آرشیف

2014-12-23

afrotan

نیم نگاهی به شعارهای « فتوی گونه ای آقای کرزی» ؟! « رئیس جمهوری اسلامی افغانستان » !
څوگ په رضأ د ملکه نه ځی …………  (۱)  
 
 
عدم خشونت و حقیقت چیزی نیست که در یک قانون اساسی نوشته و ثبت
شود ، اینها باید با اراده ء آزادی وبا میل شخصی پذیرفته شود . اینها باید
شکلی طبیعی همچون جامه یی که به پوست بدن ما چسپیده ما را در خود
گیرد . در غیر این صورت در مفاهیم آنها تضاد های پیدا خواهد شد .
 
  
« ماها تما گاندهی پیشوای بزرگ نیم قاره هند   » *
  
آخیرأ رسم شده است که هرکی بر سر اش « هوائ » زعامت و یاهم « بقای قدرت کاذب » بخورد برنامه اش را ارائه می دهد و بعضی اصلأ به ذکر یک عبارت و یک وعده مشخص اکتفأ نه میکنند ، بلکه به شکل عجیب وغریبی  حتی به قیمت تحریف واقیعتهای عینی و تاریخی جامعه ما به سوی  شعار های «مفتُکی» و « پُفکَی »  رو می آورند و وعده های فراوانی از جنس معلوم و شناخته شده ای  سر «خِرمن » از تربیونها ی نامدار  مافیائی را سرمیدهند ؛ زیرا اگر کسی از این قماش وگروهی که آگاهانه و یاهم  نا  آگاها نه  دغدغه آلوده بر « شهرت و قدرت !!» را درقفس سینه اش  همچون « غُده ناپاک سرطان » پنهان کرده باشند ، بگوید که اگر من رئیس جمهور شوم یک شبه و معجزه آسا  بی عدالتی های چندین قرن گذشته را از بین  خواهم برد ، یا آفتاب را بجای مشرق  از مغرب در می آورم !! ، و علی هذا…. ، ده ها و صدها نیاز  مادی و معنوی جامعه و ملت فقیر ما را بر آورده خواهم ساخت !!  هیچگونه دردی را دوا نه میکند . زیرا آنچه که مهم است این است که هر شهروند این جامعه  و هر باشنده ء این کشور بویژه در عصر کنونی که به حق عصر روشنائی و روشنگری نیز نا میده  میشود بدور از هرنوع« شعبده بازی ها و حُقه بازی ها »بداند و با آ نتن های  سریع السیر خِرد و آگاهی و یک محاسبه دقیق لمس  کند و تمامی امکانات و زمینه های موجود برای تحقق هر « شعار» سیاسی و اقتصادی را در« آونگ» یک  ارزیابی علمی بکوبد . زیرا به نظرو باور این حقیر نه هر « شعار » برخاسته از « شعورو آگاهی  » یک ملت و جامعه است و نه هم هرکه « زر و زور » دارد حق تلقی میشود ، بل کسی که به مؤقیعت تاریخی و اجتماعی خود در عصر حاضر ؤقوف داشته باشد و بکوشد تمامی روابط افراد با اجتماع و ارتباط اجتماع با جهان را عمیقأ بفهمد و  حس کند و درعین حال تمامی تجربیاتش وی را برای درک معنای «تعهد و مسؤلیت» در برابر مردم آماده ساخته باشد ، خود بخود جانب پیام انسانی و ملی  را خواهد گرفت که دیگرهیچگاه یک « شعار » نیست  بلکه نوع جهان بینی تجربی ، اجتماعی و تاریخی است . از همین رو مسؤلیت تاریخی و ملی زمامداران نوعی بوق و کرنای بیهوده ای  نیست ، بلکه به نوبه خود نوع زندگی هدفمندانه و مسؤ لانه ای است که هر عملکرد شان  جامعه و مردم را به سوی نوعی طرز تلقی انسانی از زندگی افراد در اجتماع و تاریخ هدایت میکنند ؛ اساس و بنیاد این زندگی هدفمندانه و مسؤلانه ای از زمام داران و بلند پایه گان یک جامعه ، استخراج نیاز های مادی ومعنوی یک جامعه در مقطع خاصی از تاریخ است که با تصویر کشیدن آن در قلمرو جا معه منجر به ایجاد اصلاحات زیرین و جلوگیری کننده ای ازاشاعه ء ابتذال ، سهل گیری های سیاسی و کج اندیشی های فکری و اید ئو لوژیکی می گردند .
