آرشیف

2020-12-31

معمای پرسش بر انگیز صلح و نقش کشورهای منطقه

معمای پرسش بر انگیز صلح و نقش کشورهای منطقه

تو مگو همه به جنگ اند و ز صلح من چه آید؟
تو یکی نه یی هزاری! تو چراغ خود برافروز

مولانا

صلح واژه یی است با قداست و شرافت لاهوتی که به لحاظ دینی و زیست شناسی از اهمیت ویژه و در خور ستایش برخوردار است. صلح که از منظر هر طیف و عینکِ نگریسته شود و تمرکز و تمکین صورت بگیرد از نیاز های اولیه هر عصر و زمان است و خواهد بود. صلح پروسه ی است که از این دریچه می توان به میکانیزم های سالم و اصولمند با توجه به فرهنگ و ارزش های نهفته در متن و بطن یک جامعه یک روزنه امید بخش را برای رفتن به سوی یک جامعه قانونمند، سالم، پویا، کثرت گرا و پلورال و نیز ایجاد یک فضای مسالمت آمیز و انسانی به دور از هر نوع بیماری های سیاسی، جنگ های حزبی و تعصبات قومی، نژادی و مذهبی باز کرد و ایجادگر یک فضای با ثبات مبتنی بر معیار های مدرن جامعه ای مدنی- انسانی شد و مکلفیت دینی را به رسم الصلوات ذات بینکم به منصه اجرا گذاشت که با تاسف و هزار تاسف افغانستان از بدو پیدایش تا کنون از رحمت و لذت این پدیده مقدس همیشه و همه وقت محروم بوده و دولت مدرن با این پدیده میانه خوبی نداشته است و بستر لازم را فراهم کرده نتوانسته است. و در مورد این فنومن حیاتی بی اعتنای صورت گرفته است. این کم کاری و بی اعتنایی دولتمردان و رهبران سیاسی و طراز اول این حکومت ها چه در گذشته و حال در مورد مهار و کابوی جنگ و نا امنب بی رشد و بی مایه نبوده است که می شود گفت وابسته گی و ارتباط شدید و مستقیم به مداخلات و کنشگری های کشورهای همسایه، منطقه یی و ارضاً فرا منطقه یی دارد که مسلماً می شود گفت ریشه های چند دهه جنگ و بحران افغانستان از همین کشورهای همسایه و شریک های استراتیژیک افغانستان در امر مبارزه با تروریسم و دهشت افگنی آب می خورد و بارور می شود که این کشورهای همسایه و حامی افغانستان در امر مبارزه با تروریسم که تظاهر با آوردن صلح در افغانستان دارند و ظاهراً برای دنبال کردن این پروسه تلاش و تقلا می کنند همزمان با تلاش های غول قدرت و معمار ترور و دهشت(ایالات متحده امریکا) در روند صلح افغانستان، کشورهای منطقه و همسایه افغانستان نیز در این راستا مجدداً فعال شده اند که این کشورها با رویکردهای و سیاست های متفاوت و متناقص به افغانستان و پروسه صلح می نگرند و هرکدام دنبال تحقق منافع خود است و از آوردن صلح و ثبات در افغانستان خبری نیست.
