیت و جوهر تکامل و حرکت نیز در " مراحل تاریخی " نیست که تحقق پیدا میکند ویا " ایده " ی تکاملی ئی که خالق دیکتاتورها باشد و به دیکتاتوری می انجامد محصول نگرش توهم زائی اشرافی  مکتب " اصالت تاریخ " یا « هستوریسیسم » است . در جهان بینی و نگرش توحیدی هیچگاه با غالب شدن ها ی  حاکمان زور گو و جباران قدرتمند نیست که به پدیده ها و انسان ها و مراحل تحؤل اجتماعی اصالت می بخشد ، بلکه الگو ها و نمونه ها ی محکم ، علمی و دقیق در تاریخ است که هیچ " حق" را در هیچ مقطعی از تاریخ ضائع نه میکند و هیچ " باطل " پا داش نه میدهد زیرا با صراحت کامل از ندای ملکوتی ی «کل نفس بما کسبت رهینه » یعنی هرنفسی در گرو آنچه خود بدست آورده است میباشد که تمامی حرکت ها وافعال درپرتوچنین معیارها ومیزان هاودرحضورخالق وناظرحکیم مطلق به نتیجه میرسند "ولتنظر نفس ما قدامت لغدواتقوالله ان الله خبیربما تعملون " ۲برای ورود به بحث ارتباط «اسلام و سیاست »باید توجه داشته باشیم که در بافت ها و زمانه های مختلف تاریخی و سیاسی میتواند معانی و مفاهیم متفاؤتی داشته باشد که بدون کوچکترین شبهه ای قبض و بسط این مفهوم به تناسب  چگونگی حاکمیت زمامداران غاصب در تاریخ جوامع بشری ارتباط دارند ، که در واقع عملکردهای سیاسی  زمامداران و حاکمان یک مقوله ساده ، غیر تاریخی و انتزاعی نیست زیرا بسی از عملکردهای حاکمان که دریک  شرائط خاص تاریخی رفتار های مصداق ظلم و ستم آشکارتلقی شود ودرشرائط دیگر با تیوریزه سازی آن که بیشتر به کمک ابزار مشروعیت دهی بویژه مطبوعات ،وسائرپایه های ازجامعه مدنی درجامه عدالت بنام و آرم دروغین عدالت و آزادی بویژه در حوزه آزادی بیان و اندیشه  پیچانده شود ، ظلم وستم تلقی نگردد .! که  همیشه تنور بقای حکومت های ضد مردمی  و فاشیستی  بر هِزُم  دروغ ، تظاهر و ریأ کاری گرم ساخته میشوند ، که بزرگترین و نمایان ترین خصیصه این نوع رژیم های توتالیتار و مستبد بویژه درعصر حاضر نیزتظاهربرعدالت،آزادی بیان ودموکراسی واطاعت ازقانون است که زمامداران مافیائی به کمک روشنفکران بی مسؤلیت و فلسفه باف به عنوان بزرگترین دست آورد خویش بیان میکنند . این مسأ له که برخی از این نوع زمامداران  مافیائی درجامعه  ما همین اکنون پس از سال ها استبداد و حتی استعمار نرم افزاری مدعی اند که گویا بر افغانستان مستقل ، دارای حاکمیت ملی حکمروانی دارند و گا ه گاهی نیزنه تنها  ژست رهبران ملی و برخاسته از متن تاریخ و جامعه را  باخود می گیرند ، بلکه علی الرغم این واقیعت که لحظه به لحظه  جریان های فکری و فرم های زندگی مادی و معنوی و هنری و حتی اخلاقی از غرب و کشور های صنعتی به سوی افغانستان جاری است در چنین فضای تار وتاریک اگر « شبه روشنفکران » و روشنفکران بی مذهب توانیسته اند در « محومذهب اسلام » مؤفقیت های به دست آورند و شکارهای بسیاری از خیل جوانان و تحصیلکرده های جامعه افغانی را صید کنند ، توفیق شان را یکسره مرهون نقش ماهرانه « شبه روحانیونی » است  که با اجرای نمائشنامه « مسخ اسلام » قبلأ بازی کرده اند. به هرحال بازیگران این « شبیه بازی ها » در کسوت روشنفکران ویاهم روحانیت درباری، دارای یک وظیفه اند وآن اینکه انسان امروزی ومعاصر را با یک چشم بندی و مانیتیسم روحی Mental Manytysm  خواب شان کنند وازاسلام  که یک اندیشه زنده و دین تکامل وحرکت و مسؤلیت است یک اسلام راکد و منجمد که فاقد مدیریت و سیاست بوده باشد درست کنند . اسلامی که روح را به گذشته هدایت کند و از آنجا یکسره و مستقیم به بعد از مرگ حواله وبی زحمت و بدون نگرانی ودلهره  به « بهشت برئن ! » پرتاب  می کنند ؛ در چنبن مقام مراقبه و تحجر عارفانه و جَذبه ء عاشقانه ای که سوار بر آسب تصؤف اند به گمان خویش مردم و گناهکاران عالم را به لذت پیک شرابی فرامی خوانند و درملکوت اعلأ با عشق مولا بال در بال فرشتگان در عرش خدا به پرواز می آیند و با هر دانه اشکی که شب وروز در قرب مولا افشانند قصری از یاقوت و زبرجد در بهشت خَلد میسازند و حوری از بهشت را درآغوش می فشارند .!! به هرحال بازیگران این کمیدی شبه مذهبی کار شان این است که خلائق را ازحال بدربرند وبنام تصؤف یاوه سرائی کننداین ها اند پیش قرأولان پروژه ای که امروزبنام«اسلام سیاسی » به شرق و غرب عالم رسیده است . و اسلام را رابطه  شخصی انسان با خالق میدانند و از اسلام زمین و زندگی و انسان یک دین بی روح بی زحمت که اصلأ با زندگی و سیاست کاری نداشته باشد و کسانی که اسلام را برنامه ای کامل برای زندگی اجتماعی و سیاسی بدانند آنرا تروریستان و پیشوایان تز اسلام سیاسی  و نخستین بنیانگذاران  قرئتی از«  اسلام  سیاسی  » اعلام کنند .