 جالب آنجا ست که میان همین نخبه گان «حاکم و نیمه حاکم» برسرنوشت کشورما مسابقه بی نظیری از«شعار های بدون مصرف !!» براه اُفتیده است، همین دوسه روز پیش بود  که از یک تلویزیون شنیدیم و دیدیم که« اعلیحضرت  کرزی» طی  یک « فتوای  ء تاریخی و بینظیر!!» اش ،  در گردهم آئی که بتاریخ ۲۸ قوس ۱۳۸۷در لیسه امانی  به مناسبت روز جهانی مبارزه با فساد اداری تدویر یافته بود « شق القمری » کرد و اصولأ پدیده ای بنام « هجرت » را که یک موضوع نهایت حساس انسانی و دینی است در جامعه افغانی کاملأ مردود وباطل  اعلام فرمودند و برتمامی  تیوری ها و عملکرد های  مصلحان بزرگ جهان و افغانستان  که  از« آدم تا این دم» برای تحقق عدالت و دمو کراسی به مبارزه می پرداختند ،  خط بطلان کشید !!
در حکایت آمده است مرد عیارو درویشی  که همیشه کمرش را با صفحات مسین و آهنینی  می بست ، یک مشعل فروزانی را هم روی سرش حمل میکرد ، چوب دستی بلندی در دست داشت و با حالت نهایت غرور آمیز و قدمهای استوار و سنگینی راه می رفت و با لباس شگفت انگیز در همه جا می گشت ، هر وقت هر کسی دلیل این رفتار عجیب و غریب و غیر عادی او را می پرسیدند ، وی بلا درنگ در جواب می گفت ، دانش و علم او به اندازه ای است که اگر دور بدن اش را با صفحات و پارچه های مسین و آهنین نبندد ، ممکن است شکمش بتر کد ، و چون دایمأ دلش به حال مرد م جاهلی ! که در اطراف او در تیره گی ، جهل و نا دانی بسر میبرند  میسوزد همیشه یک مشعل فروزان را بروی سر خود حمل می کند . !!
در اوج و اهتزاز چنین روحیه غرور آمیز قدرت مصنوعی و کاذبی  بوده که حضرت مستطاب کرزی نه در کسوت یک رئیس جمهورکشور  بلکه در مقام مرشد مذهبی  و یک راهب دینی  چنین فتوی صادرفرمودند : « مهاجرت های ما حالی که ما میبینم و قبلأ نیز عرض کرد یم  به برادر ها و خواهر های عزیز ما ، جهاد ما نهایت بر حق بوده ولی مهاجرت ما اشتباه بزرگی بود .مهاجرت ما به خارج  افغانستان نهایت اشتباه نهایت بزرگی بود، که افغانستان تا به حالی تأوانش را پرداخته راهی است و تا امروز و شاید تا سالیان زیاد دیگر نیز تأ وانش را پرداخته برویم . مهاجرت مابه کشورهای همسایه، ما راازغرور،رسم ورواج،وعنعنه بسیار پسندیده عزت نفس،مجبور به این کرد که دست خود را به بیگانه ها دراز کنیم برای یک لقمه نا ن . مها جر شدیم پیش کمشنر مهاجرین رفتیم ،پیش ِ از این رفتیم و پیش ِ از او رفتیم ؛ تقریبأ ۳۰ و ۳۵فیصد مردم افغانستان مهاجر شد !………..
