آرشیف

2014-12-29

afrotan

نیم نگاهی به بحران افغانستان درقلمروافکارو اندیشه های زمامداران شبه مذهبی و چپ حاکم برافغانستان!

 

قسمت چهارم :
یکی ازبرجسته ترین توجیها تی که از بلند گوهای مافیائی نگهبانان و پاسداران نظام حاکم بر سرنوشت مردم بیچاره افغانستان شنیده می شود همانا تیوریزه سازیی حاکمیت ظالمانه و غیر عادلانه  نظام سرمایه داری مافیائی  است که  به حکم اندیشه و تفکر برخاسته از شبه مذهبی بخشی از نگهبانان قدرت و ثروت  و یاهم محصول  نوعی افکار چپ گرایانه  هواداران سرا پاقرص شبه مارکسیستی با قرئت معیوب ماتریالیستی متقاضیان جدید و سهم داران قدیم  ثروت ،نظام حاکم مافیائی رابصورت تیوریزه توجیه میسازند!.
لهذاباید گفت که بااینگونه توجیهات وشناخت های معیوبی است که نظام بورژوازیی حاکم ومافیائی رامشروعیت کاذب بخشیده اند.بنابر این بخاطراینکه بتوانیم ریشه های اعتقادی و فکری مجریان وحامیان این مشروعیت کاذب نظام «مافیائی بورژوازی » حاکم بر سرنوشت مردم افغانستان را دریابیم ساده ترین میتود و اسلوب آن است که ریشه های فکری و مواضع اعتقادی  این دوبینیش و دو  تفکرمطرح در جامعه ما « اسلام و مارکسیسم »  را در برابر مقوله های مورد بحث ما یعنی خدا ، تاریخ و انسان را عمیقأ مطالعه و  مورد ارزیابی قرار دهیم .
۱ :  هویت تاریخی انسان در مذهب  و ما تریالیزم .
چنانچه قبلأ گفتیم و بارها بر این نکته تأ کید ورزیده ام  نوعی از نگِرش به هستی ، تاریخ و انسان تعیین کننده مواضع ما در برابر بسیاری از حوادث تاریخی در جوامع بشری می گردند ، به قول علامه اقبال اسلام شناس بزرگ قرن بیستم  که اسلام و کمونیزم هردو از انسان و حرمت تاریخی اش دم میزنند و به شناخت و چگونگی زیستن او می پردازند ، در کمونیزم یا نگاه مادی به انسان ، این موجود ارزشمند از خدا بسوی خاک فرود می آید و انسان با دلهره های زمینی اش اسیر قلمرو مادی درزمین میگردد درحالیکه مذهب بویژه اسلام کوشیده است تا انسان را ازخاک بسوی خدا فرا ببرد . وجه مشترک هردو اندیشه یعنی اسلام و کمونیزم اعتقاد بر این واقیعت است که هردو و به ظاهر سرمایه داری غربی را ماهیتأ برضد ارزشهای انسانی محسوب میکنند ؛ اما جهان بینی توحیدی  که مطالعه هویت « انسان » را از زمین بسوی خدا یعنی همان « خلافت الله » در زمین و کائینات مورد مطالعه قرار میدهد پس از پیمودن راه درازی از فلسفه و تاریخ انسان در می یابد که نگاه مادی به انسان یا « ماتریالیزم » شناخت پیشرفته ای از هویت انسان درچهار چوبها و قوانین  نظام سرمایه داری نامیده میشود .! و در چنین نگاه است که از انسان ها مهره های ساخته میشوند  که در ماشین آن جامعه  بشری ، بوسیله دولت دیکتاتوریی پرولتریا به رهبر پرستی ، اقتصاد پرستی رو می آورد که درحقیقت کمونیزم تبدیل به نوعی از« اکو نومیزم » و به انسان کمونیست امروزی میگردد که تمامی محتوای حیات انسانی اش را از نظام سرمایه داری و بورژوازی گرفته است و گرفتار یک دیکتاتوری خشن زرپرستی  می شود به عقیده پیر ژوزف پرودون Pierre Joseph Proudhon) فیلسوف و جامعه شناس نامدار فرانسه گرفتار یک کیش پُولیسی و دین پولیس پرستی است که حتی یک کمیسیون دولتی برای لگام زدن بر اندیشه ها ، فلسفه ، علم ، شعر و هنر ، نوع لباس ، روابط خانواده و خلاصه همه مناسبات انسان در جامعه را تعیین می کند ، چنین است که فاتحه بشر  و همه نیاز ها و ابعاد وجودیی انسان در جامعه را با اقتدأ بر ماتریالیزم