از زمان آغاز گفتگوهای صلح با میانجگری و پادرمیانی ایالات متحده امریکا تا کنون کشورهای مختلف با طالبان تماس و گفتگو دارند آنهم در قبال حکومت افغانستان و حال که مذاکرات صلح افغانستان با ایالات متحده آمریکاه بعد 18 ماه در یازدهمین دور گفتگو های دو طرف به نتجیه نسبی رسید، حکومت افغانستان در هیج یکی از این نشست های حضور نداشته است؛ امریکا و طالبان به یک توافق نسبی و کتبی رسیدن و نیز توافق نامه صلح در مورد افغانستان را به امضا رسانیدند. هنوز هم از حکومت افغانستان خبری نیست؛ بدون اینکه از حکومت افغانستان خبری باشد در مورد صلح و سرنوشت این ملت و حکومت معامله صورت گرفته است، نتجیه این مذاکرات هم تا این جای کار برای حکومت افغانستان جز تشدید خشونت و شعله ور ساختن هر بیشتر جنگ چیزی نبوده است. این در حالِ است که کاهش خشونت ها به عنوان یکی از پیش شرط های توافق نامه صلح امریکاه با طالبان عنوان شده است و حال هم  معلوم نیست با چه آش دهان سوزی از مردم افغانستان استقبال خواهند کرد که مسلما این آش دهان سوز نتیجه کنش و واکنش های کشورهای ذینفع در افغانستان به منظور فراهم نمودن بستر جدید از منافع شان در افغانستان ونیز تعریف تخته ای جدیدی از رقابت های شان در منطقه خواهد بود. به هر حال، حالا که ایالات متحده امریکاه با هر پیش فرضِ مذاکرات صلح را تا این جای کار رهبری و مدیریت کرده یک بحث است و حال که فرصت برای آغاز مزاکرات بین الافغانی مساعد شده است، افغان ها و حکومت کابل عملاً وارده مذاکره با طالبان که آخر از سوی ایالات متحده به نام امارت اسلامی طالبان عنوان شده اند و این یک فرصت است که یک بستر نسبتاً مناسب مساعده شده است. در چند روز آخیر خبر های خوش از دوحه قطر میزبان گفتگو های صلح افغانستان به گوش های مردم افغانستان رسید، که خوشبختانه گروه های تماس دو طرف در اصول رفتاری( طرزالعمل) به نتجیه رسیده اند، اتفاقاً این یک قدم امیدوار کننده و یک نوید مسرت بخش برای مردم افغانستان می باشد. یگانه چیزی که امید مردم افغانستان را محقق میسازد اراده حکومت افغانستان و اجماع جهانی در مورد صلح افغانستان است، که مسلماً جایگاه کشور های منطقه و عرضاً فرامنطقه به عنوان کنشگران در روند صلح افغانستان به حساب میرود. ناگفته نماند که اجماع منطقه ای و جهانی در مورد چگونگی روند صلح افغانستان یک فرصت و تضاد منافع و پراگندگی در بین کشورهای منطقه یک چالش جدی فرا راه صلح افغانستان است که در ذیل به نقش کشورهای منطقه در صلح افغانستان می پردازیم:
پاکستان
بی جا و بدور از واقعیت نخواهد بود که بگوییم پاکستان به نحوی دخیل و طرف جنگ در افغانستان و تمویل کننده تروریسم در منطقه و بخصوص افغانستان است؛ بدون شک که پاکستان خواست های دارد و تا براورده شدن این خواست ها و تامین منافع آن از گروه های مخالف مسلح دولت حمایت کرده و استراتیژی آن دامن زدن و دوام خشونت در افغانستان خواهد بود؛ اما اگر قرار باشد با پاکستان مذاکرات و گفتگوهای برای حل مشکلات موجود امنیتی در افغانستان صورت بگیرد خواست های پاکستان چی میتواند باشد؟ و آیا می توان این مشکلات را در چارچوب میکانیزم های معقول و پذیرفته شده دو طرف حل کرد؟
بلی؛ مسلماً میتوان گفت اثر گذارترین فکتوریکه در تیره  تار کردن این معمای پرسش برانگیز و حل ناشده ی پروسه صلح افغانستان نقش اش محسوس و مشهود است کشور پاکستان است که این کشور با ترویج افراطیت دینی در افغانستان و با تمکین با سیاست های تخریب کارانه  اش بازیگری محوری و مهره اساسی پروسه صلح افغانستان است. یکی از دلایل پاکستان با دخالت هایش در عدم برقراری صلح در افغانستان وجه ناینحل مرزی و هراس سرزمینی دارد که پاکستان با پیش فرض اینکه در صورت تحکیم صلح و آرامش در جغرافیای افغانستان این کشور را وادار می سازد که به فکر موضوع حل ناشده یی خط مرزی دیورند به پردازد و با کمک رقیب پر قدرت منطقه یی پاکستان که همانا کشور هند است به بهانه یی خط دیورند و در حاشیه این موضوع دست به دخالت و برهم زدن اوضاع پاکستان بزند و خدای ناخواسته درد سری برای این کشور خلق کند.
