آرشیف

2014-12-29

afrotan

نگـرشــی بر انســا ن شنـاســی فـردا

 

بزرگترین پارادُکس در تحلیل روشنفکران معاصر

 

پیوسته به گذشته : بخش پنجم

در چـهارمین بخش نوشتـا رم کـوشیده بــودم تا نشان دهم که چگونه با یک بینیش معیـوب شبـه فلسفـی پیرامون شناخت زندگی انسان کاخ بلندی از طبقات مختلف مردم بوجود آمدند ، و پس از انهدام حاکمیت کلیسا و تا هنوز هم به این پرسش فلاسفه و جامعه شناسان و دانشمندان علم جامعه شناسی پاسخ درست و عالمانه ارائیه نه شده است که چطور ممکن است آنچه را که به مثابه آفیون و مواد مخدر برای زندگی اجتماعی تشخیص و شناسائی گردد و با توجه به این واقیعت مسلم جامعه شناسی که جامعه و ملت را احادی از مردم و انسان های حقیقی و حقوقی در تاریخ بشر تشکیل مـیدهند ، با انتقال آن به حوزه خصوصی زندگی انسان ها ، شالوده یک ملت بزرگ و مفتخر بر گذشته و تمدن نوین را پی ریزی کرد ؟ و آیا واقعاً و حقیقتاً چنان تفاوتی بنیادی و اساسی بین این دو نوع رویکرد یعنی « انسان و جامعه » درعملیه ملت سازی و جامعه مدنی ‏وجود دارد که بتواند روح و روانِ بیمار و آلوده ای انسان را که به قول برخی از نامدارترین روشنفکران جوامع شرقی درمتابعت از کارل مارکس فیلسوف مشهورآلمانی و بنیانگذارمکتب ماتریالیزم دیالکتیک که « دین آفیون ملتها ست !!» را به عنوان یک فرضیه عمومی مطرح ساخته بود به مثابه یک واحد فعال بشری زمینه های ساختار یک جامعه مرفه و مترقی را فراهم آورد ؟ که اندیشه ملت سازی خصوصیت انسانی و بشری است و تنها همین انسان است که میتواند در باره سرنوشت خود و دیگران بیا ندیشد و در راه ملت سازی و درراه ایجاد یک جامعه مرفه مدنی گام های استواری به پیش نهد . شناخت این مسائل و سائر ابعاد زندگی انسان در تاریخ ، ما را با روح تمدن معاصر و ابعاد ویژه زندگی انسان آشنا میسازد . از همین جهت میبینیم که نفس استعداد اندیشیدن در انسان عامل حرکت انسان در تایخ است . از این رو در زندگی انسان هرروز و هرچند سال یکبار نوع معماری و خانه سازی عوض می شود در حالی که مورچه یا موریانه امروز و حتی در قرن بیست و یکم همان خانه ای را میسازد که چندین هزار سال قبل ساخته بوده است . یکی از متمائز ترین عامل های که انسان را با حیوان متمائز می سازد عامل تفکر است ، چنین است که انسان ، حرکت و تکامل می یابد و انسان های متفکر و دانشمند که دارای نبوغ برجسته ای هستند ، بیش از افراد عامی که گاهی منجمدند و در چهارچوب تعصب ها و قالب های موروثی و تقلید ی می مانند و در دریای خروشان تاریخ چنان می میرند که زائده شده اند ، خلاصه این که قضاوت ها و تحلیل های این نو ع روشنفکران مصلحت اندیش و بیغم باش برنوعی از یک « تـقــیه *» متحجرانه ، و غیر علمی استوار است که از یکسو مذهب و دیانت را همچون « ویروس خطرناک !!» زائیده شرائط ویژه ء فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی در تاریخ بشر می دانند و از سوی دیگر آنگاه که نه میتوانند در برابراین به اصطلاح « مکروب مُهلِک !» مبارزه رو در رو نمایـند ، انرا بروی بازهم یک مصلحت کژاندیشانه به حریم زندگی خصوصی افراد درجوامع بشری سوق وهدایت می کنند .! درحالیکه وقتی از فرآیند ملت سازی و جامعه مدنی صحبت میکنند، همین واحد های آسیب دیده انسانی را به مثابه مواد خام یک ملت مفتخربرگذشته و تمدن بشری بکار میگیرند.من اکیدأ بر این باورم که خطر آنانیکه مانند روشنفکران قرون ۱۷ و ۱۸ و آنانیکه در قرن حاضر با شعار « دین افیون ملت هاست » و یا هر شعار دیگری با دین مبارزه و مخالفت میکنند و با این قرئت متحجرانه از دین که عامل پریشانی و بدبختی مردم و حافظ تبعیض نژادی ، قومی و طبقاتی و گروهی ، جامعه بشری بوده مبارزه میکنند و محو کامل آنرا از شعار های اصلی و اولیه مبارزاتی خویش اعلام میدارند ، و ازهمه مهمتر اینکه قضاوت شان این بـوده که این به اصـطلاح « دیـن » با پیشـرفـت و تـرقی و آزادی و برابری بشری مخالف است کمتر از آنانـی است که نتوانند « دین و معنویت » را بحیث یک واقیعت تـا ریـخی در جوامع بشـری بویژه کشورهایـی شـرقی و اسلامی که از فقر عمومـی رنج می برند محو کنـند ، بلکه آنرا با ماست مالی ساختـن واقیعت