آرشیف

2020-10-23

نظم دجال- قسمت پنجم: آزادی

 

 

نظم دجال- قسمت پنجم: آزادی

آزادی زیباست. انسان با آزادی زیباست. انسان با آزادی انسان است. آزادی را از انسان بگیر، نه زیبا می‌ماند و نه انسان. تاریخ از زمانی که حافظه‌اش کار می‌کند حکایت از آزادی و عطش آزادی بشر دارد. اگر چیزی بنام آزادی نمی‌بود، تاریخ بشری وجود نمی‌داشت. هر نشانه‌ی بشری روی زمین حکایت از عطش برای آزادی در انسان  را دارا است. عطش برای آزادی در انسان جداناپذیر است. درواقع، قبل از آغاز زندگی نیز عطش برای آزادی در انسان وجود داشت. در جنت همه‌چیز برای انسان مهیا بود، فقط آزادی نزدیک شدن به یک درخت خاص را نداشت. انسان همه‌چیز، همه رفاه و همه خوشی‌های بهشت را قربانی آزادی کرد؛ به درختی نزدیک شد که اجازه‌ی نزدیک شدن به آن را نداشت.
آزادی و آزادگی فطری است. بزرگ است. متعالی است. درواقع یکی از اهداف ادیان الهی رسانیدن انسان به آزادی است؛ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي … وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ:- کسانی كه از اين فرستاده پيامبر درس‌نخوانده كه… از [دوش] آنان قیدوبندهایی را كه بر ايشان بوده است برمی‌دارد (قرآن سوره. الأعراف، آیه. 157).
نظم دجال با شعار آزادی آغاز به شکل گرفتن کرد.  تا امروز شعار این نظم آزادی است. یکی از افتخارات آن آزادی است. این نظم، خود را پیام‌آور شعار آزادی می‌داند. خود را پیامبر پیام مسیحایی آزادی می‌داند. دین این نظم آزادی است. بنام آزادی جنگ‌ها راه می‌اندازند و بنام آزادی، آزادی‌ها را سلب می‌کنند.
پیام مسیحایی آزادی این نظم نیز حامل نسخه‌ی تباهی برای شنوندگان خویش است. آزادی دو جنبه دارد؛ «آزادی از» و «آزادی به». در انگلیسی کلمه‌ی لیبرتی (Liberty) برای «آزادی از» استفاده می‌شود و آزادی که هردو جنبه را در بر داشته باشد فریدم (Freedom) است. وقتی نظم دجال از آزادی می‌گوید، منظورش لیبرتی است. ایدئولوژی این نظم از همین کلمه گرفته شده است؛ لیبرالیزم. درواقع، لیبرالیزم با پیام «آزادی از» انسان را از تمام قیدوبندهای گذشته آزاد می‌سازد و در بدل بسیاری قیدوبندهای جدید را در مقابلش می‌گذارد؛ جای اخلاق را قانون می‌گیرد…
آزادی زیبا است. اما، انسان موجود محدود است و نامحدود طلبی، ساز خدایی درآوردن است. انسانی که ساز خدایی درآورد، نه خدا می‌شود و نه انسان می‌ماند؛ به موجود عجیب‌وغریب و اکثراً شرور مبدل می‌شود. انسان هیچ‌چیز نامحدود نمی‌تواند داشته باشد. انسان اگر آزادی نامحدود بخواهد، از جنت رانده می‌شود. از ثبات دور می‌شود. از رفاه به دور انداخته می‌شود. از خوبی‌ها بیگانه می‌شود. یک جامعه نمی‌تواند با نامحدود طلبی انسان‌ها بسازد. برای نظم اجتماعی محدودیت لازمی است. تاریخ بشری شاهد است که اخلاق و ادیان، همیشه محدودیت مشروع (و گاهی نامشروع) برای آزادی انسان وضع کرده‌اند؛ محدودیتی که نیاز به قوه‌های اجرایی برای محقق شدن آن وجود نداشت. محدودیتی که انسان آن را در قالب دین و اخلاق، به حیث قرارداد اجتماعی پذیرفته بود. در قالب این قرارداد اجتماعی، انسان با سایرین احساس وابسته بودن، احساس شرکت هویتی و احساس امنیت می‌کرد.
نظم دجال با پیام لیبرالیزم آمد. با پیام آزادی آمد. اما، « آزادی اینجا، به مفهوم مثبت آن نیست، بلکه آزادی به معنی منفی کلمه «آزادی از» است (Fromm, 1969 p. 48)». آزادی منفی انسان را از تمام نهادهای اجتماعی و قراردادهای اجتماعی گذشته آزاد می‌ساخت. از دین. از اخلاق. از روابط اجتماعی. از وفاداری به جمع. از کلیسا و مسجد. از تمام آنچه او را به دیگران و با جهان مرتبط می‌ساخت. با آزادی منفی، انسان حس ارتباط با سایر انسان‌ها را از دست داد. حس ارتباط با جهان را از دست داد. حس امنیت را که در جمع داشت از دست داد؛ انسان فردگرا شد. حس امنیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را از دست داد. انسان تنها شد. آزادی منفی دو گزینه پیش روی انسان گذاشت؛ یا باید تنها باشد و یا باید آزاد. انسانی که آزادی منفی ترویج‌شده