X

آرشیف

معلم نوری است که هرـــگز جاهمه را به تاریکی رها نخواهد کرد

 

بنام خدا(ج)
آه نمیتوانم به کدام قلب احساس کنم,نمیتوانم به کدام زبان بگویم که پدر معنویم (معلم)را دوست دارم.
ای کاش میتوانستم در آخرین لحظات زندگی اش در خدمتش باشم,ای کاش میتوانستم با احساس آخرین نفسهای گرمش در هوای خدمات خاطرات و مهربانیهایش  پرواز کنم.
افسوس که فلک ما را جدا کرده بود دور از استادان مکتب و همصنفهانم مرغ آرزوام پرو بالش بسته بود.
فقط توانیستم از ملک غربت و دور از همه رنجها امراض و مشکلاتیکه دامنگرش بود از شهری استانبول ترکیه در سایت جام غور مطلب را بخوانم که استاد مهربانم گل احمد(مدهوش)را به کشور ایران منتقل کردند. فقط توانیستم با استاد عزیز بسم الله خان تماس برقرار کنم و از حالات ایشان جویا شوم. سر انجام یکی از هم صنفهانم از افغانستان برایم طی یک تماس تلفونی  گفت خداوند جای استاد مانرا بهشت جاودان بگرداند وفات کردند.
و به خواهش شاگردان در محوطه لیسه سلطان علاو الدین غوری دفن گردیدند.برایش گفتم