 قسمت دیگر مهاجرت های ما مهاجرت تعلیم یافته های ما بود به خارج افغانستان ! به اروپا به امریکا که توان فکری جامعه ما کم شد ، که آنها ۳۰ سا ل در آنجا بودند ریش سفید شدند و اولاد های شان نیز همان جا رفتند ، که شاید پس بر نگردند به همین دلیل هم چیزی را که بد میدانم ، بد میدانم ولی اینطور بد نه میدانم که برای شان جزأ بدهم .»
چنین بوده « آفاضات و بخشی از فرمائیشات فتوی گونه ی !!» جلالتمآب کرزی که در یک گردهم آئی مجللی منعقده در لیسه آمانی شهر کابل به محضر نامدارترین چهره های سیاسی و فرهنگی افغانستان  ایراد فرموده بود . اما آنچه که تعجب و تأ سف من و بسیاری از بنینده  گان و تحلیل گران امور سیاسی و اجتماعی را بر انگیخت این بوده که چگونه مسأ له و پدیده ء مهمی بنام «هجرت» که ضلع عمده واساسی « هویت و تمدن » راتشکیل می دهد هنوز هم  درخاطر شریف آقای کرزی نگنجیده است  !!هرچند این بیماری ویژه روشنفکران است که کار فکری به همان اندازه که انسان را میتواند در شناخت در ست و نگاه دقیق نسبت به واقعیات یاری کند ، در شکل انحرافی اش ممکن است وی را حتی از یک عامی که از عقل طبیعی و سالم برخوردار است بیشتر دور سازد ، و آنچه را هست نبیند و آنچه را که نیست ببیند ! بد ینگونه  که کلیات ، ذهنیات و اندیشه ء او را چنان در خود غرق میکنند و به او حساسیت ها و جهت گیری ها ی ذهنی خاصی می بخشد که برای وی عینک های رنگینی میشوند و آنگاه وی همه چیز ها و حتی محیط اش را از ورای آن مینگرد و بدان رنگ میزند و حتی در بسیاری از مراحل زندگی وی همانها را به بنام واقیعت های عینی می پندارد و در برابر آنها عکس العمل نشان میدهد و قضاوت میکند و راه حل می جوید و نشان میدهد ؛  مگر با  فرمائیشات آخیر و  فتوی گونه ء جلالتمآ ب کرزی  که راجع به مسأ له « هجرت » بیان فرمودند چنین بر می آید که این بیماری تنها خاصه ای از روشنفکران نیست بلکه بسیاری از زمامداران و حاکمان در جوامع بشری را نیز مصاب می سازد ؛ البته تفا ؤت در این است که روشنفکران با رسوبات یک معجون فکری از توهمات ،  و زمامداران وحاکمان ازمنفذ ها و جدار های آهنینی ازچا پلوسی و  چاپلوسان که بدور آنها حلقه میزنند مصاب به این مرض مهلک می گردند . لهذا میتوان گفت که هر دو گروهی از نخبه گان جامعه یعنی روشنفکران و زمامداران  تقریبأ با یک  تاکتیک و یک شیوه ی  رائیج  از پا ها در می آیند ! به نظر میرسد  جلالتمآب کرزی رئیس جمهوری اسلامی افغانستان را نیز مأ موران مخفی در چهره ء ارادتمندان جدید که بر گرد او حلقه زده اند و بنام مشاور و استاد و متخصص فنی و هزاران رشته ء ارتباطات« رمل نویسی و شعبده بازی » حتی از جلالتمآب رئیس جمهور افغانستان  زحمت اندیشیدن را نیز گرفته اند و رابطه های پنهانی و ثروت های آنچنانی را بصورت منظم و مرتب در زیر چتر شعار های میان تهی و با اتکا به توانائی های مالی و سیاسی مافیای  « ستون پنجم » که از برکت « تعدد مراکزاصلی  قدرت های خارجی » حضور شان را در بلند ترین مقامات و مراجع تقسیم غنیمت ها تضمین کرده اند ، پنهان میسازند . زیرا امروز عامی ترین افراد جامعه ما نیز بر این امر واقف اند که مرز های جغرافیائی و تقسیمات اقلیمی یک امرِ  کاملأ قرار دادی و اعتبار ی میباشد که برای بهزیستی اجتماعی و نظم خانواده بشری بوجود آمده است ، اگر هجرت ها و مهاجرت ها نبود ند ، انتقال اندیشه ها و تأ ثیر