به هر حال دینی که چنان واقع گرأ و دوستدار زندگی و طبیعت و زیبائی و نظام اجتماعی و اصالت زندگی و شفای کامل غرائز بشری است که خدایش به پدیده های زیبا و سودمند مادی سوگند می خورد و عزت و لذت و رفاه زندگی انسان را می ستاید و پیامبرش در عین حال مرد زندگی ،  سیاست و زیبائی است و کتابش قرآن بیش از ماورأالطبیعه و مرگ ، از طبیعت ، انسان و زندگی و جهان و جامعه و تاریخ سخن می گوید و هر تلاش و زحمت را عبادت می شمارد ، چگونه ممکن است پیروان و هواداران آنرا به تحجر ، ظلم و خشونت و سرانجام به این متهم کرد که گویا به قول علمأ و دانشمندانی  « اسلام را با سیاست آمیختن » موجب سقوط جوامع انسانی میگردد !!
آری ! اسلامی که به گفته  یکی از فلاسفه جهان غرب « همچنانکه سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورد ، محمد(ص) مذهب را از آخرت به دنیا باز گرداند » کسی یا کسانی که بار سنگین مسؤلیت اجتماعی و حتی مأموریت جهانی مبارزه با زشتی و فساد و سعی برای پیروزی انسانیت  ، آزادی وعدالت دارند و جامعه ای که تاریخ اش سرشار از تمدن و فرهنگ و خلاقیت  های فکری و علمی و هنری و آزادگی است و فرهنگ اش لبریز از سرمایه های معنوی و روحی و مایه های انسانی و عوامل برانگیزنده حیات و حرکت و سازندگی و روشنگری و استقلال انسانی و بینیش باز و متحول جهانی است چگونه میتواند تنها یک پدیده مجرد ومحدود ومربوط با حریم حیات خصوصی تلقی کرد؟
 لهذادرپرتوچنین حقیقت روشن شرط لازم این است که همه روشنفکران آگاه ومسؤل دین باوران ویاهم کسانی که با دین ودیانت بیگانه اند باورپیدا کنند که تنها راه چاره برای« یک هوا کردن این یک بام و دوهوا » حل این تناقض شوم که اسلام تاریخی و باب دندان سلاطین جابرگذشته و اسلاف اصلی نظام سرمایه داریی جدید نباید « اسلام تاریخی» را که همیشه به حیث مؤثرترین وسیله توجیه کننده بقای قدرت زورمندان مورد استفاده قرار گرفته است نه تنها یکسره و یکسویه بنام « اسلام سیاسی » مطرح نکنند و توپخانه عقده آلود زندگی  خویش را از گردنه آن شلیک نکنند  بلکه  به مثابه یک اندیشه ء سیاسی ای معاصرکه به اعتقاد مسلمانان ندای ملکوتی فطرت است برسمیت شناسند . و اساسأ بجای اینکه به عنوان معتقد ان  به دین اسلام و یاهم به مثابه کسانی که برای رفع و حل رنج های کنونی بشر تلاش های  دلسوزانه ای را به خرج میدهند و تاهنوز هم بر دین اسلام به حیث یک اندیشه آسمانی باور و ایمان پیدا نکرده اند فلسفه بافی کنیم و یا به فلسفه بافیها ی خشک و« معارفِ» که در امتداد تاریخ طولانی به غلط درجامه « علم ومعرفت » از سوی این وآن پیچانده شده اند  گوش دهیم وبا تحلیل های شبه روشنفکری و انتقادات مترقیانه خویش در باره متون مترقی اسلام  به  قضاوت های غیر منصفانه ای  متوصل شویم و عوامل سقوط و نزول مسلمانان را چنانچه قبلأ متذکر شدم بایک ساده اندیشی کامل معلول « اسلام سیاسی » بدانیم . و سپس هم گروهی از فلیسوفان صوفی مزاج و شبه دانشمندان  معاصر وعهد قدیم را برای اثبات «علمی بودن »  فرضیه ای که دربزرگترین مراکزامنیتی دنیا به غلط برنگ «علم و فلسفه» رنگ آمیزی شده است به کمک فرا خوانیم .