و بحث دوم پاکستان برعدم تمکین صلح افغانستان برقراری روابط نیک و حسنه افغانستان با کشور رقیب درجه یک اش هند است. پاکستان نمی تواند این ریسک سیاسی را به پذیرد که در افغانستان صلح برقرار باشد و هند رقیب اصلی این کشور با عنوان یک همکار و دوست استراتیژیک افغانستان باشد که هر لحظه پاکستان را متوجه ضربه چه از لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ سیاسی از طرف هند نماید.
بحث سوم مداخله پاکستان در امور افغانستان حمایت و پرورش گروه های تروریستی در خاک پاکستان توسط پاکستانی ها و بالمقابل حمایت پاکستان از سوی کشورهای منطقه یی و فرا منطقه یی و سرازیر شدن پول های هنگفت به این کشور می باشد که در صورت برقراری صلح در افغانستان دست پاکستان از این حمایت ها و امتیازات کوتاه می شود، بدین ملحوظ پاکستان به هیچ وجه خواهان برقراری صلح و ثبات در افغانستان نخواهد بود، باید بگویم جدی ترین مسئله که عزم پاکستان را در دست اندازی و دخالت در امور افغانستان و پروسه صلح جزم می کند موضوع رقابت و تضاد منافع با هند است. پاکستان از روابط کابل و دهلی جدید نگران است که یکی از خواست های پاکستان برای پروسه صلح در افغانستان ظاهراً کم رنگ شدن نقش هند در افغانستان است. این موضوع با کرات از سوی مقامات پاکستانی چه در گذشته و چه در حال بیان می شود و درست چند روز قبل در اوج گفتگوهای صلح میان طالبان و ایالات متحده با شدت گرفتن تنش ها میان هند و پاکستان در سر موضوع کشمیر عمران خان نخست وزیر پاکستان با صراحت و جدیت کامل اعلان کرد که مسئله کشمیر اثرات مستقیم بالای پروسه صلح افغانستان دارد که دقیقاً یک نوع تلنگر و هشدار بود برای صلح افغانستان و کشورهای دخیل در پروسه صلح که در صورت بی اعتنای در مورد پاکستان و بی اعتنایی در مورد منافع منطقه یی اش این کشور مانع و مختل کننده در پروسه صلح افغانستان باقی خواهند ماند. ناگفته نماند که این اخلال گری ها از دو طرف(هند و پاکستان) در صورت نداشتن نقش محوری در افغانستان و پروسه صلح نا‌‌ممکن و دور از انتظار نیست.
هند
در کنار بازیگری چون پاکستان؛ پروسه صلح افغانستان برای هند نیز مهم است و یکی از مهم ترین خواست های هند در پروسه صلح افغانستان تبلورو تبارز چهره واقعی تروریست پروری و دهشت افگنی پاکستان و تضعیف جایگاه منطقه یی پاکستان می باشد هند می خواهد نقش پاکستان را چه در افغانستان و چه در منطقه در حاشیه براند هند فعلا هم نقش خوبی را  در افغانستان بازی می کند. این در حالی است که حکومت افغانستان هند را دوست دیرینه خود می داند. هند پروژه های بزرگ چون؛ بند سلما در هرات، ساختمان شورای ملی افغانستان و اعمار ساختمان شاهراه زرنج را تمویل کرده است. در صورت که افغانستان خواست های پاکستان را در روند صلح به پذیرد متحد دیرینه و یکی از تمویل کننده های مالی خود را در امر بازسازی افغانستان از دست خواهند داد و رقیب جدید برای خود تعریف خواهد کرد.
بدون شک وخامت اوضاع در دهلی نو و اسلام آباد اثرات مستقیم روی روند صلح افغانستان دارد، همانطوری که قبلاً در فوق ذکر کردم، در صورت به خطر مواجه شدن منافع هند در افغانستان همان قدر که پاکستان میتواند چالش خلق کند هند نیز میتواند با رویکرد تخریبی و سیاست های منفی اش در قبال افغانستان چالش زا باشد.