خوانده میشود . باید گفت که فاجعه کنونی در جامعه ما نیز بر شانه های این دو هرم قدرت کاذب یعنی مذهبی که با قرئت خاص خودش توجیه کننده بورژوازی مافیائی شده  است و همچنان مارکسیسمِ که نتوانیست و نه میتواند با ریشه های خودش در اُفتد و ناگزیر آنرا  بسوی ویرانه ای هولناک تاریخ حمل میکنند ؛ از سوی دیگر مذهب بویژه ساخت متفکران و استراتیژیست های نظام سرمایه نیز که آله ء دست بورژوازی گشته است  و با جدا شدن از آگاهی و علم در قالبهای متحجر و سنت های جامد و کهنه و فاقد فلسفه و هدف و آمیزش با ایمان در خدمت نظام بورژوازیی مافیائی قرار گرفته است و تنها به وفاداری نسل های فرسوده و فرتوتی که طبق عادت ووارثت بدان وفادارند دلخوش دارد و هنر که زبان عمیق ترین حکمت های بشری و جلوه گاه قدسی ترین احساسهای عرفانی بود و از عشق شور میگرفت و از خود آگاهی انسان نور، با جدا شدن از این دو همزاد همیشگی اش ، تا مرحله پست « جنسیت » و «تفنن» سقوط کرد و یا در خدمت اربابان بی درد بورژوازی  قرار گرفت  . کاملأ طبیعی است که در چنین جائی از معنی و رسالت زندگی سخن گفتن بی جا است و همچنین منطقی به نظر می آید که سوسیالیزم و سرمایه داری ؛ چنانکه گرائیش آنرا می بینیم هر دو از فلسفه زندگی ، انسان شناسی و اخلاق به مرداب بزرگی از « اکونومیزم » بِا فتند چه ماتریالیزم فکری ، طبیعتأ در نهایت پس از فروکش کردن شور انقلابی نخستین اش که در آن مقدس ترین آتش های پنهان در فطرت انسان آگاه زبانه می کشید و عالیترین فضیلتهای انسانی چون آرمان خواهی و تعهد و مسؤلیت و فداکاری در راه عقیده …تجلی میکنند به « ماتریالیزم اخلاقی » منجر می شود همچنانکه ایدیولوژی اسلام تحت تأثیر مکتب های فلسفی و صوفیانه و مذهبی وشبه علمی قرون گذشته قرار گرفته و بر اساس بینیش وروح فرهنگی حاکم بر جهان قدیم تطبیق یافته و خود را متناسب کرده است ، فقه اسلامی تاریخی و قدیم نیز تحت تأثیر نظام طبقاتی و شکل تولید و توزیع اقتصادی بورژوازی تجاری قدیم شکل گرفته و توسعه یافته است و سپس در نظرو اندیشه فقهای ما ، در قالب  فقه اسلامی تاریخی درهمان بافت  های قدیم تثبیت شده است . در امتداد این مسیر تاریخی جامعه بود که جمعی بزرگی بنام « امت » به اجتماع مبدل گردید و جامعه مانند همیشه طبقاتی شد ، لهذا کاملأ  طبیعی است که طبقه ای هم بنام روحانیت رسمی در لایه های حاکم جامعه شکل گیرد  و نقش مشابهی با طبقه روحانیت دیگر مذاهب در دیگر جوامع را بر عهده گرفت و آن مأموریت و نقش توجیه وضع موجود و تفسیر عقاید و تدوین احکام به سود طبقات با لا و در برابر طبقات محروم جامعه بوده است . بزرگترین کاری که فقهای نظام های طبقاتی گذشته انجام داده اند ، همانا توجیه راست گرایانه احکام و احادیث و آیات است و همچنان رندانه ترین شاهکاری که در این زمینه انجام داده اند این است که در میان این آیات و احادیث و احکام که به مسأله اقتصاد ارتباط داشت آنچه را که میتوانیستند به نفع طبقه سرمایه دار و زمین دار تفسیر و توجیه کنند و اصل « قاعده تسلیط ۱» را بر پایه یک  استنباط معیوب به مثابه اصل حقوقی و فقهی مانند حدیث « الناس مسلطون علی اموالهم » به نفع ثروت مندان تفسیر کرده اند . جالب آنجا و آنگاه است که تمامی آیات و روایات و قصص قرآن و اعمال پیامبر و اصحاب و یاران اش را در نفی سرمایه داری و مال دوستی و زراندوزی و اثبات برابری و نفی مالکیت نامشروع خصوصی را که درافعال و گفتار  پیامبر اسلام و