آرشیف

2022-6-18

فهیم ستوده

محاصره بلخاب؛ شکنجه افراد بی‌گناه از سوی مدعیان شریعت اسلامی

طالبان پس از رسیدن به قدرت، آهسته و پیوسته به تصفیه قومی صفوف خود آغاز کرده‌اند. در این راستا، چندین فرمانده اوزبیک‌تبار و تاجیک‌تبار این گروه، از قدرت و ثروت کنار زده و گوشه‌نشین شده‌اند. در میان فرماندهان طالبان که از سوی این گروه کنار گذاشته شده‌اند، یکی به نام «مولوی مهدی مجاهد» است. از مهدی به‌عنوان فرماندهی تاثیرگذار و مهم در سقوط ولایت‌های شمال از جمله سرپل به دست طالبان یاد می‌شود.‌ این فرمانده مهم اما فقط پنج ماه پس از تسلط طالبان، از سوی رهبران این گروه رانده شد. پس از آن وعده‌هایی از جمله در مورد انتصاب او به‌عنوان معین اداره استخبارات طالبان داده شد، اما هیچ وقت عملی نشد.

گزارش‌هایی از تلاش شبکه حقانی ـ که بخشی از گروه طالبان است ـ برای ترور مهدی نشر شده است. یکی از نزدیکان مهدی نیز این مساله را تایید کرده و گفته است که به همین دلیل مولوی مهدی شب‌هنگام کابل را ترک کرده و به زادگاهش ولسوالی بلخاب ولایت سرپل رفته است.

این‌که چرا شبکه حقانی در پی ترور مهدی است و به چه دلیلی رهبران طالبان او را از ریاست استخبارات بامیان و در مجموع از خوان قدرت کنار زدند، مساله داخلی طالبان است و ربطی به نگاه انحصارگرایانه این گروه دارد. این بخشی از سرشت یک گروه نامتجانس و رادیکال است. تنش و نزاع دایمی در صفوف چنین گروه‌هایی وجود دارد. این تنش‌ها، با توجه به رادیکال بودن این گروه‌ها، اجتناب‌ناپذیر است. آن‌ها حتا اگر در مسایل بسیار شخصی، کسی را متفاوت‌تر از خود ببینند، تحمل نمی‌کنند. در چنین گروه‌هایی، اختلاف با تفنگ و ترور حل می‌شود؛ باید یکی از طرفین مخاصمه نیست شود. برای همین، آن‌ها مانور نظامی در اطراف بلخاب راه‌ انداخته‌ و برای کشتن مهدی و نیروهایش صف کشیده‌اند.

از سوی دیگر، طالبان فقه جعفری را از مفردات درسی دانشگاه‌ها، حتا در مناطق شیعه‌نشین، حذف کرده‌اند. بدون شک در کریکولم درسی مکاتب نیز چنین رفتاری در پیش می‌گیرند. آن‌ها تاکنون در برابر خواست مردم افغانستان و جامعه جهانی مبنی بر پذیرفتن رسمی مذهب شیعه جعفری به‌عنوان یکی از مذاهب اسلامی، ایستاده‌اند. در چنین وضعیتی، یک فرمانده شیعه در حالی که وجودش از سوی رهبرش انکار می‌شود، چه گزینه‌هایی می‌تواند داشته باشد؟ چنین کسی، دو گزینه بیش‌تر ندارد؛ یا سر تسلیم فرود آورد و حذف خود را بپذیرد یا این‌که علیه حذف شدنش بایستد. مولوی مهدی، که نامش هم نامتجانس است، گزینه دوم را انتخاب کرده است. او در برابر حذف، ایستاده است؛ اما به نظر می‌رسد این ایستاده‌گی پایان خوشی برای او و نیروهایش ندارد. بدتر از همه این‌که غیرنظامیان و افراد بی‌گناه ساکن در ولسوالی بلخاب، قربانی درگیری‌های میان‌گروهی طالبان می‌شوند.

استفاده از سپر انسانی، همیشه یک استراتژی طالبان بوده است. در یک‌ونیم دهه جنگ اخیر این گروه با دولت، هرباری که بر این گروه فشار می‌آمد، از ساکنان قریه‌ها و دهات کشور به‌عنوان سپر انسانی استفاده می‌کرد. چنین اتفاقی در نبرد احتمالی بلخاب نیز محتمل است. از سویی، کشتن مردم بی‌گناه برای چنین گروهی، نه‌تنها باکی نیست، بلکه به آن فخر هم می‌فروشند. نمونه‌های زیادی از چنین رفتار طالبان داریم. حملات انتحاری و انفجاری این گروه در شهرها، صدها کشته برجای گذاشت و رهبران این گروه به آن افتخار کردند. یکی از نمونه‌ها، انفجار یک تانکر در چهارراهی زنبق شهر کابل است که توسط شبکه حقانی انجام شد و جان انسان‌های بی‌گناه بسیاری را گرفت. در اولین روزهای تسلط طالبان بر کشور، یک یوتیوبر از یک طالبان در مورد این مساله می‌پرسد. او می‌گوید کسانی که در چنین انفجارها کشته شده‌اند، حتا کودکان یک‌ساله، گناهکار بوده و مرگ حق‌شان بوده است. او می‌گوید گناه آنان، نجنگیدن علیه خارجی‌ها است. در مورد کودک خردسال می‌گوید پدر او «جهاد» نکرده است. آدم‌هایی که با چنین طرز تفکر به خوان قدرت برسند و بیت‌المال را غنیمت جنگی حساب کنند، پاسپورت را به یک هزار دالر می‌فروشند و مالیه، حق‌العبور، عشر، زکات، صفایی و ده‌ها نام دیگر را به کار می‌گیرند تا جیب خالی مردم را خالی‌تر کنند.