 
 
 
 
ایران
ایران به دلایل فرهنگی، نژادی، تاریخی و مذهبی دارای بیشترین و بهترین زمینه های روابط همکاری در افغانستان بوده است، اما با این حال روابط دو کشور از گسترده گی لازم برخوردار نبوده است. مهم ترین دلایل عدم گسترش روابط دو کشور را می توان در رقابت های شرق و غرب و محدود کردن نقش ایران در امور منطقه یی بررسی کرد. حضور نیروهای خارجی مخالف ایران در افغانستان هم به لحاظ فرهنگی و هم به لحاظ اقتصادی برای ایران قابل قبول نیست و باعث عدم گسترش روابط این دو کشور می شود. بناءً در حال حاضر هم یکی از عقده های اساسی جمهوری اسلامی ایران در مورد صلح افغانستان حضور نظامی امریکا رقیب و دشمن ایران در افغانستان می باشد که حضور نظامی امریکا رقیب درجه یک ایران در افغانستان و قدرت نمایی در نزدیک ترین منطقه به ایران به هیج وجه برای ایران قابل قبول نیست و نخواهد بود و این کشور در نهایت سعی و تلاش خود را برای مختل ساختن اوضاع سیاسی افغانستان و حمایت های خود را از یک طیف مشخص تا درجه نود ادامه خواهد داد.
بحث دوم دخالت ایران در امور افغانستان آب های بی سر و پای وارده بر این کشور از سوی افغانستان می باشد که در صورت برقراری صلح و ثبات سرتاسری در افغانستان و ایجاد یک رژیم کارا و قدرت مند در این کشور و استفاده درست و بهینه از آب های داخلی خود دیگر این آب های سرگردان افغانستان مفت وارد ایران نخواهد شد؛ ایران را از نقش حیاتی و طراوت بخش این آب ها محروم خواهد ساخت که تحقق این پیش فرض ها و تحکیم صلح و ثبات در افغانستان قطعاً قابل قبول برای ایران و ایرانیان نخواهد بود.
و سومین موضوع که ایران را وادار به مداخله در امور افغانستان و پروسه صلح می کند رقابت سیاسی این کشور با عربستان سودی به عنوان هم پیمان ایالات متحده امریکا می باشد. حکومت افغانستان باور دارد که سعودی می تواند نقش مهم در کامیابی صلح افغانستان بازی کند. عربستان از جمله رقبای سرسخت ایران در منطقه است که بدون شک این موضوع با اهمیت جلوه دادن سعودی نسبت به ایران است و این روزنه است برای برقراری روابط هرچه صمیمی تر سعودی با افغانستان که این صمیمیت به هیچ وجه قابل قبول ایران نیست؛ اهداف را که این دو کشور در افغانستان دنبال می کنند کاملاً متفاوت و در اغلب موارد متناقض است. در یک نگاهی کلی می توان گفت که تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در افغانستان تحت هر شرایط که شکل بگیرد بر امنیت ملی ایران تاثیر مستقیم و غیر مستقیم برجای خواهد گذاشت.
 
عربستان سعودی
عربستان هم به عنوان یکی از مهره های که به ظاهراً حکومت افغانستان نقش اش را در پروسه صلح مهم و سرنوشت ساز می خواند، اما این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران چندی پیش میزبان هیئت طالبان در تهران بود و بعداً سخنگوی طالبان ایران را خانه دوم ملت افغانستان خواند. از سوی دیگر طالبان از اشتراک در کنفرانس جده که قرار بود در این کنفرانس در مورد صلح افغانستان بحث و تبادل نظر شود جداً خودداری کردند و بر برگزاری نشست بعدی صلح در قطر دیگر رقیب منطقه یی سعودی تاکید نموده اند و ناگفته نماند که این در حالی است که عربستان سعودی از جمله کشورهای بود که حاکمیت طالبان در زمان تسلط شان در افغانستان به رسمیت شناخته بود و یکی از کلیدی ترین حامیان و حمایتگران مالی حکومت طالبان بوده است. بنابر این گفته می توانیم تا زمانی که یک همگرایی نسبی و نظر واحد بین ایران و عربستان سعودی به وجود نیاید و خصومت های موجود در این دو کشور به همکاری های متقابل تبدیل نشود هیچ نقش موثر از این دو کشور برای افغانستان انتظار نمی رود.