را انتخاب کرد، تنها شد. انسان تنها شده، ناگهان خود را یک موجود کوچک در مقابل یک جهان بزرگ یافت. این جهان بسیار قوی‌تر و بزرگ‌تر از انسان تنها بود. او خویشتن ضعیف را در مقابل یک جهان بسا قدرتمند، بی‌اهمیت و ناتوان یافت. جهان از هر سو وی را تهدید می‌کرد. او ناتوان شده بود. به قول واصف علی واصف، او در شلوغی تنها شد؛ «زندگی امروز یک واقعه‌ی دردناک تنهایی است. انسان امروز در بحر وسیع و نامحدود زمان، مانند یک جزیره تنها است. نزدیک همدیگرند، اما از همدیگر بیگانه. از همدیگر بی‌خبر. از خود بی‌خبر. در روح انسان امروز، زهر تنهایی رخنه کرده است. اعمال انسان، برایش عذاب تنهایی نوشته است. عابدِ تن گشته است. انسان از انسان می‌ترسد. انسان از خود گریزان است. قصیده‌های قدرتمندان و دست ظلم در حال قوی شدن است. سپر قدرت انسان‌ها را منصوب به تباهی ساخته است. تنهایی هولناک انسان را احاطه کرده است (واصف، 2019 ص. 99، 101).»
اما، انسان نمی‌تواند تنها باشد. «تنهایی فقط زیبنده‌ای ذاتی است که لا شریک است؛ از والدین و اولاد بی‌نیاز است. در لامکان تنها بوده می‌تواند. مگر، اهل زمین تنها بوده نمی‌توانند. حالات قبل از تولد و پس از مرگ را فقط خدا می‌داند، مگر در زندگی هیچ‌وقتی بر انسان نمی‌گذرد که تنها باشد؛ نه جنازه‌اش تنها است و نه خوشی‌اش. انسان نشسته در تاریکی عمیق شب، تنها نیست. صدای گذشته را می‌شنود. نظاره‌هایی در مقابلش ظاهر می‌شوند که در مقابلش نیستند. گلاب‌های یادها می‌شکفند. طلسمات روشن و خاموش شونده باز می‌شوند. خطوط ظاهر شونده و محو شونده‌ی پیکرهای زیبا متجلی می‌شوند. ایام گذشته پروانه‌وار دوباره آغاز به گذشتن می‌کنند. شاخه‌های خشک، زخم‌گونه می‌شکفند و سمعش آغاز به شنیدن طنین‌ها می‌کند. این‌چنین، تنهایی ممکن نیست (واصف، 2019 ص. 43).» بناءً، انسان دنبال راه‌حل برای تنهایی خویش برآمد. وقتی در آزادی منفی از خدا خود را آزاد ساخت، همه‌چیز را به پرستش گرفت؛ پول، شهرت، موفقیت و… کسی که هیچ خدایی را نمی‌پرستد، همه‌چیز خدایش است. خدای یگانه را نپرستی، بت‌پرست می‌شوی. دنیاپرست می‌شوی. شهرت پرست می‌شوی. شخصیت پرست می‌شوی. علم پرست می‌شوی. انسان نمی‌تواند با فطرت خویش مبارزه کند. خدای حقیقی را فراموش کرد، خدای باطل را به پرستش گرفت. باور به دین را رها کرد، به خرافه ایمان آورد. انسانِ قربانی آزادی منفی، امروز خرافه‌پرست شده است. خرافه‌ی انسان امروز این است که فکر می‌کند علم مشکلات باطنی و معنوی‌اش را حل می‌تواند؛ «دو نوع خرافه وجود دارد: اول اینکه ساینس بخواهد زندگی باطنی (شخصیت درونی، عطش برای یافتن عشق، خداپرستی،  روح، هنر، زیبایی‌شناختی و …) را شرح کند و دوم اینکه دین بخواهد پدیده‌های طبیعی (ساینسی) را تشریح کند (Izetbegović, 2012 p. 265)». وقتی اخلاق از بین رفت، برای ثبات و نظم اجتماعی و برای نجات از مجاز بودن همه‌چیز، «وقتی خدا نباشد، همه‌چیز مجاز است (Schroeder, 2010 p. 102)»، برای همه‌چیز قانون ساخت؛ تا حدی که حتی قوانین احمقانه را مبنی بر اینکه بیشتر از پنج ثانیه و چهارده ثانیه نگاه کردن به یک زن باید جرم حساب شود، موردبررسی قرار داد (Sudhi, 2016) (Marks, 2018).  وقتی از ترس چیزهایی نامرئی آزاد شد، فیلم‌های وحشتناک ساخت تا خود را بترساند. وقتی از روابط فامیلی آزاد شد، سگ و گربه را به خانه راه داد تا فامیلش شوند. وقتی از قوم و قبیله آزاد شد، حزب و گروه ساخت. وقتی از مراسم عبادتی آزاد شد، کنسرت‌های موسیقی را عبادی‌گونه ساخت.
وقتی انسانِ غرق در آزادی منفی و یا آزادی دجالی، کاملاً تنها شد، همه‌چیز خارج از خود را تهدیدکننده یافت، ارتباطش با انسان و جهان قطع شد و تمام بدیل‌های نهادها و افکار گذشته ناکام ماند، فرار از آزادی را یگانه راه‌حل فرا روی خویش یافت. فرار از آزادی طوری که اریک فروم حالت روان‌شناختی انسان عصر حاضر را می‌خواند، سه نوع شخصیت به وجود آورد؛ شخصیت اقتدارگرا و شیفته‌ی اقتدار، شخصیت ویرانگر و شخصیت همه مانندی خواه و یا آلت دست (Fromm, 1969 pp. 157-230).

