آرشیف
همراه با «مینا در برف»
حسین پرواز
بن مایهی داستانهای نیلاب موج سلام، نویسندهی تازهنفس و جوان را در این کتاب ترس بانوان (زنان و دختران) مهاجر شده از افغانستان تشکیل میدهد. این ترس زادهی بیگانگی و گمبودگی است. این ترس در محیط و از محیط است؛ از شب، از تاریکی و از تنهایی. بخشی از این ترس عقدهها و اندوختههای تجارب تلخ سالهای آغازین زندگی این تیپ شخصیتهاست که در زیر شرایط ناگوار وطن مألوف شکل گرفته و ذریعه ذهن نا خودآگاه تا این سن و سال و این سرزمینها(کشور میزبان) کشانده شده است.
دغدغهی این نویسندهی عزیز برپایی استقامت و مقاومت از سوی این زنان جوان در برابر دگرگونیهای زندگی، درک دقیق و ایدهآل از جامعه و در نهایت آموختاندن زندگی فردی در اروپا، در غرب میباشد. زندگی فردی در عصر دیجیتال در عصرارتباطات مجازی در جوامع صنعتی و انکشافیافته امریست ضروری. همانگونه که زندگی جمعی و دور باهمی در قریههای وطن ضرور است حتی در شهرهای وطن و البته که شیرین و گواراست.
و اما آن ترس در این کتاب در قالب روایتهای گوناگون مهیج داستانی متکی بر بستر شهری مثلاً شهری بزرگ چون هامبورگ در کالبدشکافی قرار می گیرد. من فکر میکنم که نیلاب با طرح پیرنگهای این چنینی در جستجوی دریافت علل و زایل کردن این اوهام است. میخواهد به زن و زنان مهاجر هموطن خود نیروی درک، مقاومت و مقابله را ترزیق کند. گذشته از اینکه متنهای عزیزی بر بدنهی با صلابت و پر شکوه زبان و ادبیات پارسیدری می افزاید. که نقش خود را منحیث داستاننویس زن در ادبیات معاصر افغانستان تثبیت میکند.
کتاب دوصد و چند صفحهای مینا در برف حاوی سه داستان متوسط است، هزار دست، مینا در برف و قاقم در خانه. گواینکه واژهی قاقم در زبان امروزی کلاسیک شده است.
نویسنده داستان هزار دست را در فعل مضارع وجه اخباری نوشته است. به نمونهها توجه کنید:
« نرگس از خودش میپرسد./ چشمش به بستهی نامه می افتد./ خانم دیک در را می گشاید./ نرگس به بخار [دانه] روی بینی آقای دیک خیره میشود. هزار دست.»
استفاده از شکل فعل مضارع استمراری کار ساده نیست. این نوع فعل همواره با پیشوند تکمیل کنندهی (می) گردان میشود. بیان گزاره را در جملات به قاطعیت نمیبرد. خواننده را در نوعی انتظار گنگ با خود می کشاند. نوشتن در این فعل وجود دارد ولی معمول نیست. اما اگر نویسندهی بتوانداز عهدهی آن موفقانه بهدر آید کار جانانهی کرده است، متن متفاوتی آفریده است و بانو موج سلام در این شمار است.
داستان هزار دست در تکنیک یادداشت نویسی فراهم شده است. نمونههای بزرگ و مشهور این روش را در کتاب های ماگدولین یا زیر سایهی زیژفون اثر آلفونس کار، نامههای پدری به دخترش، کتاب فلسفی-اجتماعی جواهر لعل نهرو، سرگذشت انا ماری فرانک دخترک یهودی زیرشیروانی نشین امستردام در جنگ هیتلر علیه بشریت و شماری دیگر دیده می توانیم. نگارش داستان هزاردست در قید یادداشتهای ساعتوار و تاریخدار از روایت دانای کل صورت گرفته است. گویا نویسنده همانند فرشتهی موکل ناظر بر سرشت و سرنوشت افراد لحظات شان را ثبت اعمال نامهی شان می کند. یکی از تفاوتهای داستان در همین نکته است که مطابق معمول این یادداشتها را خود شخصیت داستان با قلم خود نوشته نمیکند.