روسیه
نقش روسیه در روند صلح افغانستان فراتر از آنچه است که در مقایسه با کشورهای فوق الذکر پردازش داده شد. نقش روسیه را می شود با رویکرد هژمونی طلبی و رقابت با کشور رقیب و هماوردش امریکا تعریف و تحلیل کرد. روسیه و امریکا دو کشور که تضاد و تقابل اهداف منافع شان از سال 1945 تا حال ادامه دارد که افغانستان هم از مداخلات این دوکشور از آغاز جنگ سرد تا بحال به دور نبوده است.
روسیه با امریکا رقابت شدید سیاسی و ایدولوژیک دارد و هر لحظه در پی فرصت است برای کوتاه کردن دست امریکا از افغانستان و تعریف منافع اش در افغانستان. شاید پروسه صلح فرصت خوبی برای چین و روسیه باشد برای تعریف و تجدید منافع و موقعیت جدید شان در افغانستان. بنابر این گفته می توانیم که یکی از پارامترهای تعیین کننده در پروسه صلح در افغانستان نقش روسیه رقیب پرقدرت امریکا در جنگ  سرد و رقیب اصلی امریکا برای اداره قدرت هژمونیک در عصر مذاکره و دیپلماسی می باشد که حضور نظامی امریکا رقیب جهانی و ایدیولوژیک روسیه بدون شک قابل پذیرش برای این کشور نیست؛ چون در برقراری صلح افغانستان و ایجاد یک فضای نسبتاً با ثبات در افغانستان، امریکا را به مراحل تدریجی اهدافش نزدیک خواهد کرد و از این موقعیت برای گسترش منافع خود در منطقه و تنگ کردن فضا برای رقیب دیرینه خود روسیه استفاده خواهد کرد که روسیه را صد در صد وادار به مداخله در امور افغانستان و پروسه صلح می کند و تازمانی که این دو کشور نتوانند منافع مشترک و همسوی شان را در افغانستان تعریف کنند تقلای شان برای صلح افغانستان دروغ زیبای بیش نیست و نخواهد بود.
ایالات متحده امریکا
ایالات متحده امریکا که به ظاهر خود را داعیه دار اصلی و محوری صلح و مبارزه با تروریسم در افغانستان می داند و سردمدار مذاکرات صلح افغانستان می باشد دقیقاً تجدید منافع و ایجاد فرصت جدید  قدرت نمایی را در افغانستان و منطقه جستجو می کند؛  این همه تلاش و تقلای امریکا برای صلح افغانستان ناشی از بازی جدید ترامپ در منطقه و جهان می باشد که با رهبری پروسه صلح افغانستان می خواهد به کشورهای مثل چین و روسیه نشان بدهد که در افغانستان و منطقه همه کاره است و دیگران هیچ کاره هستند و حرف آخر و تصمیم نهایی در افغانستان به دست امریکا است؛ موضوع دیگر تلاش ترامپ برای تحقق وعده های انتخاباتی اش است که ترامپ به این رویش ها و ظاهر نمایی ها می خواهد به وعده های انتخاباتی اش مبنی بر خروج نیروهای امریکایی از کشورهای جنگ زده ی مثل افغانستان صحه بگذارد و توجه مردم ایالات متحده را برای دور بعدی انتخابات جلب کند، که خوشبختانه این رویش ها راه به منزل مقصود نبُرد و ترامپ را بی اختیار از کاخ سفید بیرون کرد.
موضوع سوم امریکا در پروسه صلح افغانستان معرفی پرستیژ تحریک طالبان در جهان است که ایالات متحده با این کار می خواهد فصل جدید از بازی خود را در افغانستان و منطقه تداوم ببخشد این در حالی است که آقای ترامپ به کرات بیان می کند که ما طالبان را در یک هفته نابود می کنیم، اما این کار شدنی نیست که این خودش بازتابی از قدرت نمایی مداخله جویان و منافع طلبانه است و اصلاً چیزی بنام همیاری و همکاری برای رهایی وجود ندارد و اصل تلاش امریکا برای قدرت نمایی و هژمونی طلبی است نه گذار افغانستان از بحران به ثبات.
