آرشیف

2014-11-17

مولانا کبیر فرخاری

محترم محمد عزیز عزیزی!

  

یک بحث ادبی: در معانی عنوانی است بنام (فصاحت و بلاغت) کلمه ، کلام و متکلم موصوف فصاحت قرار میگیرند.میشود گفت که این کلمه فصیح است در صورتی که واژه عاری از نواقص و موافق دساتیر صرفی باشد .
کلام (سخن)را میشود فصیح خواند، اگر اجزای آن مطابق دساتیر صرفی و نحوی تنظیم گردد.
و متکلم را میتوان فصیح خواند ، اگر جملاتی را که ادا می نماید خالی از حشو  و تطویل و مطابق به هدایات و مقررات گرامری ادا گردد.
عنوانی دیگری را در علم معانی( مقتضی الحال ) میگویند یعنی سخنور باید به حالت روانی ، فهم و درک مخاطب آگاه باشد و سخن را موافق ظرفیت فهم و درک آن ادا نماید.
اگر مخاطب فرد تحصیل یافته است سخن باید وزنه و سنگینی خود را داشته باشد . واگر مخاطب فرد عادیست و سواد اندک دارد نمی شود با جملات مغلق و پیچیده با آن سخن گفت.
ویا گفته اند((کلمواالناس علی قدرعقولهم ))  سخن را به اندازه ی فهم مردم باید بگویید .
با در نظر داشت مفاهیم بالا به پیشگاه جناب عزیزی یاد آور میشوم که متکلم فصح و بلیغ نیستم و اشکالاتی در ادبیات و سروده هایم به چشم میخورد و حتی بعضی از ابیات دارای تعقیدات لفظی و معنوی است.
مثلآ: در بیت : 

تا(عزیزی) سر کشد بیرون ز خواب
خشک و تر تسلیم بازار است و بس

درک معانی این بیت از نظر سیاسی برای همه دشوار است زیرا بازار آزاد که همین اکنون میخواهند در میهن به خون خفته ما رایج سازند ، ویژه ی نظام اپریالیست است  و کشور فقیر ما را غرق در انحراف و فقر ساخته است و میخواهند طفل نوزاد را هر چه زودتر بزرگ بسازند و پاهای خود را سر پای طفل و به دست ها سرش را میگیرند و کش می نمایند تا بزرگ شود.قضاوت به شماست که این طفل بزرگ میشود یا میمیرد؟ لابد می میرد.
می خواستم محترم عزیزی را به این نکته ی سر بسته و باریک ملطفت بسازم که نباید خشک و تر را به بازار تسلیم بدهیم که به من خشم گرفتند و از درون خود چیزهای را به نام شعر بیرون ریختند که نباید می ریختند و انتظار داشتم که طرف تقدیر و تفقد شان قرار بگیرم و نمیخواستم بگویم که :

نیش عقرب نه از پی کین است     مقتضی طبیعتش این است

محترم عزیزی !
یک فرد دیگری از شعر :

قهقرا رفتن ز سیر کاروان    بینش اصحاب دستار است و بس

چهره شما را غضب آلود ساخت.
مولوی قربت (رح) شخصیت با اندیشه و تفکر و مسلمان کم نظیر سالها پیش گفته بود :

حق به صد حجت و برهان نکند عرض و جود
تا به ارباب عمایم رگ گردن باقیست

میبینید که مرحومی آرزو داشت مصطفی کمال عطا ترک دیگری عرض وجود کند تا رگهای ارباب عمایم را راحت بسازد
با بزرگواری خویش چنین مطالب را نا دیده بگیرید .و بالای نقطه سنجان خشم نگیرید.
علامه افبال می فرماید :

شیخ ما از برهمن کافر تر است    زانکه او را سومنات اندر سر است

که عبارت از تکبر و خود خواهی او است یا بیدل میگوید:

یک ریش به صد کوثر ارزان ندهی زاهد
در چارسوی جنت پشمینه نمی باشد

من بیچاره را غریب یافتید و میخ کوکه را در سر من می کوبید .
حرف برادرانه ی من  این است که من و شما به گفته ی فرزانه فرزند میهن استاد (فضل) که خاطره اش در آرشیف زمان و خاطره ها لایزال و جاویدانه است ، برادریم و نباید اندک رنج باشیم.
  
مولانا عبدالکبیر فرخاری
ونکوور کانادا ششم جولای 2011