یاران اش متجلی گردیده است  و به تکرار نیز بر آن تأکید بعمل آمده  به دستور این طبقه روحانی درباری به صورت « امر ارشادی » یعنی پند و اندرز در آورده شده اند و نگذاشته اند تا شامل فقه گردد و تمامی آنها را در دائره اخلاقیات اسلامی محصور ساخته اند ، با دریغ وتأ سف همین طبقه رسمی روحانی که سرمایه سالاری و اشرافیت را توجیه و تیوریزه می سازند  و قتی از اقتصاد اسلامی صحبت بعمل می آورند تنها احکام مالکیت و قوانین فقهی نخستین دوران زندگی مسلمانان را مورد بررسی قرار می دهند و آن معادلات را راه حل تمامی معضلات پیچیده عصر کنونی نیز به حساب می آورند ، بنابراین برای بررسی و مطالعه دقیق، علمی  و عادلانه نظام اقتصادی ، قبلأ و در گام نخست باید فلسفه اقتصادی اسلام را جستجو کرد و لزومأ برای فهم فلسفه اقتصادی اسلام باید انسان شناسی و نگاه اسلام با هستی وتاریخ را باید عمیقأ شناخت ، از اینکه زیر بنای اساسی فلسفه اقتصادی اسلام  توحید نامیده میشود باید این مفهوم بزرگ را در تمامی سطوح حیات بشربصورت اکادمیک وعقلانی مورد مطالعه قرار داد وتنها براین مورد که گویا « خدا یکی است و دو تا نیست » نباید بسنده کرد .
جبهه گیری های طبقاتی دوهرم قدرت کاذب در جامعه افغانی !
امروز تمامی جامعه شناسان  بویژه آنانیکه مسائل افغانستان  را تجزیه و تحلیل می کنند من جمله بلند رتبه ترین  فعالان و سیاستمداران حوزه مشارکت درقدرت کاذب  در جامعه افغانی نه میتوانند از این واقیعت درد ناک درجامعه افغانی چشم پوشی کنند که نظام اقتصادی بازار آزاد که بصورت کاریکاتوری همراه با قرئت خاصی  از اسلام ! و دموکراسی! امتزاج یافته است گلون فرد فردی از مردم ما را میفشارند و ماهیتأ به« اقتصاد بازار آزار ! » تبدیل  شده است . تفسیر و تحلیل خطوط مختلف فکری و نقش آنها در مسیر حرکت جامعه ما همچنین تقسیم بندیی تشکیلاتی و فکریی این خطوط دردوحوزه کلان باورها وعملکردهای فعالین وسیاستمداران ومیزان نفوذ وکیفیت آن در تکامل جامعه افغانی تبلوریافته است ؛اما سوال مهمی که نزد همه احادی ازجامعه ما بوجود می آیداین است که چه نیروهای با چه اندیشه ها وجهان بینی های درنهادی بنام« دولت جمهوری اسلامی افغانستان » گِرد هم آمده اند ؟ واهرم های اعتماد این جریان های تشکیلاتی و فکریی که در گذشته با هم در خصومت قرارداشتند اکنون ودر این معادله مشارکت بر چه معیار های استوار است ؟ زیرا مگر نه این است که خداوند از" روح " خود در انسان دمید و او را امانتد ار خود ساخت ؟ که  به قول بسیاری از دانشمندان و فلاسفه ء متعهد وموحدعهد قدیم وزمان کنونی انسان در روی زمین جانشین و خویشاوند خداوند (ج) محسوب می شود و همان خداوند  حکیم و علیم روح اش را به فضیلت « اراده » سیراب می سازند ، و چون انسان با داشتن و حمل  « فضیلت اراده » در هستی روبه تکامل نهاده است  و در این مسیر احساس مسؤلیت میکند و لازمه هرگونه احساس مسؤلانه در تاریخ ، اختیار و آزادی است بنابر این از نظر اسلام ، انسان تنها موجودی است که مسؤل سرنوشت خود میباشد و نه تنهامسؤل سرنوشت خویش بلکه مسؤلیت انجام رسالت الهی درجهان را نیزبرعهده دارد.
آری ! خدائی که بصورت واضیح و بدون هرگونه زمینه های کج تعبیری در سوره حجرات قرآن به مثابه مانیفیست زندگی و آئینه فطرت بشر چنین حکم نموده است : يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (۱۳) اى مردم همانا ما شما را از يك مرد و يك زن آفريده‌ايم و شما را به هيئت اقوام و قبايلى در آورده‌ايم تا با يكديگر انس و آشنايى يابيد، بى‌گمان گرامى‌ترين شما در نزد خداوند پرهيزگارترين شماست، كه خداوند داناى آگاه است‌ .
