آرشیف

2016-1-15

مولانا کبیر فرخاری

نـظـــــــام کـهـنـــه

آید اگر طــراوت پر جـــوش نوبهار
افــتد نظام کهنه و فـــرتوت از دیار

گیرد مقام خسرو گل بر سریر باغ
جغد ازدیار بلبل وگل می کند فرار

گفتم ز آب تلخ کنــم نوش ساغری
پیمانه را ز دختر رز می برد نگار

آشفته تر ز وضع پریشان ما کجاست
بر گوش دل نوای خر است نغمه ی هزار

پیچیده غم به پای دل غــــمگسار من
روزم سیه چو حلقه ی زلفان تاب دار

میهن بسان بســمـــــل افتاده زیر تیغ
داعش کــشد ز دامن دین تیغ آبدار

کرسی نشین دولت ناجور و ناتوان
دزدی کند بنام خدا می دهد شعار

چون مرتجع به چشم دوبین می برد عنان
اندیشه اش چو قطره ی سیماب بی قرار

خواهد شدن به کام لجن روزی واپسین
این حاکمان غاصب و نیرنگ و انتحار

با چشم تیزبین خرد گر کنی نظر
بنشسته است به کاخ هما بوم شام تار

سیلاب غم فراست ز بام و دری وطن
برخیز هــم کنان ره رزم و افتخار

با مشت آهنین و گره بسته و ستبر
بشکن طلسم کهنه ی اصحاب اقتدار

فرخاری چــــــون حباب روانیم روی آب
طفل صدف به موجه ی دریاست زرنگار

ونکوور- کانادا
۱۴ جنوری ۲۰۱۶