حالا اگر جنگی در بلخاب در بگیرد، باز هم طالبان از کشتن غیرنظامیان باکی ندارند. شاید بگویند گناه آن‌ها، طالب نبودن‌‌شان است. بنابراین، احتمال یک خون‌ریزی و کشتار وحشتناک دیگر وجود دارد.

گروهی که مرگ را حق یک کودک چندماهه بداند و به کشتار غیرنظامیان افتخار کند، آیا می‌تواند شیعه را به‌عنوان یک مذهب و پیرو آن مذهب را به‌عنوان یک سیاست‌مدار تحمل کند؟ جواب منفی است. طالب اگر مانند حاکمان سایر کشورها عمل کنند، دیگر طالب نیستند. در این صورت، هویت خود را می‌بازند. کنار زدن مهدی هم نشان می‌دهد که آن‌ها خصومت خود با مذاهب دیگر را ادامه می‌دهند.

گرسنه‌گی دادن به مردم، یک استراتژی جنگی طالبان است. حالا در بلخاب با مسدود کردن راه‌های مواصلاتی، از این استراتژی استفاده می‌کنند. این گروه در دور اول تسلط خود بر کشور نیز ولسوالی‌های زیادی را محاصره اقتصادی کرده بود. در آن زمان، هیچ چیزی جز قرآن، اجازه انتقال نداشت. برای این‌که مردم وادار به تسلیمی شوند، آن‌ها را ماه‌ها گرسنه‌گی می‌دادند. این بار در بلخاب همین سیاست شرم‌آور را در پیش گرفته‌اند. برای آن‌ها مهم نیست که زنده‌گی چه کسانی نابود می‌شود. آن‌ها روشی دیگر را بلد نیستند. بلخاب را شکنجه‌گاه باشنده‌گان این ولسوالی ساخته‌اند. مردمی که نان‌شان را از راه زراعت به دست می‌آورند، محصولات آن‌ها به دلیل بسته بودن راه‌ها فاسد می‌شود.

مهم‌تر از همه، این‌که مردم در ترس مدام زنده‌گی می‌کنند. مردم می‌دانند که طالبان وقتی تفنگ بر دوش می‌گیرند، دیگر هیچ قانونی برای آن‌ها وجود ندارد. آن‌ها غیرنظامیان را تیرباران می‌کنند، گلوی مردم را می‌برند، خانه‌های مردم را سنگر می‌سازند، داروندارشان را می‌گیرند و خودشان را به کوچ اجباری وادار می‌سازند. اگر راهی دیگر نبود، به گروه داعش ربط می‌دهند یا عضو یکی از جبهات ضد طالبان می‌خوانند.

کسانی که ادعای تطبیق شریعت اسلامی را دارند، برای یک اختلاف کوچک درون‌گروهی خود، صدها هزار انسان را در بلخاب شکنجه روحی می‌دهند. اگر این اختلاف به درگیری نظامی بکشد، در آن صورت شکنجه فقط روحی نمی‌ماند، بلکه طالبان کل زنده‌گی را نابود می‌کنند. چنان‌چه آن‌ها در پنجشیر و اندراب‌ها مرتکب چنین جنایت‌هایی شده‌اند. در اسلام طالبانی، نه یک شیعه جای دارد و نه گناه کسی به خودش مربوط است. در این نوع قرائت از دین، وقتی کسی «اشتباهی» را مرتکب شود، تمامی ساکنان یک ولسوالی و یک ولایت تاوان آن را می‌پردازند؛ چون طالب جرم را فردی نمی‌داند.

خوب است این گروه که حالا بر سرنوشت ملت و خاک کشور تسلط یافته است، اندکی به خود آید. برای جرم ناکرده، صدها هزار باشنده یک ولسوالی را شب‌وروز شکنجه ندهد. برای این‌که اختلاف درونی خود را حل کند، مردم را در مضیقه اقتصادی قرار ندهد. این را بفهمد که در شرایط جنگی هم، صرف تعلق داشتن به یک قوم یا جغرافیای خاص، به معنای دشمن بودن نیست. باید این را درک کند که نسبت قومی و سمتی اختیاری نیست. دشمن هم اگر غیرمسلح باشد، نباید کشته شود. طالبان باید به هیچ بهانه‌ای، یک قتل‌عام دیگر راه نیندازند.