  1. شخصیت اقتدارگرا و شیفته‌ی اقتدار: انسان کلافه شده از تنهایی و تهدید و تضعیف‌شده توسط جهان بزرگ، برای حس امنیت و حس اهمیت  دنبال اقتدار به هر قیمتی می‌شود؛ یا خودش می‌خواهد مقتدر شود و یا هم  خود را تسلیم هر قدرت و داعیه‌دار قدرت می‌کند. فاشیسم در جرمنی و ایتالیای قرن بیست، پاپولیسم ترمپ و مودی در قرن بیست‌ویک بهترین مثال‌های شخصیت‌های اقتدارگرایند.

  2. شخصیت ویرانگر:  وقتی انسان تنها شده بالاثر آزادی منفی، جهان را تهدیدکننده یافت، برای نجات از منبع تهدید دنبال ویران نمودن آن می‌شود. عطش این نوع انسان برای ویرانگری هیچ‌گاه از بین نمی‌رود، زیرا همه‌چیز در تنهایی تهدیدکننده می‌نماید و از بین بردن همه‌چیز پایان ندارد. در تظاهرات به آتش زدن می‌پردازد، در جنگ‌ها به بمب فرش نمودن می‌پردازد و در زندگی عادی دنبال تخریب هر نظم و هر نهاد می‌باشد. تظاهرات، جنگ‌های غیرمنصفانه‌ بنام مبارزه علیه تروریزم و گروه‌های تنفر محور، بهترین مثال آن‌ها است. جای تعجب نیست که طرز تفکر گروه‌های تخریب‌گر جهان اسلام نیز اکثراً توسط شهرنشینان طبقه‌ی متوسط شکل می‌گیرند.

  3. شخصیت همه مانندی خواه: بازیابی روابط گسسته با انسان‌ها و با جهان بالاثر آزادی از نهادها و قراردادها، باعث به وجود آمدن تلاش جدی برای ارتباطات جدید می‌شود. انسانی که توسط دین با جهان و انسان‌ها ارتباط داشت، اکنون ایزم‌ها را جایگزین دین می‌کند؛ سوشیلیزم، فمینیسم، داروینیسم و صدها ایزم دیگر که سلاح دجال برای گرفتن عقول مردم است. در تلاش بعدی انسان برای ارتباط برقرار کردن، خود را همه مانند می‌سازد. اگر خال‌کوبی هنجار همگانی شد، بدون تفکر خال‌کوبی می‌کند. اگر بِرَند پوشی هنجار جامعه شد، بدون تفکر لباس دارای کیفیت 500 افغانی را 5000 و حتی 50000 می‌خرد. اگر لباس کوتاه هنجار جامعه شد، بدون تفکر تنبان خویش را از تن می‌کشد. و…