ز مردان عالم بماند سند
یکی نام نیک و یکی نام بد

دیگر شاخه ای بودم جدا از آن درخت که شاخه هایش نه تنها سرزمین غور را پرورانید بلکه شاخه های پر ثمرش به هندو ترکیه و ترکمنستان و رومانیاو غیره دویده بود(منظورم شاگردان ایشان است) سر انجام تابستان امسال 1389 ه ش بعد از رخصتی دانشگاه مان عازم افغانستان شدم بعد از گذراندن یک شب در شهری چغچران فردای آن برای اولین بار بسوی مقبره اش رفتم تا دعا کنم به رح مردی 33 ساله زمانیکه به داخل محوطه لیسه سلطان علاالدین غوری شدم دیگر شورو آوازی مدهوش و لبهای پر تبسم و سخنان بیدار کننده او دیگر غروب کرده بود.
همرای با جمعی زیادی از استادانم از جمله استاد بسم الله خان,استاد رسولی,استاد منش,استاد جان محمد واثق,استاد فولاد,استاد عالم خان به سری مرقدی مرحوم رفتیم به از تلاوت آیات کلام الله مجید توسط قار ی عبدالظاهر به یادی ارواح شان دعا کردیم فقط هر لحظه خاطرات مکتب و صنف درسی ایشان در برابر چشمهایم میتنید روی به طرفی استادان کردم به شکلی انتقاد آمیز از والی غور و دست اندرکارانش گفتم در هر نقطه جهان مردم و جامعه به معلم ارج میگذارند ولی در غور این خاینان و دوستداران پول و چوکی آیا کوچکترین کمکی مالی به استادان کردند.از جمله استاد مرحوم مدهوش که بسیار به حالت سختی در خارج از کشور به سر میبردند نخیر نخیر نخیر نه تنهاکمک مالی بلکه استادان مانرا از جمله استاد  فایق را محافظین والی فعلی لت و کوپ کردند . طبعی است که قدری زر ار زرگر میداند آقای اقبال منیب از قدری معلم آگاهی ندارد که . و از نزدی ایشان مرخص شدم . خاطرات زیاد و جالب دارم از استاد مهربان مرحوم گل احمد مدهوش فقط به طوری خلاصه میخواهم گوشه ای از خاطراتم را ذکر کنم .
1– روزی از روزها در صنق یازدهم ساعت فزیک بود بعد از تفریح استاد مدهوش به صنف داخل شده بود خوب یکی از عادتهای نیک شان این بود.سر ساعت خود به صنف حاضر میشدند من به دهلیز بودم هیچ متوجه نشدم که استادبه صنف داخل شده است.دروازه صنف را بسیار به سرعت باز کردم به طوری شوخی رو به یکی از همصنفهانم کردم به اواز بسیار بلند وبم اجازه است داخل شوم به صنف .استاد مدهوش  از پهلوی تخته گفت بلی بفرماین محترم تمام همصنفهانم خنده کردند و بی نهایت برایم جالب بود چون استاد را ندیده بودم به صنف.
2آیا کسی میتواند که مرحم مدهوش نه تنها یک رهنماومعلم به نسل غور مدت 33 خدمت کرده است بلکه در تمام حالات از تعمیر ,کتابخانه ,فرش,چوکی و مواد درس مکتب یعنی از بیت المال مانند مال خودش حفاظت میکر دند شاید هرکس بلی بگوید .ولی من میگویم او حتی به خاطر حفظ تحویل خانه و کتابخانه ای لیسه سلطان علا الدین غوری در اواخر سال 1380 تهدید و لد و کپ شده بود آیا کسی میتواند بگوید نخیر !فقط من که تنها از آن زمان همین خاطره به یاداست متوانم بگویم که اواخر ماه حوت بود در اداره مکتب به جمعی از شاگر دان و استاد مدهوش به اطراف بخاریی که کهنه و زنگزده بود و از اطراف نوله های آن دود می برامد جمع شده بودیم و توسط هزم بخاری را گرم میکرد و استاد برای مان عملیه ضرب و تقسم را کار میکردند در بیرون باران میبارید ناگهان به اداره دو نفر مسلح داخل شد البته بدون اجازه رو به استاد کرده و گفتم .خونو ما میتانی کتابخانه شمارا تلاشی کنی? استاد مدهوش گفت درآنجا چیزی نیست فقط کتابهای درسی است باز تکرار کردند خونو بازکودیگه.استاد فهمید که اگر بازکنم کتابخانه را حتما لابراتوارهارا از بین میبرد مانند بت بامیان .همرای آن دو نفر به دروازه تحویلخانه آمدند ما هم از دنبالی شان به ترس و لرز آمدیم استاد دست به جب کرد و گفت کلید این دروازه فعلا در نزدی من نیست گفتند خونو خلاص کیی کنه ? استاد را نزدیک بود همرای قنداق تفنگ مورد لت و کوب قرار دهند سر انجام قفل در را همرای برچه تفنگ کشیدند و داخل تحویلخانه شدند وقتی که لابرتوارهای ار خروس ,قرباغه و انسان را دیدند یکی شان به استاد گفت (دغه تول بتان دی )استاد گفت نخیر نخیر اینها لابراتوار است که شاگردان در درس بیولوژی از آن استفاده میکنند قبول نکردند همرا با برچه و قنداق تما لابرتوارهارا میده میده کردند و از مکتب بیرون شدند و دیگر کاری از دست استاد نمی آمد خسته و ناراحت دوباره به اداره برگشتم .
شاید هیچ ضرورت نداشت که سردی زمستان غور را تحمل کرده با پهای پیاده صدها متر راه را طی نموده با سه لک یا سه صد افغانی امروزی از صبح تا شام در لیسه سلطان علاالدین غوری به خدمت متعلمین باشد . ولی انساهای بزرگ به چیزهای بزرگ فکر میکند به فکر استاد مدهوش خراب کردن یک خانه بسیار وقتی کمی را در بر خواهد گرفت ولی ساختن آن وقتی زیاد میخواهد به فکر او غوری که سالها دور از همه چیز است باید فرزندان آن ولو تحت هر شرایط که باشد باید تعلیم بیبینند در آخر به عنوان یکی از شاگردان استاد مدهوش که ده سال تمام استادم بود از ریس صاحب معارف غور استاد بسم الله خان ,استاد فضللحق فضل مدیره صاحب لیسه سلطان رضیه غوری مدیر صاحب لیسه شهاب الدین غوری و از تمام استادان و شاگردان عزیز خواهشمندم که به پاس خدمات استاد مرحوم مدهوش به مردم غور در قسمت نام گذاری یکی از جادهای مرکز غور بنام ایشان از خود زحمت به خرج دهند .
به قول شاعر

اول از استاد یاد آموختن
بس سویدای سواد آموختن
از پدر گر قالب تن یافتیم 
از معلم جان روشن یافتیم

          
      روح شان شاد و یاد شان گرامی باد

غلام محبوب (باور)غوری محصل فاکولته طب دانشگاه استانبول. مقیم ترکیه

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد
کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.