اگر امریکا واقعاً به افغانستان صادق است در قدم اول باید یک نوع هماهنگی و همسویی دیپلوماسی و اهداف نظامی- دفاعی اش در افغانستان به وجود بیاورد، این در حالی است که اردوهای ایالات متحده امریکا و افغانستان مشغول جنگ با طالبان اند. دیپلماسی کابل و واشنگتن سازهای نا هماهنگ می نوازند.
 
راه حل ها وپیشنهادات
ایجاد اجماع منطقه ای برای صلح افغانستان؛ "سال که نیکوست ازبهارش پیداست" جریان به اصطلاح صلح  که قرار است برای افغانستان به امضا برسد اگر قرار باشد به همین گونه جریان یابد هیچ اثری بر وضعیت افغانستان نخواهد داشت و درمانگری هیچ دردی نخواهد بود فقط روزنه جدید از استثمار و قدرت نمایی در افغانستان از سوی طراحان این موج به اصطلاح صلح آور خواهد بود این طبعیی است که طبابت و تشخیص درد در غیاب بیمار درد را چند برابر و گاهی ناعلاج می کند. این حین چیزی است که در مورد افغانستان از جانب ایالات متحده درجریان است و بر درد افغانستان بجای افیون نمک می پاشند؛ در پی تجدید موقعیت شان در افغانستان هستند، نه مداوای درد افغانستان. به قول مولانا؛«از همان جا که رسد درد، همان جاست دوا».
درد افغانستان و صلح افغانستان فراتر از آنچه است که به طالب ربط داده شود، طالب فقط نیروی اجراییوی و ابزار منافع دیگران است و هیچ نقش تصمیم گیری مستقل ندارد و فقط پوششی از یک جنایت است.
امریکا به عنوان ناجی افغانستان و حامی صلح این کشور بجای قدرت نمایی و تثبیت پرستیژ طالبان اولاً باید یک بستر مناسب منطقه ای را برای صلح افغانستان مساعد می ساخت و بعدا پروسه صلح افغانستان را به جریان می انداخت که مسلماً یکی از مهره های اساسی و چهره های اصلی از انارشیزم و هرج و مرج طلبی در منطقه خود امریکاست. امریکا برای تضعیف و تسلیم روسیه، چین و ایران رقبای اصلی امریکا در منطقه و جهان بیشتر از هرچیز به فکر منافع و رقابت خود است تا به فکر صلح افغانستان. امریکا اگر واقعاً به فکر صلح افغانستان می بود لازمه این صلح کنار آمدن و همسو سازی اهداف و منافع این کشور با کشورهای ایران، روسیه، چین و تعریف همکاری های همسو و مشترک میان تهران، پکین، مسکو و واشنگتن در مورد صلح افغانستان و در مرحله دوم حل و کاهش تنش ها میان هند و پاکستان و جایگزین کردن اهداف همسو و مشترک بجای خصومت و تقابل منافع این دو کشور در افغانستان و منطقه. و موضوع سوم کاهش تنش ها میان ایران و عربستان که در دیدگاه طالبان در مورد این دو کشور یک پارادوکس دیده می شود که مسلماً این دو کشور نقش اثر گذار و مهم در پروسه صلح دارند که در صورت کنار آمدن این کشورها در منطقه بستر صلح سازی در افغانستان چند برابر تقویت خواهد شد و کشورهای منطقه با دید همسو و مشترک شان در مورد افغانستان ضمانت اجراهای خوبی برای برقراری و بقای صلح در افغانستان خواهند بود.
1-ایجاد بستر مناسب هماهنگی و همکاری اسلامی:  باید تلاش و تقلای هرچه بیشتر برای ایجاد یک توافق اسلامی در بین کشورهای اسلامی پیرامون افراط گرایی و ترک سیاست های گزینشی در برابر تروریست ها صورت بگیرد و یک دیدگاه مشترک اسلامی به منظور مبارزه با افراط گرایی و ترک سیاست های گزینشی ایجاد شود.
