آرشیف

2014-12-3

محمد رسول فایق غوری

مهد و هویت غوری ها

باگواه قدیم ترین اثرومؤخذ تاریخی یعنی شاهنامه فردوسی که خود اثر گرانبهای علمی، ادبی و تاریخی از حوادث روزگاران عهد کهن آریانای باستان است، وگرهرچندعدهء آنرا به شکل افسانه وخیال بافی های ابر مردسخن ابولقاسم فردوسی می دانند که برچسب این حرف در واقعیت امرجفایست براین ادیب فرزانه که مدت سی سال تمام از عمر عزیزش را صرف احیای افتخارات عظیمی سرزمین آریانای کبیر نمود، هویت، کارروایی هاوزوایای تاریک این خطه ی باستانی راازپرده ی ابهام بیرون و به محضردیدگاه جامعه بشری قرارداده است، چنانچه خودش با طبع رسا وزبان شرینخود چنین استادانه بیان میداردکه :

بسی رنج بردم درین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی

اگر بایک دیدگاه عمیقووسیع در راستای این گوهر گرانبهای تاریخی و ادبی(شهنامه) و چگونگی اساس نگارش و ایجاد آن نظراندازی نمائیم، صورت ماجرای اصل تفکر به میان آمدن چنین گوهر گرانبها، متکی براین اصل تاریخی وفق داردکه سلطان محمود کبیرتمام آثارو نسخه های کتبی کارروایی های بدست آمدهاز حدود وثغور آریانای باستان و خراسان آنروزگار را از هرگوشه وکنار آن جمع آوری وبرای انسجام و به نظم کشیدن آنها چند تی ازشعرا راانتخاب و سر انجام از میان ایشان استاد سخن فردوسی بزرگوار را مامورومؤظف ساخت تا آنهمه آثار و نسخ رامرتبو به قالب نظم درآورد.
بتأسی از هدایات و فرمانمحمود کبیرفردوسی بزرگ طی سی سال متمادی آنهمه نسخه های کتبی را به قالب نظم درآورد نه اینکه از خود ساخت و بافت های را ایجاد کرده باشد، ولی از اینکه عساره و رنگ وبوی خاص اصلی نظم به توصیف، استعارات وتشبهات متنوع دلپذیر، محیرالعقول و دلچسپ واقع میگردد، این بزرگ مردعرصه علم وادب نیز درین عرصه سخت کوشیده تا با استعارات،تشبهات وتوصیفات کم نظیرش از صحنه های رزم روی کلام راچنان بیاراید که آرایند عروسان را، متکی براین اصل بزرگ مردی درباره این ادیب فرهمند چنین گفته است:

سخن گوی پیشینه دانای طوس
که آراست روسخن چون عروس

فردوسی فرزانه دراین اثر گرانبها کوشیده است تا برای دلچسپی و عطف توجه همگان، زینت قواعد شعریونشان دادن رشادت ها، پایمردی هاو حماسه آفرینی های اسلاف این سرزمین، در پهلویحفظ اصالت بیان حوادث در بسا مواردبه اغراق و غلو متوصل شود که دراین راستادر حقیقت امرما کمترین اثر شعری را سراغ داریم که عاری ازتوصیفات ودور از نزاکت های بدیع ادبی و ابزار های زینت بخشاغراق و غلو باشد، چنانجه شاعری در باره شعرچنین می گوید:

برشعر مپیچ ودر فن او
کزاکذب اوست احسن او

قلهذا ازاین اصل دور از انصاف خواهد بودکه ما زحمات و هنر آفرینی های این شخصیت علمی وفرهنگی زبان و ادبیات فارسی دری را که به نام و به گفته خودش که گفته است:

بسی رنج و بردم درین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی

بباد انتقاد گرفته و مهر خیالبافی و خیال پردازیرا گرفته و براندیشه های والای این بزرگمرد عرصه علم وادب تاپه بزنیم، با توصل به توصیفات فوق الذکرونظر اندازی به لابلایمحتویات شاهنامه،سورو سام پسران نریمان نوه پشنگ بن ادوان بن پتنگ برادر فریدون جفت ماه آفرید بنت فریدون نوه جمشید بن طهمورث بن هوشنگ، بن سیامک بن کیمورث نوه سام بن نوح (ع) روی پرابلم ای خاص شب هنگام از حدود بخدی بصوب کوهساران مرکزی سمت سمت جنوب مرکز آریانای کبیر(بخدی) حرکت نمودندوسرانجام در دامنه کوه چهل ابدال ولی امروزییعنی ده کیلو متری شمال غورخاص(تیوره) امروزی رحل اقامت افگندند وآن سرزمین خالی از سکنه راغایریعنیزمین بکرو بایرو دست نخورده نامیدندکه پسانها واژه ی غائربه غائوروسپس به غورمبدل شدوجه تسمیه های دیگری دیگری نیزدر راستای نام غوروجود دارد که توضیحات آنهمهدر این جا از حوصله این مضمون ما بیرون است، ولی همه وجوهی مختلفه آن در تاریخ تحقیقی که توسط این قلم در راستای سرزمین غور باستانتحریر شدهو تا هنوز به پایه اکمال نرسیده، به قید نگارش آمده و امید وارم اگر زندگانی فرصت دهدبعد از اکمال و چاپ و نشر بدسترس خوانندگان قرار گیرد… در دامن آن کوه زیبا و سر به فلک افراشته که در واقعیت امراز راسیات جبال عالم است، سور و سامشهری را آباد نمودندکه تا هنوز آثاربرجهاو باره های آنجلب توجه نمودهو به نام شهر سورمسما می باشدوهمگان آ« وادیو روستای بزرگ را سور و ساکنین آنرا سوری می گویند… که در مسیر گذرگاه زماناز میان خاندان سوری سلسله آۀ شنسب یعنی غوری هاو سپس آل کرتو جانشینان شانعرض اندام نموده اند.
استاد احمد علی کهزادمحقق و مؤرخ بزرگ افغانستان در تحقیقات که در شهنامه به ظرافت خاص انجام داده اندبراین اصل صحه گذاشته و در سفرنامه که در سال1328 هجری شمسی روی این منظور خاصش به غور انجام داده اندچنین نگاشته : " درده کیلو متریشمال تیوره تنگی وجود دارد به نام تنگی چهک ودرشمال آن تنگی کوه شاداب چهل ملنگ وجود داردکه از راسیات جبال عالم بودهودر اطراف آن چشمه سارهایزیاد وجودارد.." سپسبه سلسله تحقیقاتشمی نگاردکه : " اجداد غوری هاکه سوری ها انددر دامنه این کوهووادی زیبای جاگزین شده اند . " درین راستااگرچه مؤرخین وجهانگردان دیگری غربی یا شرقی که گاه گاهی سفرهای در زوایای غور داشته انددرمسیر راه شانفرضیه های هوایی درمورد مهد اصلی غوری هاچیز های نگاشته اند که نمیتوان به هیچ وجه به آنها صحه گذاشت، زیراآثاریکه در سور و سایر نقاط غورخاص( تیوره) امروزیجلب نظر می کندو به صد ها صداز اینگونه آثاردر هر گوشه و کنارآن دیار باستان الأن زینت بخش نظر هاست اکثرأ به هماننام و نشان های اولی اصالت واقعی شانراحفظ نموده اند نمادین عظمت پارینه و مهد اصلی سکنا پذیری اجداد غوری هادرآن دیار باستان است.
از توضیحات بالاچنین استنباط میگرددکه غوری هاآریایهای اصیلو نژاد بومی این سرزمین در گذر گاه تاریخزمان بوده، چه حتی در میان مردمان غوردردهات و قصبات در هنگام تکلم شان به واژه های خاص برمیخوریم که کاملأ ریشه سانسگریتی و اوستایی داردکه روند این اصل از نسلبر نسل دیگرمنتقل وتا هنوز همان اصالت اصلی شانرا حفظ نموده اند.
واینکه درطبقات ناصری تذکر گردیده که سلسله نسبی غوری ها را فخرالدین مبارکشاه به نظم آوردهو متعاقبأاز عدم وجود این رساله سخن به میان می آوردقول آن کسانی را که غوریان رابا اتکا به آن رساله خیال و دور از واقعیتاز نسل ضحاک قلمداد می کنند، حرفیست میان تهی و نادرستو صرف درحدی یک فرضیه، نه واقعیت که فاقد اعتبار است، زیرا با گواه تاریخ اسلاف این دود مان که با ضحاک افسانوی(مرداس) و اعمالش جنگهای زیاد راانجام داده اندووی ووابستگانش را کاملأقتل و یا از این سرحدخارج نموده اند که حتی یک فرداز دودمان ضحاکدرین مرز و بوم باقی نمانده است، چگونه می توانند از وابستگان و اخلاف ضحاک باشند و حقیقت این است، طوریکه در بالا مختصرأ ذکر شدغوری هاآریایی های خالص و نژاد بومی این کشور اندکه بیش از چهار هزار سال قبل از امروز از بخدی کوچ ودر سرزمین زیبای غورباستان سکنا پذیر و درآن حدود و ثغورابتدا حکومتهای محلی را تشکیل و بعد هادر گذرگاه زمان به امپراطوری مبدل نموده اند.