آرشیف

خون پاره های تن خمیده خیال من 
غرش کنان به خطه ی افکار منتظر

بی حد بلور باور تن شهر مبهم است 
اشباح جسم شکسته به دیوار منتظر

صد سنخ معرفت دینی و مذهبی ما 
روکش شده، به دست تبهکار منتظر

گنگ است زبان زمانی، مهتری به علم
شمشیرهای سرخ رهبر غدار منتظر

در پله های ترقی، توقع نمی رود
هوش ازقلم ربوده، سلاح دار منتظر

پاسخ به پرسش، بی جواب من نگو 
ای آنکه گذاشتی لب به سیگار منتظر 

آب حیات مجو، ز شه ی شهرت طلب که او 
دی چندی مرد و رفت پی دار منتظر

(اینجا برای نفس کشیدن هوا کم است) 
شاید شوم شهید، شهیر سپیدار منتظر

کاج که سر زخاک محنت بر آورد ز شب 
کوکب نشینی دبدبه  این یار منتظر