آرشیف

2015-2-11

حمیدالله ژواک

نهال دست شـانــــده ای بی پروا؛ به بی پروایی قطع میشود

با آنهم که در غور هوا روبه سردی گراییده و امکانات محدود برای اعمار منازل و دکاکین کمتر بنظر میرسد اما، زورمندان با استفاده از این فرصت که درختان نیز خود را به رنگ محیط سازگار نموده، نظر بیننده و عابر هم چندان به درختها و نهال های موسم زمستانی دیگر جلب نمیشود، به غصب ملکیتها و ویران کردن محیط سبز پرداختند، شامگاهان ناوقت (بعد از نماز شام) از دفتر روانه خانه شدم؛ زیر گدام جاییکه نهال دست شانده استاد بی پروا است نظرم به یک گروپ 7 نفری افتاد، از خود پرسیدم: این کارگران سرکسازی امروز با این همه سردی چرا تا ناوقت شام کار میکنند؟ شاید بعد ازین دیگر امکان ساختن جویچه های کنار سرک نیست از همین جهت ممکن مسوولین دولتی ما بالای شرکت قراردادی سرکسازی فشار آورده تا بتوانند کار باقیمانده جویچه های کنار سرک را به اتمام رسانند، تا لحظات که به افراد کارگر میرسیدم ذهنم در تلاش پیداکردن علت این کار بی وقت بود، اما وقتی به کنار افراد کارگر رسیدم بدون اینکه من با آنها هم صحبت شوم، یکنفر تبر و اره را در عقب درخت ها پنهان کرد، که این خود نمایانگر… و مهمتر از این یگانه ساحه سبز شهر است، که علاوه بر مصارفت هنگفت مالی موسسات خارجی احداث شده بود بلکه با مشکلات وجگرخونی شخصیت دلسوز و مبتکرسرزمین ما، درختان این ساحه به حدی رسیده بود که از سرسبزی و شادابی منطقه مژده میداد، هرعابر که ازین جاده عبور میکرد صد آفرین را نثار بی پروا مینمود، اما اکنون هزار نفرین نثار این بی پروایان شب کار میگردد. موضوع را کوتاه میگیرم؛ از نزد یک از کارگران پرسیدم:

  •           کاکاجان!  ای درختان را برای چی قطع میکُنین؟

  •           تانک تیل میسازیم.

  •           تانک تیل از کی است؟

  •           ای هرکه است به تو چی.

این مردپخته سن و چهارشانه از جایش جنبید و طرف من آمد، با خود گفتم شاید زیر شلاقش قرارگیری، اما چطور شد که تندی حرکت خود را حفظ کرد و قبل از رسیدن به من، گفتم:

  •           خیراست کاکاجان، چرا؟ بدخورد گپای مه؟

  •           یله یی ماکو، دعوای زمین داری؟ (بگذار! دعوای زمین دارید)

  •           نی کاکاجان! مه دعوا ندارُم، تنها میخواستُم که بفهمم تا سبا روز کسی سر شما دعوا نکُنه که ای درختا را چرا قطع کردین.

  •           ای برارزده! چی پشت این گپا میگردی؛ توکه دعوا نداری برو قرار ده خانت بخواب ماجوابشه داریم، ما ای والی امر گرفتیم.

     بعد از این گفتگو با یک خداحافظی دلچسپ که آنها با من کردند، روانه خانه شدم، از صبح همان شب بطور معمول از خانه بطرف شهر راه افتادم وقتیکه به همین منطقه رسیدم دیدم همه نهال را از ریشه کشیده بودند وهمان شب منطقه را از وجود نهال به چنان پاک کرده بود که فکر میشد در هیچ زمان این ساحه شاهد نهال وسرسبزی نبوده باشد و یک تانک تیل (خالی) بزرگی را درکنار چند نهال که آنهم در قسمت بلندی بغل جوی از گزند کلُنک، تبر و اره در امان اما، ریشه هایشان همچنان از بلندی آویزان بود، قرار داشت.
دلم میخواهد به اقتباس از استاد بی پروا، به عاملین این عمل بد دعایی نمایم اما دعای (بد) هم بالای (بد) تاثیر گذار نبود، د الله (ج) چارې په تلېوار نه، بلکې په مدار دی)
     از یک طرف اگر به قول کارگر که امر زمین را از جناب داکتر صاحب عبدالله هیواد والی غور گرفته است، درست باشد. بنظرم من والی صاحب صلاحیت توزیع ساحه سبز را ندارد، چرا که فرمان رییس جمهور در زمینه صراحت دارد، اما این مسوولیت از همه بیشتر به ریاست محترم محیط زیست برمیگردد که جناب رییس صاحب ممکن تا حال خبری هم از قتل درختان و درگمی ساحه سبز را نداشته باشد.

 

 

 

تصاویر چند از ساحه چور را در زیر مشاهده فرمایید:

 

نهال دست شانده ای بی پروا؛ به بی پروایی قطع میشود
 
نهال دست شانده ای بی پروا؛ به بی پروایی قطع میشود
 
نهال دست شانده ای بی پروا؛ به بی پروایی قطع میشود
 
نهال دست شانده ای بی پروا؛ به بی پروایی قطع میشود
 
نهال دست شانده ای بی پروا؛ به بی پروایی قطع میشود
 
نهال دست شانده ای بی پروا؛ به بی پروایی قطع میشود
این مکان که در جوار زمین تحت اشغال جدید قرار دارد، 5 ماه قبل به امر شاروال از وجود نهال پاکسازی گردید
نهال دست شانده ای بی پروا؛ به بی پروایی قطع میشود
گوشه از نهال دست شانده استاد معظم بی پروا که اکنون تحت اشغال من و تو قرار دارد.
 
 نهال دست شانده ای بی پروا؛ به بی پروایی قطع میشود