تصویر پردازی برجستهترین ویژگی این داستان و کل مجموعه در تصویرهای بسیار زیبای آناست. نیلاب موج سلام ید طولایی در نگارگری فضا و محیط دارد. قلم خودکار نوک نقطهای در دستهای ظریفش به مویک نقاشی تبدیل می شود؛
« گندمها در فصلشان با کوچکترین وزش باد به چپ و راست سر می خمانند، به ملایمت رقص رقاصهای باله./ باری اواخر اوکتوبر طلایی بود. زمین دستمال نمناک آویخته بر رژهی بالکن کهکشان را می ماند. انبوه برگهای زرد،سرخ،قهوهای، جگری، و نارنجی بر زمین قالین هموار کرده بودند./شک پشم علوی شتری داشت. از فرق تا سر دمش نقش یک شط منحنی نارنجی، خریدن مار بر ریگزار را مجسم می کرد. هزار دست »
گاهی هم در روال داستان به معترضههای بر میخوریم که در تصویرهای بریده و پیوسته خواننده را به تفکر وا میدارد. این مهارت چنان به خوبی انجام می شود که شما در یک نکتهی مهم از سلوک روزانه، برخورد اجتماعی و عادتی ناپسند بر می خورید. در این چند سوها اگر گوشزدی از مسألهی به شما میشود در عین این اخبار داستان نیز دوام دارد.
« زیب بالاپوش کرمیرنگ را میبندد و کلاهش را بر سر می کند. موبایل و رمان را روی میز میگذارد. روی یکی از نیمکتها مینشیند….. سلام! نرگس یک قد می پرد رویش را دور می دهد./ انگیلیکا خاکستر سگرتش را در قوطی خالی سگرت میتکاند و میگوید….. انگیلیکا فیلتر سگرت را از بالکن به پایین می اندازد. نرگس از این کار او شگفت زده میپرسد. خاکستر سگرت را در قوطی می اندازی، منی توانی فیلترش را نیز در آن بیاندازی؟ انگیلیکا شگفت زدهتر از رنگ می رسد پس کجا انداختمش. هزار دست. »
آنچه که موجب حیرت و تحسین من در کتاب شد فن فاصلهگذاری است، وارد کردن ناگهانی بریدهی از یک رمان، رمانی که در دستکول شخصیت داستان است برای مطالعه و مشغولیت در لحظههای خالی آش. شامل کردن این توتهها در متن روایت اصلی داستان به تکانهی تبدیل می شود که خواننده با خود می گوید این چه است؟ کدام مرد؟ در کجا؟ و در چند سطر در می یابد که این تکرار و پی گیری حوادث آن رمان- ناول در ذهن شخصیت داستان است که گفتیم در دستکولش گذاشتهاست.
این ترفند را در تیاتر فن فاصلهگذاری می گویند و از کارهای برتولت برشت است که با نور و صدا و اعلان در جریان نمایش انجام می داد. با این کار مجری نمایش و نویسندهی متن به شما تلنگر می زند و شما را از روال متن بیرون می کند، متوجه میسازد که کجا هستید و چه انتظاری باید داشته باشید. مثالهای از این مورد را در داستانها دیده می توانید.
جریان سیال ذهن کلیدیترین ویژگی داستانهای قرن بیست بیستو یک است. در جریان سیال ذهن نویسنده به درون شخصیت داستان رخنه میکند و تهکاوی ذهن او را به جستجو میگیرد پ ناگفتهها را از دل ذهن ناخودآگاه وی بیرون می کشد. البته دانای کل مستقیماً به این امر نمیتواند بپردازد و غیر مستقیم روال روایت را به دست پرسوناژ می دهد و آن چناناست که نخست وی را در عوالم، در چرتها فرو می افگند و بعد از زبان خود وی درون خسته و پریشان یا خوشحال و پرشور وی را روی کاغذ می آورد. نویسندهی مینا در برف در بخشهای متعددی از داستانهایش به این گزینه روی می آورد. تا جایی که می توان نیلاب موج سلام را یکی از نویسنده های مستعد ببینم که از این تکنیک بهره می برد. زندهیاد ببرک ارغند نویسندهی پر تألیف در رمانهایش متخصص جریان سیال ذهن بودند.