2-ارایه استراتیژی صریح و روشن حکومت برای صلح: صلح یک روند دوامدار است و نمی توان با برنامه های مقطعی و کوتاه مدت به نتیجه رسید. بنابر این ضرورت به تدوین یک پلان مدون طولانی مدت برای صلح است که شامل شناسایی فرصت ها و تهدید های داخلی و خارجی و شناسایی منافع، عناصر دخیل و تفکیک گروه های مخالف دولت بر اساس نرم های ملی و میزان انعطاف شان برای صلح باشد. حکومت افغانستان باید در مورد آینده و مسیر پروسه صلح دیدگاه واضح و روشن ارایه نماید. این امر بدین معنا نیست که حکومت افغانستان در مورد موضوعات پروسه صلح توضیحات و تشریحات ارایه نماید، بلکه این امر نشان دهنده این است که چه نهادهای با چه اصول و میکانیزم های وارد این جریان می شوند و پارامترهای تعیین کننده صلح از سوی حکومت افغانستان چیست؟ و در این مذاکرات چه موارد به عنوان خطوط قرمز از سوی حکومت و لابیگران سیاسی افغانستان مطرح است؟ و موضوعات اساسی که در این پروسه باید جدی گرفته شود چیست؟
3-ایجاد بوردهای مشورتی محلی و تلاش برای اعتمادسازی داخلی در افغانستان: هماهنگی محلی و برقراری روابط حسنه میان حکومت کننده گان و حکومت شونده گان ستون فقرات صلح پایدار را می سازد و این لازم و ضروری است که با کارشناسان و شهروندان مشورت های لازم صورت بگیرد. مردم که قرار است در مورد شان مذاکرات صورت بگیرد باید از هر نوع تصمیم که قرار است گرفته شود آگاه باشند و دیدگاه های شان محترم شمرده شود که مسلماً چنین فرایند و فضای منجر به اعتمادسازی و همگرایی می شود.
4-آموزش ها پیرامون صلح و ترویج فرهنگ صلح: در جوامع بحران زده مثل افغانستان که در معرض خشونت های متراکم و بحران های طولانی قرار دارد ترویج فرهنگ صلح به عنوان یک فکتور اساسی به شمار می رود که ترویج و آموش این پروسه را می توان از طریق رسانه ها، نشست ها و نیز بزرگان سنتی و دینی و سایرگروه ها تقویت بخشید و به منصه اجرا در آورد.
5-تبدیل پروسه صلح به یک گفتمان بین الافغانی و مذاکرات مستقیم با طالبان: پروسه صلح باید به یک گفتمان بین الافغانی تبدیل شود که تمام شهروندان افغانستان بتوانند نقش خود را در این پروسه ببینند و در مورد آینده خود مستقلانه و هدفمند تصمیم اتخاذ کنند که این امر بستر خوبی برای برقراری و بقای صلح خواهد شد و از سوی دیگر باید طرف اصلی طالبان در پروسه صلح حکومت افغانستان باشد، نه کشورهای مثل امریکا و روسیه. بنابر این حکومت افغانستان با طالبان مذاکرات مستقیم و بی پرده نماید، نه امریکا.
نویسنده: محمدخان مصدق
 
پانوشت ها:

  1. نقش راه برای صلح، جامعه مدنی و پروسه صلح در افغانستان، جوزا 1395.
  2. راهکار صلح 2015 شورای عالی صلح. www.foreignpolicy.com
  3. حیدری، محمد شعیب. مترجم؛ جلیل، پژواک، فرایندهای صلح در افغانستان: دیدگاه مردم، 1397 کابل.
  4. کریمی، حسین علی و غلام رضا ابراهیمی. 1394. نگرش و برداشت مردم از گفتگوهای صلح و طالبان، کابل: انستیتوت مطالعات استراتیژیک افغانستان.
  5. سجادی، سید لطیف. 1397. افغانستان و دیپلوماسی مداخله جویانه پاکستان. افغانستان ما، 28 حوت. www.dialyafghanistan.com 
  6. 1396 دومین دور گفتگوهای ملی پیرامون رابطه افغانستان و ایالات متحده امریکا. 31 حمل، کابل: انستیتوت مطالعات استراتیژیک افغانستان.