آرشیف

2014-12-29

afrotan

مکثی بر پرامتر های صلح و گفتمان مصالحه با مخالفین مسلح !!

 
هم می ؤوژنې په خپله هم په ما باندی ژړا کا  ….
 
 
 
میگویند :
وكيل مدافع يك آدم دزد و قاتل و لافوک در دفاع از وي به قاضي مي گفت؛ آقاي قاضي ! مردي كه شما محاكمه مي كنيد، يك شهروند با انضباط، يك آدم شريف، مردي درستكار و پاكدامن و… است. در اين هنگام متهم به وكيل مدافع خود اعتراض كرد و گفت؛ مرد حسابی  فلان فلان شده، تو از من پول گرفتي، حالا داري از يك نفر ديگر دفاع مي كني؟!
از زمین و هوا توطئه می بارد و روشنفکران و اندیشمندان و نخبه گان این «قوم به حج رفته» را همچون جمع هفتاد و دوتن در شب عاشورا محاصره کرده اند ، آب ذلال «فکر کردن و اندیشیدن »را به روی اکثر روشنفکران متعهدی که تنها امید نسل معاصر ما اند بسته است و باران تیر را گشوده اند ودر این میان « ما » و اگر نه « بسیاری » از ما چنان آسوده خوابیده ایم که مگر آژیر و آلارم مرگ بیدار مان کنند ؛ هرباری که آتش معرکهء داخلی زبانه میکشد و هرگروهی از ما علیه گروه دیگری رجز میخواند و لشکرکشی میکند و هر حزب و جماعتی برای محو حزب و جماعت رقیب اش نقشه میکشد ، ناگهان سپاه دشمن درجامه و کسوت « ستون پنجم » از راه میرسند و بر فرهنگ ، هنر و تمدنی که میراث همه ما است می تازد و بهترین ارزشهای تاریخ و فرهنگ ما را با بی رحمی و شقاوت منهدم میسازند . جالب آنگاه و آنجاست که برخی از روشنفکران این نسل و این عصرکه  بدور از حوادث درد ناک و خونین در جامعه ما  در ساحل یک  توهم  سنگرگرفته  اند لباس وکلای مدافع را بر تن میکنند و دردادگاه تاریخ و وجدان عمومی جامعه به دفاع از چنین جنایتکاران ، قاتلان و « دزدان سر گردنه» بر می خیزند و در خطاب به قاضی دادگاه  از مؤکلین خویش با کلیمات وواژه های به  دفاع می پردازند  که حتی قاتلان و دزدان را وادار میسازند تا صدای شانرا بلند کنند و آن دفاعیه های ساخته گی و مسخره را که درحق خویش شنیده اند همچون داستان آن مرد لافوک و قاتل که ذکر وی در مقدمه همین  یادداشت  بعمل آمد  دروغ و مصنوعی اعلام کنند ! صادق ترین و پاکترین این روشنفکران در برهه کنونی  جامعه ما کسانی اند که تحلیل و ارزیابی  چنین تحلیلگرانی که بر ستیژ وکالت مدافع قرار گرفته اند « یکدندگی  مصنوعی !!» اعلام کنند و اعلام کنند که طرح چنین « مصالحه  خونین »  نوعی بازی با فتیله باروت است ، چیزی که ممکن است تمام کشور ،تمام منطقه وحتی تمامی دنیا را به آتش بکشاند. زیرا چه کسی نه میداند که همین« مخالفین مسلح » آنگاهی که برای نخستین بارو درنتیجه موافقت نامه اضطراریی کنفرانس موسوم به « بن » اداره مؤقت در افغانستان آغاز به کارکرد خود را باخته بودند و اعتراف میکردند که نه میتوان با تمامی عالم جنگید و باید راه نجات ابرومندانه را جستجوکرد ، خلاصه اینکه یک نگرانی و اضطراب عجیبی دراردوگاهی که تازه متلاشی شده بود موج میزد. وهمه در وحشت اُفتیده بودند و کارد به استخوان شان رسیده بود و حتی برخی ها از یک رویاروئی صلح آمیزسیاسی  نیز اجتناب میکردند و بسیاری از