متقابل فرهنگ ها و تمدن ها ممکن نبود و در بسته بودن مرز های شناخت و ارتباط و عدم تبادل تجربی و تکامل علمی و فرهنگی بشر در بیگانگی از یکدیگر سرنوشت جدا از حیوانات و پرنده ها نداشت . هر قبیله و عشیره با همان دید و درک بدوی و حجری در جنگل خود خواهی و قدرت محصور میبود . تاریخ تدوین ملتها و تکوین دولت ها نشان میدهد که هیچ ملت و کشوری در جهان ، خالی از مها جرت ها و آوارگی ها نبوده و هرکدام ، دوره ای از آواره گی و بیخانمانی را طی کرده ، تلخی ها و بد بختی های آنرا چشیده است، طبیعی است که افغانستان نیز کشوری است که در زمانه های گوناگون هیچگاه خالی از هجرت و آواره گی نبوده و ملت مظلوم افغانستان در اسارت سیاست های ظالمانه شاهان و امیران کم سواد و بی استعداد در قرون مختلف قربانی تجاوز و لشکر کشی و ویرانی و آدم کشی بوده اند . چنین است که بسیاری بوده اند ملتهای که از ناچاری و ظلم ِ ظالمان و حاکمان  دست نشانده استعمار جهانی و قتی به ناموس و ارزشهای دینی و اعتقادی و  به خاک و سرزمین شان تجاؤز صورت گرفته  و در«میعاد گاهی  » از « هجرت   » آواره گشته اند که  برای راندن اشغال گران از سرزمین شان دست به مبارزات آزادی بخشی زده اند ،اما  این را هم نباید انکار کرد که بسیاری از  حرکت ها ی آزادی بخش ملی و مردمی جهان  به شمول نهضت اسلامی افغانستان که در راه آزادی و استقلال کشور در برابر بزرگترین قدرت نظامی وقت یعنی اتحاد جماهیر شوروی سابق به مبارزه خستگی ناپذیر ی می پردا ختند پس از تحمل رنج های بیکران و استقبال روز افزون و غیر قابل تصؤر مردم و روشنفکران اصیل میهن ، با شیوه شناخته شده استعماری و استحماری در اوج پیروزی شکار دسائس شوم دشمنان شد و نه تنها مردم شریف افغانستان را از زندگی صلح آمیز و مترقی محروم ساختند بلکه  آن همه اندیشه ها ی دینی و فلسفی  که زیر نام دین مقدس اسلام محور مبارزاتی شان محسو ب می گردید در آتش عقده های ناپاک قومی ، زبانی و قبیلوی  همچنان در عطش غریزه های مهار نا پذیر قدرت  ثروت خواهی و شهرت طلبی با خاک یکسان کردند  . تاریخ نیم قاره هند و مردم و ملت  سلحشور افغانستان هیچ گاه به یاد ندارد که « توده ها » خیانت کنند ، یا به آنچه که ایمان دارند پشت پا بزنند یا ملتی دروغ بگوید و بداند که « حق » است و باطل اش بخواند ، بداند که باطل است و حقش بنا مند . چنانچه هیچ نسلی از عیاران و مجاهدان حقیقی بخاطر مصلحتی ، حقیقتی را آگاهانه نکشته اند . مردم شکست میخورند ، سکوت میکنند ، ضعیف می شوند …..اما ارزشها و مقدسات خویش را به لجن نه میکشند ، خود را آگاهانه در خدمت دشمن قرار نه می دهند و خدمتگزاران خویش را به خیانتکاران و بیگانه گان نه می فروشند .همچنان توده های  از مردم ما در اوج ایثار و قربانی هرگز به دروغ خود را  به مذهبی ، مسلکی ، حزبی و سازمانی نه می چسپانند و هرگز با تظاهر به تقوی  و تقدس یا آزادی خواهی و روشنفکری از  ایمان و اخلاص دیگران سؤ استفاده نه میکنند ، آزادی خواهان و روشنفکران راستین و مجاهدان عدالت و دموکراسی را هیچگاه و در هیچ برهه ای از زمان  فریب نداد ند . مردم مسلمان ورنجدیده   افغانستان که از بد حادثه مجبور به هجرت شده بودند و جوقه ، جوقه در سازمان ها و گروه های بی شماری که در وجود آن استقلال واقعی ، دموکراسی واقعی مبتنی بر عدالت اجتماعی را آرزو می کردند ، هر گز به آرزوی خویش نرسیدند .