در داستان مینا در برف مثالهای زیبایی از این مورد می توان یافت.
از نظر فضای داستان، کتاب مینا در برف با سه داستان متوسط برایم جالب و جذاب افتاد. نویسنده در کمال توانایی، داستان هایش را در تلفیق دو فضای مختلف نوشته است. وموفقانه بهدر آمده است.
درفضای زندگی اجتماعی-خانوادگی، قراردادها و خوشیها و فضای جنایی و خشونت و درگیریهای خونین. توانایی وی به قدری زیباست که ناباورانه طوری این دو فضا را به هم وصل می کند که متوجه نمیشوید. تداخل ماهرانهی این دو فضا آدم را به یاد استادان قصیده سرای ادبیات پارسی می برد، آنجا که شاعر در نسیب قصیده از عشق و جوانی و بهار و چمن سخن می گوید و بعد شما را چنان زیرکانه به موضوع دلخواهش انتقال می دهد که نمیتوانید نخوانید.
ایراد ملیحی که بر این کتاب میتوان گرفت، از نظر من آنست که اگرچه نویسنده در تخیل و تصویرسازی دست پر قدرتی دارد و مثال های زیبایش را قبلاً دیدیم که تا شعر منثور نزدیک می شود و این خصوصیت مهم و ستودنیاست. پرداختن به ریزه کاری ها هم قابل اهمیت است و اشاره به دقت و تسلط نویسنده در ارائه محیط داستان دارد.
ولی ازحام تصاویر گاه به تورم در تصویرپردازی کشیده می شود و آن موجب حشو می گردد. به این نمونه توجه کنید؛
« دستهایش را از دستکشها بیرون می آورد. کلید را در جا کلیدی ورودی خانهی دو منزله می اندازد. دو بار می چرخد. در را می گشاید. وارد خانه می شود. چراغ راهرو را روشن می کند. دستکشها و دستکولش را بر کند چوبی دهلیز میگذارد. بالاپوش را از تنش دور میکند. گردنش را از قید شال میرهاند. آن ها بر کتبند الماری می آویزد. و الخ…. مینا در برف »
گو اینکه در بسا موارد این حشو حشو ملیح است و در هر حال نکتهی ظریفی در باب انتقاد در سلوک روزانهی ما دارد تا متوجه باشیم و آن عمل را تکرار نکنیم. « دستم را از دست کریکمن می رهانم. قاقم در خانه » کریکمن کارگر ساختمانیاست که دست لطیف آن خانم (صاحبخانه) را میخواهد همچنان در دستش نگه دارد و سخن بزند. وقتی از فیلتر سگرت سخن می گوید وسواس پاکی محیط زیست را دارد. اما اگر در استفادهی دقیق تصویرگری توجه نکنیم، مَثل شخص پولداری را می مانیم که به خرج پول خود توجه نمی کند، گرچه اشیای زینتی بسیاری می خرد ولی زمانی می رسد که در و دیوار و طاقچه و پستوی خانه اش مملو از این اشیا شده است.
حروف چینی (تایپ، ویرایش)، درج دقیق شماری واژهها و موارد سجاوندی اگر مشکلات اندکی دارد، از آنست که صنعت چاپ و نشر کتاب در همین سالهای پسین به دست هموطنان ما افتاده است، در کابل یا بیرون وطن. من گمان دارم این نقیصه هم در کتابهای بعدی نویسنده و هم در چاپ سایر کتب برطرف میشود.
در یک سخن نیلاب موج سلام را در راه یک نویسندهی بزرگ شدن میبینم. چاپ این مجموعهی را برای ایشان و علاقمندان آن قلم مبارک می گویم.