آنچه در این زمینه بسیار اساسی و مهم است این است که روشنفکر این روزگارباید بدون این که به خداوند  باور داشته باشد یا هم نتوانیسته به اساس اطلاعاتی که برایشان رسیده است در زمینه  ایمان به خدا قناعت شانرا فراهم سازد  با انتن های شکاک ذهن خود  دریابد که استعمارجهانی و نظام سرمایه داریی بین المللی از جنس مافیائی لیبرال و نیروهای اعم از حقوقی وحقیقی دیگربویژه در این جهان دهکده مانند کنونی برای رسیدن به منافع استعماری و نامشروع خویش حتی ازبکار گیریی با اعتبار ترین وسائل مشروعیت مانند ادیان الهی  دریغ نه می ورزند ، تعجب و تأ سف آنجاست که استعمار جدید کنونی برخلاف شیوه های کلاسیک استیلاگری استعمارکهن پروژه مسخ حقیقت ادیان بویژه دین مقدس اسلام  را توسط روحانیون و روشنفکران بومی ی درحالی عملی میکنند که نخست با وسائل مؤثرمشروعیت دهی مانند مطبوعات ، انستیتیوت های تحقیقاتی و شبه اکادمیکی که درراستای رسیدن به منافع استعماری بصورت جعلی القاب علامه ، مولانا ، دانشمند ودکتور و پروفیسورو به دهها لقب دیگری مفتخرمی سازند وسپس درراه مسخ ارزشهای دینی ،علمی و فلسفی ازسوی مراکزاستعماری استخدام می گردند وبدین سان بشیوه بسیارمحترمانه!! دین حتی برخی ارزشهای مَسلم علمی و فلسفی جامعه بشری را یک امر مقدس صرف  برای زندگی شخصی آدم تلقی نموده و با یورش ظالمانه بر حریم اجتماعی انسان  ؤرود مفاهیم دینی و مذهبی را ممنوع و قدغن اعلام می دارند .!! شاید بهتر باشد دراین جا باید به احترام یاد آوری کنم که اسلام شناسی قلمرو مجموعه اندیشه ها ، افکار و کلید فکری و معرفتی موضع گیری ها و تبیئنات جهان بینی  میباشد که از جمله این معرفت ها تفسیرات و برداشت هاو جهت گیری های انسانی ، عرفانی ، اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی در زمینه و قلمرو یک اندیشه با ترمنولوژی ( واژه شناسی ) معرفی شده  است و نه میتوانیم  و نباید آنرا به یک حوزه خاصی از حیات بشر تنزل داد . از آنجائیکه اسلام شناسی  بعثت ایدیولوژیک یک کتله وسیعی از بشریت ساکن  در شرق و غرب عالم است ، لهذا باید قلمرو چنین اسلام شناسی پویا و دینا میک را پاسداری کرد ، زیرا این بابی است در راه نو آوری ها ، آگاهی ها و بعثت های که برای  آزادی و استقلال جوامع  بشری منجمله ملت مسلمان افغانستان زمینه فراهم می سازد . همچنان بابی است برای « نواندیشی » و پاک اندیشی ؛ نباید تعصبات کور و دگماتیزم را به این قلمرو راه داد تا از " آزادی " اندیشه و تفکر و خلاقیت های  فکری دفاع اصولی ، عالمانه و عقلانی صورت گیرد . زیرا کاملأ بی معنی خواهد بود که عده ای از برجسته ترین تیوری پردازان  و ایدیولوگ ها بر اساس معیار های  از قبل تعیین شده  ازدگم بودن و غیرعقلانی بودن  اند یشه های بسیار پیشرفته  ای سخن بگویند و  قبل از اینکه سرشت ، هویت و جوهر یک اندیشه بویژه  دین اسلام  در رابطه با خواسته ها و نیاز های انسان معاصر و ارتباط آن با خدا که محور و منبع وجودیی عموم ادیان الهی منجمله اسلام  پنداشته میشود مورد مطالعه دقیق و عمیق قرار گیرد ، احکامی صادرکنند وبر نا کار آمدیی آن دین و یا اندیشه در عصر حاضر فتوی دهند . به باور من هیچکسی نه میتواند قبل از اینکه از اسلام تعریف مشخص و معینی مبنی بر عدالت و مساوات داشته باشد نسبت به آن قضاوت خوب یا بد صادر کنند ، وهرگاه سیاست وسیله غصب ثروت های دیگران  ویا هم سبب مشروعیت دادن به حکاکمان و زور گویان در تاریخ بوده  باشد طبیعی است که در چنین حوزه آلوده پر زدن هرنوع روابط معنوی و دینی امر مذموم تلقی میگردد .
یاهو یار زنده صحبت باقی
  ۱   : سوره یونس آیه ۴۶
   ۲ : سوره حشر  آیه ۱۷