آرشیف

2014-12-29

afrotan

ما و دیالکتیک بحران در جامعه افغانی!

پیوند اجباری "سنت" با " مدرنیته" بزرگترین چالش درراه پیشرفت عمومی!

 

قسمت اول:
 
چنانچه خواننده گان ارجمند بویژه عزیزانی که با نوشتار ها و تحلیل های  این حقیر آشنائی دارند میدانند و حس میکنند که این قلم همیشه بالخصوص آنگاهی که نارسائی ها و کوتاهی های زمامداران و حکمرانان را در مقطع حساسی از تاریخ  جامعه ما نشانه میگیرم و به نقد می کشم ، چکیده ای از راه حل های مناسب را نیز بصورت فشرده و گاهی هم در لابلای نوشتارام مطرح می کنم . من باور عمیق دارم که اساسی ترین شاخص برای مشروعیت و یا هم عدم مشروعیت درشیوه ای از انتقاد کردن است . زیرا به باور من « انتقاد » باید از سر دلسوزی و حسن نیت  کامل باشد …به عبارت دیگر پوششی برای اعمال مخالفتهای صرفأ نژادی ، زبانی و کینه های شخصی نباشد در غیر اینصورت آنچه هست « انتقام » خواهد بود نه انتقاد . فرد یا گروهی که اساسأ با سیستم حاکم مخالف اند وبدون ارأئیه و عرضه یک راه حل معقول  استدلال میکنند که  « بُز » را به دائره حلال یا « هلال » رهبری جامعه میتوانند برسانند ، بسیار نا محتمل است که یکسره با حسن نیت  نارسائی ها و مشکلات جامعه را مطرح کنند . هر چند در تمامی عرصه های حضور مان موظفیم حرف ها و خواسته های این جماعت را نیز بشنویم اگر تجزیه و تحلیل کنیم چه بسا که حاوی رهنمود های مفید  و آموختنی  باشد ! که به قول معروف « خذُالحق و لو من اهل الباطل ! » بنابر این اگر حسن نیت ، خیر خواهی و خلوص درکارنباشد محض «هوا و نفس» خواهد بود که با دریغ و تأ سف  جوهر « مشروعیت » را یکسره باطل میکند . از سوی دیگر « انتقاد » باید درونمایه منطقی و استدلالی را داشته باشد و در هر مورد باید توجه داشت که انتقاد کننده تا چه پایه روابط منطقی گفتمان مورد نظر را رعایت کرده و یاهم مغائر با واقیعت های زمان  ،  شعار پراگنی ها و متلک بازی ها  را برمنطق ، شعورو عقلانیت ترجیح داده است . این قلم بار ها نوشته  و درصورت لازم گفته ام  که گاهی ممکن است فرد یا جمع یا جریان و نهادی را از اساس قبول نداشته باشیم و یا هم گاهی ممکن است اصل و اساس مورد قبول ما باشد ، اما شیوه ها ،عملکرد ها و انحرافات و اشتباهات مورد انتقاد و حمله قرار گیرد باید دانیست که بیان  « انتقاد » در هردو حوزه متفاوت است . مثلأ وقتی اسا سأ  نوع سیستم حاکم  کنونی بر جامعه افغانی را قبول داشته ایم و آنرا با تمامی کمبودی های که دارد سیستم مشروع و برخاسته از اراده مردم بنامیم ،  نه میتوان و نباید در برابر آن چنان برخورد کرد که گویا اساس موجودیت و مشروعیت آنها را می خواهیم مورد حمله و اشکال و تخریب قرار دهیم . خلط این این دو حوزه و این دو مرز باعث  شده است که اغلب انتقاداتی که باید متوجه اساسات سیستم حاکم باشد با انتقاداتی که متوجه اعمال و اشتباهات طبیعی افراد میباشد هیچگونه  فاصله نداشته باشد . از سوی دیگردر  هرگونه  انتقاد  ما از یک نهاد اعم از حقوقی و حقیقی باید بر اطلاعات دقیق و مطمئن هر دو روی سِکه یعنی نقاط مثبت و منفی را مورد تحلیل و ارزیابی دلسوزانه و بدور از هرگونه غرض و مرضی بررسی کرده باشد و به قول معروف « عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگویی! » در غیر این اسلوب ممکن است وجوه منفی ، بسیار منفی تر و بد تر از آنچه واقعأ هست جلوه کنند و با حذف جلوه ها و جنبه های مثبت بصورتی دیگر در آید . از همه مهمتر این که دردیالکتیک یا  گفتمان نقد باید اتهام یا گناه به اندازه خودش مطرح شود ، زیرا از کاه ، کوه ساختن و جزئیات را بزرگ ساختن ، و برخلاف نادیده گرفتن اساسات و آنعده موازینی  که در ساختار کالبد اصلی یک جامعه  بویژه درامرملت سازی جوامع پس ازجنگ منجمله افغانستان نقش مهمی رابازی میکنند خطایی است فاحش وپامال کننده ء هرنوع هویت ومشروعیت سیاسی. اکنون که همه این مؤلفه های برای براه انداختن یک گفتمان سالم رامورد بررسی قراردادیم با این اصل که حق «انتقاد» و البته نه « انتقام » را همواره محفوظ میدانم و هیچ مقامی و نهادی جز اصول و برداشت های روشن علمی  نه میتواند این حق  انتقاد را محدود وسلب کند با توشه ناچیز علمی ای  که دارم این معادله را به بحث میگیرم .هرچند باز هم میتوان وجوه تما یز تضعیف و انتقاد و انتقام را شکافت. اما سخن را با کلامی چند و ارائیه ضروری ترین مؤلفه های که محور اصلی بحران و فاجعه در میهن ما را تشکیل میدهند به پایان میبریم