 اما سوال اساسی آنجاست که چرا و چگونه بصورت ناگهانی آن همه  سالها اندوخته ها و زجر کشی های هم آهنگی با مردم و  آن همه خون های که بخاطر آزادی و عدالت ریخته شد و آن همه ایمان ها  و ارادت های  مبارزان حق پرست نه تنها به هدر رفت بلکه نسل جوان معاصر ما را نیز نسبت به بسیاری اندیشه ها و باور های دینی و فلسفی که در ایجاد بزرگترین تمدن ها ی بشری سهم بسزای داشته  است مشکوک می سازند ! اگر مأ موران پیدا وپنهان و تبلیغاتچی های ماهری  که با مهارت و فریب بنام « مذهب و شریعت !! » ارتزاق میکنند و بزرگترین خطرات و دهشتناک ترین خطا ها و انحرافات و نا هنجاریها را بر پیکره ء مجروح عدالت ، جامعه بویژه دین مقدس اسلام برجا گذاشتند ، از سوی دیگر در میان روشنفکران نما های  شبه مترقی متجدد و حاکم بر سرنوشت جامعه ما  نیز که در هوای نظام سرمایه داری غرب و در فضای شعار ها و مکتب ها ی حاکم بر اندیشه ها ی امروز نفس میکشند در اساس فلسفه وجودیی « مهاجرت » را انکار می نمایند وآنرا یکی از بزرگترین اشتبا هات تاریخ معاصرکشور ما افغانستان می شمارند وبدین سان  روح اصلی بزرگترین تمدن های بشری یعنی  اصل زرین  «هجرت و حرکت» را زیر سوال میبرند .
اما مهمترین و درعین حال شگفت انگیز ترین بخشی از این فتوی که در قالب یک سخنرانی بیان گردید ه ، این است که جلالتمآب کرزی به مهاجرت صد ها هزار نیرو های  متخصص و کارشناس جامعه افغانی اشاره کرد و این نیروها در دوران حکومت های گوناگون در افغانستان مجبور به ترک وطن شده اند . جلالتمآب  آقای کرزی« رئیس جمهوری اسلامی افغانستان » شاید هیچگاه به تبعات تاریخی و رسوبات تباه کننده این روند توجه نکرده است اما تنها همچون « محتسب قمچین بد ست » به جنبه های حقوقی و جزائی آن می نِگرد و از محورخشک و بی ریشه ء مجازات و مکافات به آن می پردازد . بنأ راجع به این کتله عظیمی از شهروندان و نخبه گان جامعه با بسیار سادگی و بدون تعمق و بصیرت لازم سیاسی برای یک زمامدار چنین می فرمائید : « قسمت دیگرمهاجرت های ما ، مها جرت تعلیم یافته های ما بود به خارج از افغانستان ، به اروپا و به امریکا ، که توان کاری و توان فکری جامعه ما کم شد ، این ها ۳۰ سال در هما نجا بودند ، ریش سفید شدند و اولاد های شان هما نجا رفتند و خارجی شدند و شاید پس برنگردند . به همین دلیل هم چیزی را که بد می دانیم ، بد میدانیم ولی این طور بد نه میدانیم که برایش جزا بدهیم . » .