های عینی روزگار امر خصوصی و گاهی اخلاقی در حوزه زندگی شهروندان محسوب میکنند . زیرا گروهی که با قضاوت های شبه علمی و تار یخی خویش به این نتیجه رسیده اند که گویا پدیده ای بنام « مذهب » محصول زندگی خرافاتی و طبقاتی انسان های اولیه است که از سوی جباران و ستمگران به مثابه سم تخدیر کننده بنام « دین و مذهب » ساخته شد و بالاخیره تا با عصر کنونی که ما در آن زندگی میکنیم امتداد یافت . بر خلاف آنانیکه بنام آزادی انسان و تحقق عدالت اجتماعی به مصلحت های معیوب و تخدیر شده رو می آورند و از دین و مقدسات مردم همچون نردبان برای قدرت گرفتن استفاده میکنند ، بدون هرگونه ریأ کاری و «مصلحت پذیریی تخدیری !» برای نجات و آزادی انسان محو کامل آنرا یکی از اهداف مهم مبارزاتی خویش محسوب میکنند. اما اشتباه گروه دومی ازروشنفکران که با صداقت ساده اندیشانه وصمیمیت ساده لوحانه شعار« دین افیون ملت هاست » را حمل میکنند ومحوکامل آنرا ازشعارهای اصلی مبارزاتی خویش قرار داده اند این است که تمامی آنچه را که دربخش بزرگی از تاریخ بنام دین ، به نام جهاد و حکومت های دینی دیده اند و یاهم بگوش شان رسیده است واین هارا عین دین دانسته اند ، همان طوری که بار ها گفته ایم با دین ، بویژه با اسلام اندکترین نسبتی ندارد و همه این ها را مذاهب و حکومت های طاغوت و استکبارو شرک خوانده میشوند .زیرا دینی که نگهبان و توجیه کننده فقرو اسارت و برده گی بوده و توده های مردم را به نفع زورمندان و زرداران در فریب و خاموشی نگه میدارند قرئتی دینی ا ست که تمامی احساس مذهبی را یا بصورت یک ماده تخدیری و یاهم بصورت یک عامل انزوا طلبی و گوشه گیری از جامعه ، و یا بدبینی کاذب نسبت به مادیات به نفع کسی که همه سرمایه ها و ثروت های یک جامعه را به تنهایی تصاحب کند .
لهذا کاملأ طبیعی است مذهبی که هزاران انسان آگاه ووقایه شده بحیث پیامبران برای کوبیدن و نابودی اینها بعثتشا ن را آغاز کردند ، مذهبی است که در آن مسؤولیت مردم و مسؤولیت انسان های روشن اندیش و آزادی خواه و عدالت گستری مانند مسؤلیت همین پیغمبران اوالعزم این دین و در ادامه آن بحساب مـی آید . « علمإ امتی افضل من انبیأ بنی اسرائیل » دانشمندان امت من از انبیأ بنی اسرائیل برترند . یعنی آنچه که پیامبران ما میکردند درست کاری است که پس از اتمام دین و در مرحله خاتمیت علمأ یعنی همان روشنفکران متعهد و مسؤل با ید ادامه دهند . اما سوال اینجاست که این دانشمندان و یا هم روشنفکران مسؤل و متعهد چه کاری و چگونه باید انجام دهند ؟ بدون شک مبارزه بی امان با دین خرافات و شرک برای استقرارواحیای دین آزادی بخش وعادلانه !. 
این چنین است رسالت تاریخی روشنفکران آزادی خواه و اصلاح طلب روز گار ما . به عنوان نتیجه گیری می خواهم عرض کنم رسالتی را که روشنفکران مسؤل و متعهد در نگرش و نگاه به تاریخ آئنده دارد این است که وقتی می بینند که جامعه اش در برهه ای از تاریخ به مرحله گذار و انتقال رسیده است نه تنها نا امید نه میشود بلکه برخلاف آدم های عامی علائیم گذار و انتقال را نشانه زمان خاصی می داند که او همیشه به دنبالش بود . روشنفکر کسی است که تمایلات و استعداد های نهفته در جامعه را شناسائی و تشخیص میکنند و خود و جامعه را ازآن تما یلات ویرانگرانه آگاه میسازد به قول ژانژاک روسو Jean-Jacques Rousseau متفکر سویسی که عمری را در فرانسه سپری کرد ه است میگوید :« شما به حیث روشنفکران همواره بینائی درمردم بوجود بیاورید ونباید برایشان برنامه طرح کرد . » زیرا پس از بینائی جامعه ، خود برای سرنوشت جامعه برنامه طرح ریزی خواهند کرد . لهذا به مثابه کسانی که برمسند روشنفکری که همانا مسند پیامبران است نشسته اند بجای اینکه به مردم و توده ها آگاهی ببخشند و مردم را از خطراتی که در مسیر راه شان وجود دارند آگاه سازند برای مدیریت و رهبریی جامعه طرح های ارائیه کرده اند و راه حل های عرضه نموده اند که بیشتر بجای نهادینه سازیی شاخص های که ریشه در بطن جامعه و فرهنگ گذشته داشته باشند بر فورمول شخصیت ها و روابط با زمامداران استوار میباشد . 
ادامه دارد 

* : تـقیه به معنای پنهان کردن و پرهیز کردن از یک حقیقت بکار گرفته شده است