آن دسته ازروشنفكران، نويسندگان، روزنامه‌نگاران و .. افغان (كه در شرايط خاص سياسي – فرهنگي جامعه كنوني افغانستان در دهه هشتاد زندگي مي‌كنند) و اعتقاد فكري به مسئله قومیت و زندگی قبیلوی  به مثابه پایه هویتی تاریخ و تمدن  ندارند و يا اهميتي در مسیر تکامل تاریخ تمدن ها و فرهنگ ها براي اين امرقائل نيستند،ازاصل واساس،چه به لحاظ معرفتي وچه به لحاظ وجودي(دروني وعاطفي)نمي‌توانند با اين مقوله ارتباطي برقراركنند. آنها بيرون دروازه  ايستاده‌اند. و يا در خارج از صحنه گزارشگري مي‌كنند از آنچه در اين ميدان گنگ و نامفهوم جلوه‌اي گاه تراژيك و گاه كميك دارد. ، اما از منظر« فاعلانه » (معرفت‌شناختي) يعني از منظر كساني كه خود بازيگراين صحنه‌اند و به لحاظ فكري و يا اهميت اجتماعي به اين مقوله معتقدند و يا مي‌انديشند؛ صورت مسئله فرق مي‌كند و رنگي ديگر دارد. که در آیه فوق الذکر خالق هستی و انسان نوعی ازاین مقوله را بویژه آنگاه که با بیان  وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ….به مقوله هویت با برسمیت شناختن مرزهای از ملیت و قبیله  بسنده میکند و درعین حال مهمترین مسأ له ای که به مثابه عامل اصلی و تعیین کننده در تحولات اجتماعی نامیده میشود درمجموع با مناسبات اقتصادی وحقوقی روابط مالکیت با انسان وجامعه  ارتباط دارد مربوط و منوط به تحقق برخی پیش فرض های وقایوی در مبحث إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ بیان گردیده است . باید خاطرنشان ساخت  که موضع  و تصؤر برخی از نامدارترین علمأ و دانشمندان  مذهبی در جامعه ما درباره مفهوم این آیه کریمه که در بالا از آن تذکر رفت خود  در قالب عبارات و تعاریف گوناکونی مطرح کرده اند و نگرش شانرا با الهام غیر مستقیم از اندیشه های فیلیسوف بزرگ یونان ارسطو و تأثیر آن بر تفسیر تاریخی برخی از آیه های قرآن یعنی تعبیرو تفسیر نادرست از آیه وتعزمن تشاء وتذل من تشاء بيدك الخير انك على كل شئ قدير ! استوار ساخته اند و بدین ترتیب غارتگری و تجاؤز بر سرمایه و اموال مردم ، ظلم و نابرابری را شرعی و از جانب پروردگار  یک امر فطری وانمود کرده اند . البته مسأ له دیگری که می خواستم عرض کنم و خیلی مهم است اشاره به حضور فعال  انبوهی ازشبه  روشنفکران فرانکفورتی چپ که شجرة النسب شان را عند الزوم با نامدارترین وچپ ترین فلاسفه ونخبه گان جوامع بشری مانند ماؤزیتونگ Mao Zedong  رهبروبنیانگذارانقلاب درچین پیوند و گِره میزنند میباشند ، که برخلاف اندیشه های اسلاف  و الگوهای فکری و عملی شان به راه بلد ان و پادو های صادق نظام مافیائی بورژوازی مبدل گشته اند  اما از اینکه هرسه جریان اعم ازشبه مذهبی ها و روحانیون درباری  یعنی همان باز مانده های از جهاد مقدس مردم مسلمان افغانستان  ، شاخه های گوناگون حزب دموکراتیک خلق افغانستان و طیف وسیعی از چپ اندیشان فرانکفورتی یاهم ناقدان شعاری نظام بورژوازی استراتیژیی رسیدن به قدرت کاذب ، ثروت فاسد و شهرت نامناسب را می پیمایند آنان را در یک کتگوریی همگون مورد بحث قرار می دهیم.
 
ادامه دارد
 
ومن الله توفیق
 
۲۲ جنوری سال ۲۰۱۲ میلادی
 
۱: تسلیط ، قاعده ، اصطلاحی در علم فقه . تسلیط در لغت به معنای چیره گردانیدن کسی بر دیگری و مسلط کردن همراه با قهر و غلبه است