وقتی داستان آغازو انگیزه نخستین  مهاجرت برخی از همین« محتسبان» و نخبه گان جامعه ما را کسی با دقت لازم برای هرنوع قضاوت تاریخی مطالعه ومرور کرده باشد ، به چنین گروهی از راحت طلبان سیاسی که اکنون« قباله شرعی» تمامی تاریخ و جغرافیای کشور  افغانستان را نیزغصب کرده و درصورت لازم  برُخ دیگران نیز  می کشند ،  حق خواهند داد که نسبت به مسا ئل عمده و حساس در جامعه و تاریخ کشور ما صاحب چنین دید گاه وارونه و دور از واقیعت  های عینی  و تاریخی در جامعه بوده باشند ؛ !! و این یک  حالت بسیار رقت بار است ،  رئیس جمهوربودن بی صلاحیت ، دانشمند بودن با  جهالت ، تحصیل کرده ء بی شعور ماندن ، آدم های با تصدیق های بسیار محکم  و تیترهای جدی ، نه دروغ – چون دارای مدارک و اسنادی که برمهربزرگترین « پوهنتون ها» مانند « سوربون » ، « آکسفورد » ، « بیروت » ، « علیگهر » و « دهلی » وغیره به عناوین و القابی دهن چرب کنی مانند ، دکتر ، ماستر ، مهندس و پروفیسور مزئن شده اند میباشند .!!! اما از نظر آن چیزی که شعور ، فهم ، آگاهی ، احساس مسؤلیت در برابرزمان و تشخیص حرکت تاریخی مردم ما  است که او را و جامعه مظلوم ما را با خود میبرند در صفر قرار دارند . که این یک خطر بسیار بزرگی است ، به قول دانشمندی « خطر عالم شدن اما جاهل ماندن!». خطرش از این جهت است که معمولأ بسیاری آدم ها وقتی با علم اشباع می شوند احساس گرسنه گی فکری نه میکنند در حالیکه نیاز کنونی بشروتمامی جوامع دنیای سوم  بویژه مردم فقیر و تهی دست افغانستان از نبود یک فکر متعهدانه ای نسبت به ارزشهای متعالی فرهنگی و منافع ملی و انسانی رنج میبرند ، شگفت انگیزونهایت درد ناک است که « نبوغ علمی » و «استعداد های انسانی» نیزدربازارمکاره کنونی مانند کالاخرید وفروش می شود بنأ د نیای سرمایه داریی معاصربه کمک تاکتیک های مافیائی و حُقه بازی های مالی و با خریدن همه نبوغ ها ی که در مشرق زمین و جهان سوم وجود دارندبرای ترزیق مشروعیت های مصنوعی با مارک جعلی «دموکراسی»و«حقوق بشر» به رژیم های در حال زوال خریداری میکنند !!
حاکمیت سلیقه ای و صدقه ای در افغانستان !! :
 مهمترین قسمت این سخنرانی که به مثابه دکتورین مشروعیت دهی به «فساد » !! درگردهم آئی روز جهانی مبارزه با  فساد اداری از سوی بلند ترین مقام کشور جلالتمآب کرزی رئیس جمهوری اسلامی افغانستان بیان گردید توجه تمامی مردم افغانستان بویژه تحلیل گران و کارشناسان امور افغانستان به آن جلب کرد .