 
شیطان نمی‌تواند مستقیماً بر تخت حکومت ظاهری بشر بنشیند، اما دجال دنبال ایجاد حکومت و نظم جهانی است تا بر تمام بشریت حکومت کند و شخصیت مفر از آزادی منفی بهترین شکار دجال برای محکوم‌سازی است. سه شخصیت فوقِ مفر از آزادی به‌جای اجتماع انسانی به توده‌ها (ی گوسفندی) مبدل می‌شوند. توده‌ها قدرت تفکر را ندارند و انسان شامل در توده‌ها به هر سازی که رهبران توده بزنند بدون تفکر می‌رقصند (Le Bon, 1897 pp. 73-75). پیامبر (ص) می‌فرمایند: «هرکسی از دجال شنید، به وی نزدیک نشود. زیرا او با این فکر که مؤمن است نزدیک وی می‌شود، اما بالاثر شبهاتش از او اطاعت می‌کند (أبو داود، بيروت ص. 116، ج. 4)». امروز دیده می‌شود که انسان‌های مفر از آزادی و حتی مسلمانانی که قربانی طرز زندگی نظم دجال شده‌اند برای فرار از آزادی دجالی و از دست دادن تفکر و مبدل شدن به جسدها، با خواندن نیچه پوچ‌گرا می‌شوند، با نزدیک شدن به نهادهای دجالی سیکولر و بی‌خدا می‌شوند، با آشنایی با پدیده‌ای بنام جامعه‌ی مدنی فمینیست می‌شوند و… 
بعضی از اهداف دجالی در نامه‌ی یکی از ایلومینتی‌ها که توسط راتثچایلد تربیت‌شده است،  در نامه‌ا‌ی برای یهودیان چنین خلاصه‌شده است:
«لازمی است تا انسان از فامیلش دور شده و اخلاقیاتش از بین بروند. گفتگوهای دراز در قهوه‌خانه‌ها و بیهودگی تماشاها (فیلم، تئاتر، برنامه‌های تلویزیونی، مسابقات ورزشی و…) را دوست داشته باشد. فریبش ده، از خودش دورش بساز، برایش نوعی از اهمیت ده و فرد فرد را در کارهای روزانه خسته ساز… پس از نمایاندن خستگی کلافه کننده‌ی کارهایش، تحریکش کن تا خواهان زندگی دیگری شود. انسان باغی تولد می‌شود. خواهشاتش را چنان برهم زن که آتش‌گونه باغی شود، اما نگذار که شعله‌ور شود. این آمادگی کار بزرگی است که باید بیاغازی. وقتی به اذهان بسیاری دوری از فامیل و دین را القا کردی، الفاظی بر او بباران که سوی نزدیک‌ترین لوژ (فریمیسنری) سوقش دهد. این پوچی هم‌هویت شدن بورژوازی (طبقه‌ی متوسط جامعه) چنان پیش‌پاافتاده و جهانی است که قبل از حماقت انسانی آن را می‌ستایم… (Zaid, 2013 p. xxiii)».
یگانه هدف دجال مبدل سازی جوامع بشری به جوامع دارای خصوصیات فوق است، زیرا این‌چنین جوامع به‌زودی شکار فتنه‌های دجال شده و به هر سازی که بزند می‌رقصند. بهترین راه برای مبدل سازی بشر به حیث موجوداتی که روبوت‌گونه اذهان خویش را تسلیم نظم دجال کنند و به حیث موجوداتی که تفکر را رها کرده و آماده‌ی این‌اند تا دیگران برایشان تفکر کرده و بی‌صبرانه منتظر باشند تا افکار آماده را اخذ کرده و به آن عمل کنند، معتاد سازی بشر به آزادی منفی بوده تا در فرآیند فرار از آزادی، آزادگی خویش را به دجال بسپارند. با آزادی از دین و از خدا و از جامعه و از اخلاقیات، انسان به‌جایی رسیده است که «هیچ شعوری وجود ندارد که به انسان بگوید چه بکند و هیچ رسم و عقیده‌ای وجود ندارد که برایش بگوید چه باید بکند؛ بعضی‌اوقات حتی نمی‌داند که چه می‌خواهد. در عوض، یا می‌خواهد کاری کند که دیگران می‌کنند و یا چیزی می‌خواهد بکند که دیگران از او توقع دارند (Frankl, 1984 p. 111).» درحالی‌که انسان آزادشده از خدا، دین و اخلاق امروز، در وضعیتی قرار دارد که نمی‌داند چه کند و به موجودی تقلیل یافته است که یا باید همه مانند شود و یا هم منتظر فرمان نهادها و مراجع باشد تا برایش بگوید که چه باید بکند، نظم دجال هردو گزینه را تحت اداره گرفته و توسط آن به انجنیری اذهان پرداخته است. انسان آزادشده از فرهنگ، عقاید و رسوم گذشته برای همه مانند شدن نیاز به فرهنگ جدید دارد و رسانه‌ها بزرگ‌ترین «ماشین‌های تولید فرهنگ» هستند که به دست نظم دجال است. بر علاوه، نظم دجال با به دست گرفتن نهادهای بین‌المللی مراجع قدرت و تأثیرگذاری (حتی اکثریت دولت‌ها) را تحت کنترل گرفته و برای بشریت آزادشده از خدا، دین و اخلاق می‌گوید که چه باید بکند و بشر نیز از نظم دجال با همه‌مانند شدن و با پیروی از نهادهای دجالی، بیشتر و بیشتر گرفتار این نظم می‌شوند. درواقع آزادی منفی (آزادی از) و یا آزادی دجالی، نسخه‌ی غلامی است. آزادی منفی نصف حقیقت است و تنها با مسئولیت‌پذیری مکمل می‌شود. آزادی بدون مسئولیت‌ تباه‌کننده و بحران‌آور است. مسئولیت تنها از اخلاق و اخلاق از دین می‌آید. هر نوع آزادی بدون داشتن چارچوب دینی، بیماری اجتماعی است. آزادی منفی بزرگ‌نمای کم‌عمق است؛ آزادی اصلی عمیق ولی واقعی است. آزادی اصلی آزادی درونی است. آزادی ذهنی و آزادی روحی است. به زبان داکتر فرانکل «انسان موجود محدود است و آزادی‌اش محدود است. آزادی از شرایط نیست، بلکه آزادی عکس‌العمل در مقابل شرایط است (Frankl, 1984 p. 132).» بناءً، برای نجات از این فتنه‌ی بزرگ دجال، باید آزادی بازتعریف شود. باید مفهوم واقعی آزادی به مردم گفته شود. انسان باید آزادی را در بیرون نه بلکه در باطن خویش بجوید. باید آزادی قرآنی ترویج شود.
 