حسین پرواز. ۱۹ فبروری ۲۰۲۱
بن مایهی داستانهای نیلاب موج سلام، نویسندهی تازهنفس و جوان را در این کتاب ترس بانوان (زنان و دختران) مهاجر شده از افغانستان تشکیل میدهد. این ترس زادهی بیگانگی و گمبودگی است. این ترس در محیط و از محیط است؛ از شب، از تاریکی و از تنهایی. بخشی از این ترس عقدهها و اندوختههای تجارب تلخ سالهای آغازین زندگی این تیپ شخصیتهاست که در زیر شرایط ناگوار وطن مألوف شکل گرفته و ذریعه ذهن نا خودآگاه تا این سن و سال و این سرزمینها(کشور میزبان) کشانده شده است.
دغدغهی این نویسندهی عزیز برپایی استقامت و مقاومت از سوی این زنان جوان در برابر دگرگونیهای زندگی، درک دقیق و ایدهآل از جامعه و در نهایت آموختاندن زندگی فردی در اروپا، در غرب میباشد. زندگی فردی در عصر دیجیتال در عصرارتباطات مجازی در جوامع صنعتی و انکشافیافته امریست ضروری. همانگونه که زندگی جمعی و دور باهمی در قریههای وطن ضرور است حتی در شهرهای وطن و البته که شیرین و گواراست.
و اما آن ترس در این کتاب در قالب روایتهای گوناگون مهیج داستانی متکی بر بستر شهری مثلاً شهری بزرگ چون هامبورگ در کالبدشکافی قرار می گیرد. من فکر میکنم که نیلاب با طرح پیرنگهای این چنینی در جستجوی دریافت علل و زایل کردن این اوهام است. میخواهد به زن و زنان مهاجر هموطن خود نیروی درک، مقاومت و مقابله را ترزیق کند. گذشته از اینکه متنهای عزیزی بر بدنهی با صلابت و پر شکوه زبان و ادبیات پارسیدری می افزاید. که نقش خود را منحیث داستاننویس زن در ادبیات معاصر افغانستان تثبیت میکند.
کتاب دوصد و چند صفحهای مینا در برف حاوی سه داستان متوسط است، هزار دست، مینا در برف و قاقم در خانه. گواینکه واژهی قاقم در زبان امروزی کلاسیک شده است.
نویسنده داستان هزار دست را در فعل مضارع وجه اخباری نوشته است. به نمونهها توجه کنید:
« نرگس از خودش میپرسد./ چشمش به بستهی نامه می افتد./ خانم دیک در را می گشاید./ نرگس به بخار [دانه] روی بینی آقای دیک خیره میشود. هزار دست.»
استفاده از شکل فعل مضارع استمراری کار ساده نیست. این نوع فعل همواره با پیشوند تکمیل کنندهی (می) گردان میشود. بیان گزاره را در جملات به قاطعیت نمیبرد. خواننده را در نوعی انتظار گنگ با خود می کشاند. نوشتن در این فعل وجود دارد ولی معمول نیست. اما اگر نویسندهی بتوانداز عهدهی آن موفقانه بهدر آید کار جانانهی کرده است، متن متفاوتی آفریده است و بانو موج سلام در این شمار است.
داستان هزار دست در تکنیک یادداشت نویسی فراهم شده است. نمونههای بزرگ و مشهور این روش را در کتاب های ماگدولین یا زیر سایهی زیژفون اثر آلفونس کار، نامههای پدری به دخترش، کتاب فلسفی-اجتماعی جواهر لعل نهرو، سرگذشت انا ماری فرانک دخترک یهودی زیرشیروانی نشین امستردام در جنگ هیتلر علیه بشریت و شماری دیگر دیده می توانیم. نگارش داستان هزاردست در قید یادداشتهای ساعتوار و تاریخدار از روایت دانای کل صورت گرفته است. گویا نویسنده همانند فرشتهی موکل ناظر بر سرشت و سرنوشت افراد لحظات شان را ثبت اعمال نامهی شان می کند. یکی از تفاوتهای داستان در همین نکته است که مطابق معمول این یادداشتها را خود شخصیت داستان با قلم خود نوشته نمیکند.