برنامه های ممکن برای نجات جان شان که درخطر افتیده بود در زاوایای تاریک و روشن بسیاری از اذهان می خزید و پرسه میزد و طبعأ که این فرصتی بود برای کشورهای همسایه بویژه پاکستان تا پاسخ این معادلات چند مجهوله را با یک منطق دادگاه پسند دریابند وبه نزد مردم فقیر و بینوای افغانستان ارائیه بدارند ؛ خلاصه اینکه همه وحشت کرده بودند ، بعضی خودی ها نیز میخواستند کارها بنحوی به خیر و خوشی تمام شود . آورده اند : شخصي كه خيلي ادعاي دفاع از مردم و وطن مي كرد  به جبهه رفت و چند روز بعد به دهکده اش  بازگشت؛ دوستانش پرسيدند با آنهمه ادعا چرا در جبهه نماندي؟ آن مرد  جواب داد؛ به بنده گفته بودند مردم و وطن در خطرند ولي وقتي رفتم جبهه متوجه شدم كه بيخود گفته اند و آنچه درخطر است، جان خودم است ! امروزبا وضاحت می بینیم که برخی ازشبه روشنفکران جامعه ما معیارها وسرفصلهای روشنفکری وروشنگری را تنها در جغرافیای سرزمین منافع وجودیی شان  یعنی همان «چند کیلو گوشت نا قابلی !!» که برجان های شان چسپیده است معرفی میکنند و دیگرازآن شعارها ی دفاع از وطن ومردم خبری نیست. بدین سان است که تمامی مؤلفه های صلح و آشتی با«مخالفین مسلح» را نیزبا نگاه یک پروژه حاصل دهی مادی درحوزه زندگی خصوصی خویش مینگرند وبه پیش می برند. وهمچون آدمک های ناپاک و بدشگونی که برای شکم چرانی های شان خدا ، انسان ، آخرت ،محبت وهمه کس و همه چیز را فراموش میکنند و برای یک رتبه امتیاز و یک « وعده ی سرخرمن خاقان زمانه  !!» پوزه های شانرا بزمین می مالند و در درگاه شان به سجده می اُفتند ، ازنظراین جماعتی ازشبه روشنفکران عجول و چاپلوس «نا خود آگاه » ی از جامعه  و « خاخام های مذهبی» وابسته به  سیستم حاکم  مافیائی « مؤلفه صلح » را نیزمیتوان  همچون گوشت ، کچالو  و شکر  از بازار تهیه کرد و یا هم با کاپی کردن و قرض گرفتن از کشورهای دیگر بویژه ممالک  بزرگ سرمایه داریی جهان که بر اراده جمعی  و خِرد  عمومی  نسل معاصر ما  غلبه یافته و چنگ انداخته اند  به آن د ست یافت ، به هرحال این خیل عظیم مفتی های روحانی و غیر روحانی از جنس شبه  روشنفکری  به طور شبانه روزی کارمیکنند تا ثابت کنند که وقت آن فرا رسیده است تا شورای ، کمیسیونی و بالاخیره جمعی از ریش سفیدان قوم را در بدل یک حق الزحمه ای نا قابلی مأمور اعاده صلح در افغانستان سازند !!. لهذا باید دید و عمیقأ مورد مطالعه قرار داد که درتمامی مدت اضطراب و اضطرار یعنی در دوره موقت و انتقالی که به اثر تصمیم گیری های عجولانه برخی از قدرت های خورد و بزرگ که در کنفرانسی بنام کنفرانس بن گِرد هم آمده بودند زمام امورکشوری بنام افغانستان  در دست چه کسانی اُفتیده بود ؟ البته واضیح است که نباید انتظار داشت پس از گذشت سه دهه جنگهای خانمانسوز تمامی خرابی ها و ویرنی های  تاریخی کشور افغانستان در یک دوره شش ماهه موقت و یاهم دوره دوساله انتقالی بازسازی شوند ، مگر حقیقت این است که در تمامی مراحل قدرت پوشالی اعم از مؤقت و انتقالی به هردلیلی که بود زمامداران جامعه را از مسیر حرکت ،  تکامل و قدرت اجتماعی و سیاسی باز داشت و منزوی ساخت . همه نیروهای فعال سیاسی دانسته و یا نا دانسته درخدمت نظام سرمایه داریی کاپی شده قرار گرفتند ، زیرا این نیروها میتوانیستند  تمامی آن سه دهه ویرانی های  مادی و معنوی جنگ را بالاتر از « منافع شخصی » ، گروهی و قبیلوی خویش روی آمار های دقیق علمی بر آورد و محاسبه نموده وفقط  درچهارچوب های  یک استراتیژی و دکتورین  طویل المدت  بازسازیی سیاسی  ، فرهنگی و اقتصادی به مثابه تنها سیستمِ که با شرائط عمومی وتاریخی مردم افغانستان وفق داشته است  به جامعه جهانی ، بویژه به گروهی از کشورهای که در یک جبهه  بزرگ سیاسی نظامی یعنی همان (ائتلاف جهانی ضدتروریزم)  در سرزمین های  شرقی منجمله افغانستان ویران شده  و تحقیر شده مشغول « شکارسرنوشت و هویت انسان » اند ارائیه می نمودند .  آنچه را که می خواهم بگویم و بنویسم تنها  یک نقد خشک  برای نقد  نیست مسأ له علمی و اجتماعی است ، بیان ریشه های تمامی عواملی است که  عوارض و رسوبات آن امروز واگر زود  نه جنبیم  شاید  در امتداد تاریخ آئنده مردم ما به مشاهده خواهد رسید و همچون تیغ برنده  گلوی سرنوشت انسان را خواهند برید . و هرروزی که سپری شود ارزشهای معنوی و انسانی مردم ما بیشتر قربانی خواهند شد . اما پرسش اصلی ای که اکنون  به عنوان انسان های به ظاهر زنده !! و باشنده گان قلمرو جغرافیای بنام افغانستان متوجه همه ما است ، این است که چرا وچگونه در قرن بیست و یکم که قرن ارتباطات نامیده میشود ، انسان باشنده مشرق زمین بویژه افغانستان هویت تاریخی و قومی منجمله « خود آگاهی انسانی » این جوهر گرانبها و ارزشمند  حیات ملی خویش  را در قمار گذشته است ؟ و آیا این غریزه تمائل به فردیت یا همان Individualism در احادی ازمردم ما بویژه در نسلی از تحصیل کرده ها و نیمه روشنفکران جامعه ما بصورت مصنوعی بویژه پس از تأ سیس اداره ء موقت و سپس انتقالی در افغانستان در رگها وشریان های نسل ماغرس شده است و یاهم مواد اولیه آن درتاریخ کهن و باستانی مردم افغانستان وجود داشت که با استقرار دوره مؤقت و انتقالی زمینه  نمو و رشد آن فراهم گردید  ؟ بدون تردید تمامی بحرانهای کنونی در جامعه ما از همین مطلب سر چشمه می گیرند ، وقتی احساس « ما » ضعیف میشود لاجرم احساس « من » بودن رشد پیدا میکند و در بستر جهالت تاریخی ملتها قوام می یابند . یکی از رسوبات و عوارض  قابل لمس این بیماریی که جامعه ما به آن مبتلأ شده این است که ما کمتر خویش را تحت تأ ثیر خانواده احساس میکنیم و بیشترتربیت شده  و پرورش یافته وسائل وابزاری هستیم که ازسوی کارگزاران و فعالان  نظام سرمایه داری « به عقل آمده معاصر» بصورت مافیائی و درکسوت « دولت جمهوری اسلامی افغانستان » بر اراده جمعی ما حکمرانی میکنند تهیه گردیده اند  ؛ و آن ابزار و لوازم  مطبوعات و تلویزیون های بیست وچهار ساعته ، رادیوها وروزنامه های پرتیراژ و احزاب و سازمانهای اند که اکثریت شان تنها با انگیزه های مادی فرد ، فردی از جامعه ما را جا بجا و تنظیم میکنند . اما در گذشته به قول فرانتیس  فانون فلیسوف وجامعه