چرااین قسمتی ازسخنرانی تاریخی جلالتمآب کرزی را« دکتورین مشروعیت دهی فساد!»نامیدیم ! ؟ پاسخ این پرسش را پس از مرور کوتاهی  بر اصل  دکتورینی که حضرت جلا لتمآب حامد  کرزی بروز ۲۸ قوس ۱۳۸۷ در  گردهم آئی که به مناسبت روز جهانی مبارزه با فساد اداری در سالون اجتماعات لیسه امانی قرائت نموده بودند مؤ کول می دارم . « من دراین هفت سال حکومت ما به شمول یکماه پیش ، بلکه کمتر از یکماه پیش همواره ، روبرو شدیم با مسائل فساد ، جرم ، جنایت . با کسانی که بندی شدند ، به بندی خانه رفتند ، دیدیم که مردم ، ریش سفید ، محترم های ما ، بزرگوار های ما ، علمای ما ، بزرگان ما آمد ه ا ند به واسطه اش . که پروا ندارد این دفعه رهایش کن ، دفعه دیگر این کار را نه می کند ، پرواندارد این دفعه معافش کن ، دیگر این کار را نه می کند . این عیب بزرگ خود ماست ، در سراسر افغانستان این کار شده ، در هر ولایت این کار شده . پشت تروریست مردم می آید که رهایش کن …….آرزوی من این است که ما به حیث یک ملت خود را از این رسم بکشیم ، واسطه بدکار و فساد پیشه نشویم . بلکه خواهش مجازات شانرا کنیم . از یک طرف هر روز بد می گوئیم فساد را در ادارات افغانستان ، هرروز مطبوعات ما بد می گویئم مردم ما بد می گویند باز واسطه برایش می آید ……که حالأ شده رئیس صاحب خیر است رهایش کن پروا ندارد .
«چل مرا هم یافته اند ، من زود می گویم که خو ب ». این اصلاح را هم باید از خود شروع کنیم.این مشکل ماست ، مشکل اجتماعی ماست که این را باید اصلاح کنیم …..»
چنین اظهارات مشفقانه و لبریز از احساسا ت درونی  جناب آقای کرزی که در حق مردم ما داشته اند متأ سفانه از شأ ن یک زمامداری که در قرن بیست ویکم که قرن قانون و دموکراسی  نیز نامیده میشود و زمام اموریکی از عقب نگاهداشته ترین کشور های جهان را گرفته اند بد ور میبا شند . بطوری که دیدیم ومردم ما نیز با گوشت وپوست خویش لمس میکنند اینگونه «مدیریت سلیقه ای وصدقه ای »  بدرد رهبریی یک خانواده بزرگی می خورد که در نبود و فقدان سیستم مبتنی بر قانون ، تمامی اعضای  چنین  یک خانواده خود را ملزم به سلیقه و طبیعت انسانی رئیس خانواده می شمارند ، در چنین حالتی   است که تمامی  اعضای خانواده بجای  ظابطه ها  و معیار ها روی رابطه ها حساب می کنند و دل  رئیس خانواده را بدست می آرند . از آنچه که گذشت چنین بر می آید که نه میتوان برای مدیریت و زعامت تاریخی  یک جامعه و یک  ملت مقتدرو ویران مانند افغانستان تنها بر یک بُعدی از زعامت اکتفأ کرد ، بلکه با نها دینه سازیی یک سیستم همه جانبه و معقولی که از عمق فطرت انسانی یک ملت بر خاسته باشد ، آرام ، آرام نقش قاطع شخصیت ها و نخبه گان در میان جامعه و تاریخ را تقلیل بخشید . وجود و نهادینه سازیی سیستم مبتنی بر قانو نیت در جامعه که روح اصلی مذهب اسلام و مردم سالاری را نیز  تشکیل می دهند ضامن بقا و سلامت یک جامعه است . 
 
                                                                                                   یا هو
                                                                                           ۲۸ /۱۲/ ۲۰۰۸
                                                                                       مطابق ۸ جدی ۱۳۸۷
 ۱ : یک مصرعی از ابیات فلکلوریک  ( لندۍ )  پشتو