تصویر پردازی برجستهترین ویژگی این داستان و کل مجموعه در تصویرهای بسیار زیبای آناست. نیلاب موج سلام ید طولایی در نگارگری فضا و محیط دارد. قلم خودکار نوک نقطهای در دستهای ظریفش به مویک نقاشی تبدیل می شود؛
« گندمها در فصلشان با کوچکترین وزش باد به چپ و راست سر می خمانند، به ملایمت رقص رقاصهای باله./ باری اواخر اوکتوبر طلایی بود. زمین دستمال نمناک آویخته بر رژهی بالکن کهکشان را می ماند. انبوه برگهای زرد،سرخ،قهوهای، جگری، و نارنجی بر زمین قالین هموار کرده بودند./شک پشم علوی شتری داشت. از فرق تا سر دمش نقش یک شط منحنی نارنجی، خریدن مار بر ریگزار را مجسم می کرد. هزار دست »
گاهی هم در روال داستان به معترضههای بر میخوریم که در تصویرهای بریده و پیوسته خواننده را به تفکر وا میدارد. این مهارت چنان به خوبی انجام می شود که شما در یک نکتهی مهم از سلوک روزانه، برخورد اجتماعی و عادتی ناپسند بر می خورید. در این چند سوها اگر گوشزدی از مسألهی به شما میشود در عین این اخبار داستان نیز دوام دارد.
« زیب بالاپوش کرمیرنگ را میبندد و کلاهش را بر سر می کند. موبایل و رمان را روی میز میگذارد. روی یکی از نیمکتها مینشیند….. سلام! نرگس یک قد می پرد رویش را دور می دهد./ انگیلیکا خاکستر سگرتش را در قوطی خالی سگرت میتکاند و میگوید….. انگیلیکا فیلتر سگرت را از بالکن به پایین می اندازد. نرگس از این کار او شگفت زده میپرسد. خاکستر سگرت را در قوطی می اندازی، منی توانی فیلترش را نیز در آن بیاندازی؟ انگیلیکا شگفت زدهتر از رنگ می رسد پس کجا انداختمش. هزار دست. »
آنچه که موجب حیرت و تحسین من در کتاب شد فن فاصلهگذاری است، وارد کردن ناگهانی بریدهی از یک رمان، رمانی که در دستکول شخصیت داستان است برای مطالعه و مشغولیت در لحظههای خالی آش. شامل کردن این توتهها در متن روایت اصلی داستان به تکانهی تبدیل می شود که خواننده با خود می گوید این چه است؟ کدام مرد؟ در کجا؟ و در چند سطر در می یابد که این تکرار و پی گیری حوادث آن رمان- ناول در ذهن شخصیت داستان است که گفتیم در دستکولش گذاشتهاست.
این ترفند را در تیاتر فن فاصلهگذاری می گویند و از کارهای برتولت برشت است که با نور و صدا و اعلان در جریان نمایش انجام می داد. با این کار مجری نمایش و نویسندهی متن به شما تلنگر می زند و شما را از روال متن بیرون می کند، متوجه میسازد که کجا هستید و چه انتظاری باید داشته باشید. مثالهای از این مورد را در داستانها دیده می توانید.
جریان سیال ذهن کلیدیترین ویژگی داستانهای قرن بیست بیستو یک است. در جریان سیال ذهن نویسنده به درون شخصیت داستان رخنه میکند و تهکاوی ذهن او را به جستجو میگیرد پ ناگفتهها را از دل ذهن ناخودآگاه وی بیرون می کشد. البته دانای کل مستقیماً به این امر نمیتواند بپردازد و غیر مستقیم روال روایت را به دست پرسوناژ می دهد و آن چناناست که نخست وی را در عوالم، در چرتها فرو می افگند و بعد از زبان خود وی درون خسته و پریشان یا خوشحال و پرشور وی را روی کاغذ می آورد. نویسندهی مینا در برف در بخشهای متعددی از داستانهایش به این گزینه روی می آورد. تا جایی که می توان نیلاب موج سلام را یکی از نویسنده های مستعد ببینم که از این تکنیک بهره می برد. زندهیاد ببرک ارغند نویسندهی پر تألیف در رمانهایش متخصص جریان سیال ذهن بودند.