شناس نامدارفرانسه کانون خانواده همه چیزبودوحال که محدوده خانواده بزرگترشده و بصورت « جامعه » درآمده دیگرحرمت نگاهداشتن عمود وستون اصلی خانواده یعنی پدر ومادرچیزی بی معنی است! . اینجاست که میبینیم یک اصل مسلم اخلاقی دربرابر« عقلانیت خام و وقایه نا شده !!» به زانو درمی آید وآنرامی میراند . درتاریخ گذشته ملت های شرقی منجمله افغانستان روابط میان« من» ها بقدری شدید بود که درمراحلی از تاریخ تمامی « من » ها از بین رفته و به هیچ وجه احساس نه می شد  و تنها و فقط « ما » در معادلات و مناسبات اجتماعی مطرح میگردید ، چنانچه  در مقدمه و اوائیل این بحث به نبود و فقدان « خود آگاهی اجتماعی » به عنوان مؤلفه مهمی ازهویت و فرهنگ ملتها  اشاره نمودیم و گفتیم که اگرهمین « خود آگاهی اجتماعی » نباشد پیشرفت مجرد علمی و تخنیکی در جامعه بصورت فوری زمینه ساز بسیاری از ناهنجاریها خواهد شد و در چنین شرائطی است که عالم و دانشمند و تکنیسین « دلال مظلمه » است و راه بلد و جاده صاف کن استعمار ؛ و میبینیم که چگونه نیروی های فعال انسانی و مغزهای متفکر جهان سوم بالخصوص افغانستان به دوکتگوریی  مهم اجتماعی تقسیم میگردند که یا در رنگینه ها وزرق وبرق نظام سرمایه داری محو میشوند و در همین دستگاه های عظیم سرمایه داری به خاطر یک شکم نان تمامی نبوغ و اهلیت خود را فدا میکنند و به مثابه یک  برده شکم پرست به بیگاری بیگانه ها در می آیند و یاهم به شکل « ستون پنجم » به مثابه راه بلدانی که برای اغفال ملت های عقب نگاهداشته شده با القابی چون فلیسوف نامدار، متخصص همه فنون، فزیکدان و کارشناس شهیر و با استناد فلان روزنامه مشهور ی چون واشنگتن پوست ، نیویارک تایمز ، گاردین و آخیرأ نیز مجله شپگل چاپ آلمان  که شاید یک خبری از کارنامه های هرچند زشت وی به نشر رسیده باشد و یاهم گاهی به نام وقلم وی مطلبی را به نشر رسیده باشد ، دقیق و درست نه میدانم که کجا وچه زمانی نوشته ام اما اکنون بازهم با صراحت اعلام میکنم که « خود آگاهی انسانی و اجتماعی » مضمون و مفهومی است که اجندای اصلی مذهب بویژه دین مقدس اسلام را تشکیل میدهد . و در دنیای معاصری که گول زنند ها و غارتگران امروز ، به قول دانشمندی چشم بند های بدبخت دیروز نیستند ؛ کسانی و قدرت های هستند که " اساسأ "  « نگاه » ها  میسازند ، و با ابزار مافیائی خویش وبا کمک و قدرت پول وسرمایه برای ملت های جهان سوم چون افغانستان ، حتی  مذهب و نوع زندگی کردن را به صورت مصنوعی و مستعجل قالب ریزی میکنند  و دراختیار ملت های فقیر و نادار قرار می دهند ، لهذا در پرتو این تحلیل باید ملاک و ضا بطه  ملت های اسیر باید مذهب اصیل و متعالی باشد که همواره در تاریخ به صورت یک نهضت  آزادی بخش برای تحکیم عدل الهی در حال مبارزه بوده است ؛ نه به صورت مذهبی که جامعه را با فورم دگماتیک خودش  بسازد . در مذهب راستین با اجندای توحیدی مفهوم « ذات خدا » و رسالت « انسان و مردم » تحقق می پذیرد . یعنی آن دینی که همه پیامبران ، از آغاز تا اکنون علمبرداران راستین آن به حساب می آمدند .
ادامه دارد