چالِش جامعه جهانی و تجربه ای شگفت درجهان معاصر، پیوند  اجباری سنت با مدرنیته !
در جایی نوشته بودم که حتی اگر همه « مدافعان وضع موجود »  متحد شوند تا با تعبیه نام ها و پسوند های مشهور و تاریخی همچون ، دموکراسی ، جمهوریت ، و حتی اسلامی را در جامه و فلتر ارتدکسی مافیای معاصر جابجا سازند نه میتوانند  هویت و ماهیت رژیم حاکم بر جامعه افغانی را با آب مشروعیت سیاسی و ملی تطهیر  سازند  .
 البته با این دالر های مفتکی که روح شان شاد باد !! خواهند توانیست برخی از « " سیأ " سیون » بی سابقه و سابقه دار جامعه مجروح ما را بصورت مصنوعی و مؤقت دلجوئی کنند اما در عین حال مطمئن باشند که هنوز هم منتقدان بی پروا و اصلاح طلبی دارند آنانی که به مثابه روشنفکران متعهد به ارزشها ی تاریخی و عقیدتی  جامعه ما  اصلاحات ساختاری و بنیادی در جامعه  را به مثابه یک  نسخه  قابل عمل پیشنهاد مینمایند .
چنانچه از این قلم بارها ملاحظه فرموده اید ازهمان اول یا از نخستین روزهای تدویرکنفرانس اول موسوم به کنفرانس « بن » بصورت مصنوعی و کاریکاتوری و درحالیکه هیچگونه تعریف روشنی از ترور و « تروریزم » درمیان کشورهای ائتلاف جهانی ضد تروریزم وجود نداشت بدون یک محاسبه وارزیابی دقیق علمی وتاریخی بصورت عاجل وبصورت مافیائی  بنیاد یک نهادی بنام « اداره ء مؤقت افغانستان » نهاده شد . واقیعت درد ناک و تلخ در جامعه ما نیز حکایت از این دارد  که در نخستین نطفه  گذاری ی که بنام  " اداره مؤقت افغانستان "درتاریخ کشورما سربلند کرد با نگاه اقتصادی ومالی به مسأله تروریزم و دهشت گردی نیز  نگریسته شد و این موضوع سبب گردید تا  همین بینیش معیوب تجاری که از جهان بینی مادی و شرک آلود  برخاسته است بر ستون فقرات و تمامی زوا یای  تاریخ پرشکوه افغانها  سایه افگَند و آرام ، آرام  بویژه در چند سال آخیر سر تاسر جامعه فقیر ما را با ترزیق زهر امتیازات مادی از حرکت در آورد . باید اذعان کرد که با شناسائی بازیگران محوری و محور های کلید یی نخستین  گردهم آئی که بنام کنفرانس اول بن تشکیل شده بود کمک میکند تا بتوانیم در پرتو آن نگرانی ها واغراض  اصلی کشور های شامل در ائتلاف جهانی ضد تروریزم را شناسائی کنیم و چالش های عمده سیستمی را که با گذشت  یک دهه از عمر سیاسی و با  ترزیق و سرازیر ساختن هزاران میلیون دالر به  افغانستان پیشبینی نمائیم .
تأ ملی بر قرائت اقتدارگرایانه  واشرافی از مؤلفه عدالت
در نظام های سیاسی جهان یکی از مهمترین مسائل و شاید پروبلماتیک اصلی آنها تعیین نسبت مشروعیت با مؤلفه بنام عدالت است . آنچه که در این میان حائز اهمیت است مؤلفه عدالت به عنوان عامل مشروعیت و نه کار آمدی است . تجربه تاریخی کشور ما و دیگر جوامع شرقی نیز نشان داده است که مشروعیت بدون تحقق عدالت همه جانبه قابل بقا و دوام نیست ، درست به همین دلیل است که تحقق  اصلاحات ساختاری و بنیادی در جامعه افغانی نیازمند عطف توجه به مؤلفه عدالت است ،به باور من تنها با برداشتن چنین گام است که خطر باز تولید و گسترش خشونت و نابرابری عمومی را به گونه ریشه ای مورد نشانه قرار می دهند . باید اکیدأ توجه داشت که در بافتهای مختلف اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی مفهوم عدالت میتواند قبض و بسط پیدا کند .در واقع مؤلفه ای بنام عدالت یک مقوله بسیط و ساده غیر تاریخی و انتزاعی نیست ، ای بسی رفتار های که در شرائط خاص تاریخی رفتار های عادلانه تلقی شوند و در شرائط دیگری ، رفتار های ظالمانه و نابرابراعلام گردند ، زیرا فلسفه تساوی عمومی افراد ، قبائل ، ملل و حذف تمائزات و اختصاصات نسبی ، نژادی طبقاتی وغیره در جوامع  سنتی و مذهبی منجمله افغانستان آنچنا نکه بصورت یک توصیه اخلاقی در لباس تغییرات و بیانات ادبی و عاطفی بصورت یک اندرز " سیأ " ستمدارانه بورژوازی به عقل آمده معاصر !  شنیده میشوند مطرح نیست ، بلکه مسأله تساوی عمومی همه انسان ها باید به مثابه یک واقیعت عینی و علمی و بصورت قطعی بیان گردد و لزومأ باید برمبنای یک مکتب فکری و اعتقادی استوار باشد . …
 
ادامه دارد
 
یار زنده صحبت باقی
اول جنوری سال ۲۰۱۲ میلادی