منابع و نقل قول ها

Frankl Viktor E. Man's Search for Meaning: An Introduction to Logotherapy [Book]. – New York : Simon and Schuster Inc., 1984. – Third Edition. – ISBN 0-671-24422-1.
Fromm Eric Escape from Freedom [Book]. – New York : AVON Books, 1969. – ISBN: 0-380-47472-7.
Hosein Imran N. AGE, SÚRAH ALL-KAHF AND THE MODERN [Book]. – [s.l.] : Masjid Jāmi’ah, 2007. – Internet Edition.
Izetbegović Alija Ali Islam Between East and West [Book]. – Oak Brook : American Trust Publications, 2012. – 3rd. – ISBN 0-90295-139-0.
Le Bon Gustave The Crowd: A Study of the Popular Mind [Book]. – London : T. FISHER UNWIN, 1897.
Marks Gene Is It Sexual Harassment to Stare at Another Employee for More Than 5 Seconds? [Online] // Entrepreneur. – June 21, 2018. – 10 13, 2020. – https://www.entrepreneur.com/article/315280.
Schroeder Steven On Not Founding Rome: The Virtue of Hesitaiton [Book]. – Eugene : Cascade Books, 2010. – ISBN 13: 978-1-60608-610-0.
Sudhi K. S. Staring at a woman can land you in big trouble [Online] // The Hindu. – AUGUST 17, 2016. – 10 13, 2020. – https://www.thehindu.com/news/national/kerala/Staring-at-a-woman-can-land-you-in-big-trouble/article14574403.ece.
Zaid M. D. Omar Jerusalem Zion & Sion [Book]. – [s.l.] : ozaidmd, 2013.
أبو داود السجستاني سنن أبي داود [كتاب]. – [مكان نشر نامشخص] : المكتبة العصرية (المکتبه الشامله), بيروت.
قرآن قرآن [كتاب].
واصف واصف علی دل دریا سمندر (اردو) [كتاب]. – لاهور : حاجی حنیف پرنترز, 2019.
 

 

نویسنده: هدایت‌ الله‌ ذاهب