در داستان مینا در برف مثالهای زیبایی از این مورد می توان یافت.
از نظر فضای داستان، کتاب مینا در برف با سه داستان متوسط برایم جالب و جذاب افتاد. نویسنده در کمال توانایی، داستان هایش را در تلفیق دو فضای مختلف نوشته است. وموفقانه بهدر آمده است.
درفضای زندگی اجتماعی-خانوادگی، قراردادها و خوشیها و فضای جنایی و خشونت و درگیریهای خونین. توانایی وی به قدری زیباست که ناباورانه طوری این دو فضا را به هم وصل می کند که متوجه نمیشوید. تداخل ماهرانهی این دو فضا آدم را به یاد استادان قصیده سرای ادبیات پارسی می برد، آنجا که شاعر در نسیب قصیده از عشق و جوانی و بهار و چمن سخن می گوید و بعد شما را چنان زیرکانه به موضوع دلخواهش انتقال می دهد که نمیتوانید نخوانید.
ایراد ملیحی که بر این کتاب میتوان گرفت، از نظر من آنست که اگرچه نویسنده در تخیل و تصویرسازی دست پر قدرتی دارد و مثال های زیبایش را قبلاً دیدیم که تا شعر منثور نزدیک می شود و این خصوصیت مهم و ستودنیاست. پرداختن به ریزه کاری ها هم قابل اهمیت است و اشاره به دقت و تسلط نویسنده در ارائه محیط داستان دارد.
ولی ازحام تصاویر گاه به تورم در تصویرپردازی کشیده می شود و آن موجب حشو می گردد. به این نمونه توجه کنید؛
« دستهایش را از دستکشها بیرون می آورد. کلید را در جا کلیدی ورودی خانهی دو منزله می اندازد. دو بار می چرخد. در را می گشاید. وارد خانه می شود. چراغ راهرو را روشن می کند. دستکشها و دستکولش را بر کند چوبی دهلیز میگذارد. بالاپوش را از تنش دور میکند. گردنش را از قید شال میرهاند. آن ها بر کتبند الماری می آویزد. و الخ…. مینا در برف »
گو اینکه در بسا موارد این حشو حشو ملیح است و در هر حال نکتهی ظریفی در باب انتقاد در سلوک روزانهی ما دارد تا متوجه باشیم و آن عمل را تکرار نکنیم. « دستم را از دست کریکمن می رهانم. قاقم در خانه » کریکمن کارگر ساختمانیاست که دست لطیف آن خانم (صاحبخانه) را میخواهد همچنان در دستش نگه دارد و سخن بزند. وقتی از فیلتر سگرت سخن می گوید وسواس پاکی محیط زیست را دارد. اما اگر در استفادهی دقیق تصویرگری توجه نکنیم، مَثل شخص پولداری را می مانیم که به خرج پول خود توجه نمی کند، گرچه اشیای زینتی بسیاری می خرد ولی زمانی می رسد که در و دیوار و طاقچه و پستوی خانه اش مملو از این اشیا شده است.
حروف چینی (تایپ، ویرایش)، درج دقیق شماری واژهها و موارد سجاوندی اگر مشکلات اندکی دارد، از آنست که صنعت چاپ و نشر کتاب در همین سالهای پسین به دست هموطنان ما افتاده است، در کابل یا بیرون وطن. من گمان دارم این نقیصه هم در کتابهای بعدی نویسنده و هم در چاپ سایر کتب برطرف میشود.
در یک سخن نیلاب موج سلام را در راه یک نویسندهی بزرگ شدن میبینم. چاپ این مجموعهی را برای ایشان و علاقمندان آن قلم مبارک می گویم.
حسین پرواز. ۱۹ فبروری ۲۰۲۱
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور